به شهر برازجان خوش آمدید

به شهر برازجان خوش آمدید

به شهر برازجان خوش آمدید | برازجان در گذر تاریخ

ارسلان متوسلی
به شهر برازجان خوش آمدید به شهر برازجان خوش آمدید

وقتی زنان دشتستانی انگلیسی ها را زمین گیر کردند

بوشهر 24: با شروع جنگ بین المللی اول، امپرایالیسم انگلیس در سال ۱۳۳۳هـ.ق. طی یک یوزش غافلگیرانه، شهر بوشهر را اشغال کرد و جمعی از مسلمانان مبارز بوشهر را بازداشت و به هندوستان تبعید کرد. زنان منطقه، به ویژه «فاطمه آقا» و «خیرنسا» دو همسر دلواری، همدوش با مردان خود به نبرد پرداختند.

به گزارش " بوشهر 24 "، گروه تاریخ و فرهنگ: تاریخ مقاومت مردم استان ولایتمدار و استعمار ستیز بوشهر تاریخ پر شکوهی است که به دلیل عدم توجه مناسب به این مولفه مهم فرهنگی، اسناد و نوشته مهم در این خصوص زیر خروارها خاک جای گرفته اند و در آستانه فراموشی قرار دارند.
مهم است که فرزندان این مرز و بوم تاریخ مقاومت ملت خود در برابر سلطه افکنی و دست اندازی بیگانگان، بخصوص استعمار پیر را به خوبی بشناسند به همین منظور جمعی از جوانان استان بوشهر با عنوان "ستاد کنگره بوشهر دو قرن مقاومت" با احساس نیاز به معرفی این تاریخ درخشان سعی دارند با برنامه های مختلف و تولید محتوا و خلق آثار هنری و رسانه ای به معرفی این مولفه مهم تاریخی- فرهنگی بپردازند.

خلاصه

با شروع جنگ بین المللی اول، امپرایالیسم انگلیس در سال ۱۳۳۳هـ.ق. طی یک یوزش غافلگیرانه، شهر بوشهر را اشغال کرد و جمعی از مسلمانان مبارز بوشهر را بازداشت و به هندوستان تبعید کرد. این عمل انگلیسیها به مبارزان تنگستانی و دشتستانی گران آمد و آنان با الهام از فتوای جهاد صادره از سوی مقامات روحانی نجف و ایران به جهاد علیه انگلیس پرداختند. که البته پیشتاز مبارزه «رئیس علی دلواری» بود و این جنگ به جنک «لرده» مشهور شد. در کتاب مبارزات دلواری، زنان منطقه، به ویژه «فاطمه آقا» و «خیرنسا» دو همسر دلواری، همدوش با مردان خود به نبرد پرداختند. زنان تنگستانی علاوه بر آنکه مسئول تدارکات پشت جبهه بودند، حضوری مستقیم نیز در جبهه های نبرد داشتند. در کتاب حاضر، ضمن بیان سیر تاریخی جنگ لرده و نقش زنان دشتستانی در این مبارزه، مصاحبة دو تن از دختران مبارز دشتستانی با نام «زیبا کازرونی» و «شهربانو بیغرض»، در خلق انقلاب اسلامی آورده شده است.

 

جنگ جهانی اول

در جریان جنگ جهانی اول نیروی دریایی انگلیس بوسیله چهارکشتی جنگی به نامهای : «پیراموس» ،«جونو» ، «لورنس» و «دلهوزی» بندر بوشهر را گلوله باران نموده و سپس با پیاده کردن سربازان خود ان را به اشغال درآوردند.با اشغال بندر بوشهر توسط قوای نظامی انگلیس و نادیه گرفتن سیاست بی طرفی ایران در جنگ مردم غیور و دلیر تنگستان و دشتستان که همیشه با بیگانگان اشغالگر سر ستیز داشته اند آرام نشسته  و برای بیرون راندن اشغالگران از شهر بندری بوشهر قیام مسلحانه ای را آغاز نموده و به مقابله و جنگ با اشغالگران برخاستند.

در این مقابله ابتدا «رئیسعلی دلواری» و متابعانش دسته با اسلحه برده وبه جنگ با اشغالگران انگلیسی اقدام نمودند ،ولی رئیس علی دلواری پس از یک ماه نبرد به دست یکی از افراد خود فروختهاز پشت سر مورد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید ،پس از آن دیگر رهبران دشتستان و تنگستان که متحد رئیس علی دلواری بودند اتحاد خود را حفظ کرده و به مبارزه با دشمن ادامه دادند.

جنگ سرِ بَست ِ چُغادَک

یکی از نقاط عطف این مبارزات «جنگ سرِ بَست ِ چُغادَک» بود که متأسفانه بواسطه عدم تعادل در نیروی انسانی و تسلیحاتی و همچنین عدم کمک دولت مرکزی ایران ، این جنگ به عقب نشینی رزمندگان تنگستانی و دشتستانی انجامید. در جنگ سرِ بَست ِ چُغادَک دلاور مردان دشتستان و تنگستان تلفات جانی و خسارات مالی فراوان بر دشمن وارد نمودند. پس از برتری دشمن در جنگ  سرِ بَست ِ چُغادَک و عقب نشینی رزمندگان تنگستانی و دشتستانی ،رهبران مبارزان تنگستان و دشتستان مانند :«زایر خضرخان اهرمی تنگستانی» و «شیخ حسین خان چاه کوتاهی» و «میرزا محمد خان برازجانی» هر کدام با تفنگچیان و افراد تحت فرمان خود به ناچار عقب نشینی تاکتیکی نمودند ولی در چنان شرایطی انگلیسیها محل سکونت آنان یعنی «اَهرَم » ، «چاه کوتاه» و«برازجان» را متصرف شده و به جای آنان افراد مورد نظر و دست نشانده خود را به حکومت آن جاها منصوب داشتند، در نتیجه رهبران قیام نیز برای تغییر تاکتیک و شیوه مبارزه با اشغالگران انگلیسی و برای ادامه مبارزه با دشمن به مناطق کوهستانی که از امنیت بیشتر و بهتری برخوردار بود پناه برده و پس از آن تا مدتها و در فرصتهای مناسب به اردوگاهها و نیروهای دشمن هجوم آورده و خساراتی برآنان وارد می نمودند، تا انکه بعد از مقاومتهایی «زایر خضرخان اهرمی» در منطقه کوهستانی «خائیز» که پناهگاهش بود به شهادت رسید ، و« شیخ حسین چاه کوتاهی دشتستانی » نیز در یک هجوم و شبیحخونی که بر قوای دشمن می برد به شهادت رسید.

اهداف تصرف برازجان

انگلیسیها پس از تصرف روستاهای «اَهرَم» و «چاه کوتاه» به پیشروی خود در خاک دشتستان ادامه داده و شهر «برازجان» را که در واقع مرکز مبارزان و ستاد پشتیبانی آنان بود متصرف شدند ،ولی جرئت اقامت در خود شهر را پیدا نکردند. زیرا از واکنش و طغیان شهروندان برخود بیمناک بودند،لذا در بیرون شهر و در حد فاصل برازجان و روستای «محمد آباد» (دهقاید) اردوگاه نظامی برقرار نمودند. هدف انگلیسی ها در تصرف برازجان این بود که :

اولاً مرکز تصمیم گیری و پشتیبانی عملیاتی مبارزان جنوب را تصرف کرده و بدست گیرند.

دوماً با تصرف برازجان شرایط را برای ادامه عملیات نظامی خود و پیشروی به سوی کازرون و شیراز و تصرف این دو شهر فراهم سازند.

سوماً اینکه راه ارتباطی و تجاری بندر بوشهر به شیراز را که از اهمیت خاصی برخوردار بود و از پیش از جنگ کالاهای خود را از طریق همین را حمل کرده و به شیراز و  بعد از آن  به اصفهان و تهران می رسانیدنددر اختیار بگیرند و امنیت این راه مهم را خود بر عهده داشته باشند،

لذا مقارن با تصرف شهر برازجان بوسیله قوای نظامی انگلیس، آنان برای ایجاد امنیت در منطقه نفوذی خود ، نیروی نظامی جدیدی بنام « پلیس جنوب» منطقه نفوذی خود، نیروی نظامی جدیدی بنام « پلیس جنوب» (S.P.R) را به فرماندهی ژنرال «سِرپرسی سایکس» تأسیس و تشکیل داده و از طریق «بندر عباس» وارد جنوب ایران گردیدند. این نیروی نظامی (پلیس جنوب) در ابتدا متشکل از افسران انگلیسی و سربازان و درجه داران هندی بود و بعدها از افراد ایرانی نیز استفاده نمودند.

مبارزه با انگلیسی ها

 مقارن با هجوم انگلیسی ها به برازجان «میرزا محمد خان برازجانی» ضابط برازجان که در جنگ « سرِ بَست ِ چُغادَک » در برابرقوای مهاجم انگلیس بیش از دیگر رهبران قیام ، از خود رشادت و دلاوری و پایداری نشان داده بود بنا به مصلحت و در امان ماندن برازجان و شهروندان آن از تهاجم انگلیسی ها در صدد برآمد تا برازجان را ترک کرده و به منطقه ای امن تری در کوهستان های شرق برازجان نقل مکان نماید. هدف میرزا محمدخان از رفتن به منطقه کوهستانی این بود که اولاً از خطر دستگیری و یا کشته شدم بوسیله انگلیسی ها در امان بماند دوماً با اقامت در منطقه ای امن بتواند تجدید قوا نموده و با جنگهای پارتیرانی همچنان به مقابله با اشغالگران اقدام نماید.

انگلیسی ها پس از برقرارکردن اردوگاه نظامی خود در نزدیکی برازجان و بکار گرفتن همه امکانات امنیتی ، با فرستادن پیک ، میرزا محمد خان را به مذاکره دعوت نمودند. هدف انگلیسی ها از این مذاکره این بود که وی را با وعده و وعید تطمیع نمایند و او را با خود موافق و همراه سازند. انگلیسی ها برای این منظور با فرستادن پیام ، میرزا محمد خان را به اردوگاه خود دعوت می نمایند.

و میرزا محمد خان نیز دعوت آنان را می پذیرد و همراه با تعدادی از تفنگچیان خود به اردوگاه انگلیسیها می رود. روز20 اکتبر 1918 برابر با 28 مهرماه سال 1297 خورشیدی ، ابتدا به محل «تل قنات» رفته و سپس به جانب اردوگاه انگلیسی هاحرکت  می نماید و چون به اردوگاه نزدیک می شود مورد استقبال گرم از طرف ژنرال «اِ لِسمی» فرمانده اردوگاه قرار می گیرد. انگلیسی ها وی را به چادر سرفرماندهی اردوگاه هدایت می نمایند و در آنجا میرزا محمد خان پیشنهاد رفتن به عراق را میدهد. زیرا انگلیسی ها بر این عقیده بودند که «به منظور انجام اصلاحات و خاتمه دادن به قدرت حاکمان محلی صلاح آن است که تا پایان جنگ با متحدین و پیروزی نهایی میرزا محمد خان در بین النهرین به حال تبعید بسر برد تا پس از پایان جنگ در مورد وی تصمیمات لازم گرفته شود» از مُعَمدین نقل شده است که چون مذاکره به پایان رسید و میرزا محمد خان نیز به ظاهر پیشنهاد ژنرال اِ لِسمی را پذیرفته بود ،هنگامی که میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه قدم از چادر سرفرماندهی بیرون نهاد و نظامیان انگلیسی دور وی حلقه زده و او را تماشا می کردند و از هیبت و صلابت مردانه و دلیرانه او مات و مبهوت شده بودند و ژنرال اِ لِسمی نیز با لبخندی حاکی از نتیجه مذاکرات و پیروزی او را همراهی می کرد از اردوگاه فاصله گرفت و سوار بر اسب شدو به قلعه خود در برازجان بازگشت.

منطقه لرده

میرزا محمد خان که در باطن هدف دیگری در سر داشت و در مذاکره با ژنرال اِ لِسمی به ظاهر پیشنهاد او را پذیرفته بود ، در شامگاه 28 مهرماه 1297 خورشیدی آماده خروج از شهر و رفتن به کوهستان شد تا در آنجا با تجدید قوا نمودن  و تغییر شیوه مبارزه بر علیه قوای نظامی و اشغالگر انگلیس دست به عملیات بزند. وی برای رفتن به کوهستان و مستقرشدن در آنجا محلی بنام «لَرده» را در نظر گرفته بود. میرزا محمد خان برای رفتن به «لَرده» افراد خود را به دو دسته تقسیم کرد: یک دسته به فرماندهی «حاج محمد خان » نایب الحکومه مسیر روستای « نَنیزَک » در مجاورت امامزاده ابراهیم را در پیش گرفتند و دسته دیگر به فرماندهی « احمد شاه پاپری » در تپه ها و ارتفاعات مشرف بر « توپخانه » مستقر شده و در آنجا موضعگیری نمودند.میرزا محمد خان قبل از حرکت به جانب کوهستان و پناه بردن به محل «لَرده» فرمان داد تا همه اعضای خانواده خود مرکب از زنان و کودکان و جوانان و سالخوردگان همراه با تعدادی تفنگچی و آذوقه لازم ازبرازجان خارج شده و در روستای «بُنداروز» در6 کیلومتری جنوب برازجان رفته و منتظرآمدن وی بمانند.

 

میرزا محمد خان همچنین تصمیم گرفت تا شوهر خواهر خود «میرزا علی خان» و دو پسر وی به نام های «آقا خان» و «رضا قلی خان» را که از سالها قبل با وی سر دشمنی و نافرمانی و طغیان برداشته و به مدت هفت سال در قلعه وی زندانی بودند به همراه خود ببرد. بنا بر این قبل از خروج از برازجان دستور داد تا دو خواهر زاده خود «آقا خان» و رضا قلی خان را در غُل و زنجیر کرده و پدر آندو «میرزا علی خان» را که مردی سالخورده و فرتوت بود سوار بر اسب کرده و با تعدادی تفنگچی به مغاره ای به نام «گوریک جنگی» برده و در آن مغاره که در مسیر راه برازجان به لَرده بود و با محل لرده نزدیک بود از آنها با دقت مراقبت نمایند.به دستور میرزا محمد خان ، میرزا علی خان و دو پسرش بوسیله تفنگچیان به «گوریک جنگی» انتقال داده شدند و نگهبانان مسلح ضمن نگه داری و مراقبت شدید از آنان اوضاع آن حدود را نیز بدقت زیر نظر داشتند.

میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه از میان دو خواهر زاده خود : آقا خان و رضا قلی خان و پدرشان بیشتر از آقا خان در هراس بود ، زیرا از میان آن سه تن میرزا علی خان شوهر خواهر وی مردی فرتوت و بیمار بود خاصه آنکه به مدت هفت سال نیز در قلعه میرزا محمد خان اسیر و زندانی بود بنا بر این وی نمی توانست چندان خطری متوجه او سازد.رضا قلی خان نیز بدلیل هفت سال زندانی بودن فرسوده شده و چندان تحرکی نداشت و خان اطمینان داشت که وی نیز نمی تواند خطر آفرین باشد . ولی از  آن میان «آقا خان» که مردی دلیر ، چابک و در تیراندازی ید طولانی داشت و از آنجا که مدت هفت سال همراه با پدر و برادرخود در زندان دایی خود بود و چندین سال از عمر خود را بدین منوال گذرانیده بود کینه دایی را در دل داشت و مترصد فرصت بود تا در اولین فرصت از چنگال و بند او بگریزد و به نحوی از وی انتقام بگیرد.

 

در ساعاتی که میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه در تدارک خروج از برازجان بود خبر این تحرکات و تصمیم وی مبنی بر خارج شدن از قلعه و شهر بوسیله خبر چینان یا در اصطلاح ستون پنجم انگلیسیها به ژنرال اِلِسمی فرمانده اردوگاه رسید ، لذا او با دستپاچگی و نگرانی از این امر دستور داد تا ابتدا قلعه وی را گلوله باران کنند، سپس با گسیل داشتن سربازانی به قلعه در صدد برآمد تا به هر نحو ممکن از خروج او جلوگیری نمایند و وی را به ارودگاه بیاورند.

ولی هنگامیکه سربازان انگلیسی درب قلعه را بصدا در آورده و با حالتی خشمگین در صدد ورود به درون قلعه بودند، میرزا محمد خان که اماده حرکت بود از درب دیگر قلعه سوار بر اسب خود «مروارید» شد و با تنی چند از یاران وفا دار خود به جانب روستای «بنداروز» تاخت تا خود را به اعضای خانواده برساند. سربازان انگلیسی زمانی توانستند به داخل قلعه وارد شوند که پرنده از قفس پریده بود در نتیجه از اینکه نتوانسته اند بر میرزا محمد خان دست یابند بیشتر خشمگین شدند و دست خالی به اردوگاه خود بازگشته و واقعه را به ژنرال اِ لِسمی اطلاع دادند، ژنرال اِ لِسمی که انتظار چنین واقعه ای را نداشت و دانست که از طرف میرزا محمد خان برازجانی فریب خورده و او توانسته است از قلعه خود و شهر بگریزد به ناچار در صدد برآمد تا زمان از دست نرفته و میرزا محمد خان و همراهانش از محدوده شهر و روستا های اطرافش دور نشده اند به تعقیب آنها اقدام نماید. لذا برای این منظور تعدادی سرباز و صاحب منصب را اماده کرده و دستور داد تا خان و همراهانش را تعقیب نمایند.

میرزا محمد خان پس از ورود به روستای «بنداروز» خود را به اعضای خانواده رسانید و دستور داد بدون تلف کردن وقت و با عجله سوار بر اسبها شده و مسیری را که قبلاً تفنگچیان به فرماندهی «محمدخان» نایب الحکومه و «احمد شاه پاپری» در آن آماده و موضع گرفته اند در پیش گیرند. در حالیکه میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه و خانواده و یارانش با نگرانی و دلهره به سمت کوهستان پیش میرفتند ناگهان نیروی نظامی انگلیس که مدمور تعقیب میرزا محمد خان و همراهانش بودند سر رسیدند و چون رزمندگان برازجانی متوجه آنان شدند ابتدا زنان و کودکان و سالخوردگان را جلو انداخته و خود در نقاط مرتفع و حساس موضعگیری نموده و منتظر رسیدن نیروی دشمن شدند. دیری نگذشت که نیروی انگلیسی سررسید. در برخوردی که میان قوای تعقیب کننده و جنگجویان دشتستانی به فرماندهی حاج محمد خان نایب الحکومه و افراد تحت فرمانش پیش آمد، نامبرده و افرادش از خود رشادت زیادی نشان دادند. یکی دیگر از ستونهای تعقیبی انگلیسیها با «احمد شاه پاپری» و تفنگچیانش درگیر شدندولی اینان نیز نتوانستند کاری از پیش ببرند. در آن گیر و دار و درگیری خود میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه همدوش با یارانش از خود رشادت و جلادت فراوان نشان داد بطوری که در اثر این پایداری و نبرد تلفاتی بر تعقیب کنندگان انگلیسی وارد شد. در آن میان و در گرماگرم نبرد بود که زنان و کودکان و سالخوردگان توانستند از تیررس دشمن بگریزند و با راهنمایی افرا آشنا به منطقه و راه مالرو کوهستانی در کوره راههای پرپیچ و خم کوهستان به سوی مقصد پیش بروند . دیری نگذشت که با مقاومت دلیرانه مبارزان دشتستانی و تلفاتی که بر انگلیسیها وارد شده بود آنان به شدت دچار تفرقه و شکست شده و به ناچار راهی برازجان گردیده و سپس به اردوگاه خود بازگشتند.

میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه و همراهانش پس از عقب راندن نیروی نظامی انگلیس و احساس پیروزی  بر دشمن راه «لَرده» را در کوههای شرقی برازجان در پیش گرفت. لرده میدان نسبتاً پهناوری است که حدود 1200 متر نسبت به سطح دریا دراتفاع دارد و از هر طرف محصور در کوهستان است. این کوهها درمیان مردم دشتستان به کوه «گیسکان» معروف و نامیده می شود. محل و جایی که میرزا محمد خان برازجانی برای پناه گرفتن درآن انتخاب کرده بود به نام «چهار گود لَرده» خوانده می شود که در مجاورت آن یک حلقه چاه آب شیرین به نام «چَه رو» (چاه رود) وجود دارد و چشمه آب شیرینی نیز در یکی از ارتفاعات نزدیک به آن جاری است که درختان نخل و مرکبات پایین دست آن بوسیله آب این چشمه آبیاری می شوند.آن طرف تر روبه شمال یک قنات بنام «قنات دَمُرو» و دوحلقه چاه آب بنامهای «چَه دِمُرو» و «چَه کُنا» (چاه کنار) وجود دارد. «لَرده» در واقع محل سکونت دامداران محلی است که در بعضی از ماههای سال بخصوص در فصل زمستان و اوایل بهار در آنجا بسر می برند و دامهای خود را در مراتع و علفزارهای طبیعی آن به چرا وا می دارند.

سه راه صعب العبور و سنگ لاخی با شیب تند و مالرو برازجان و دشت پیرامون آنرا به «لَرده» متصل می سازد. این سه راه که در میان مردم محل به نام های خاصی نامیده می شوند و عبارتند از : 1- «راه بلوط» (راه بَردِ بریده) 2- «راه آسِنگ» (راه کمر آب بُری) 3- «راه بُراَفتو» (راه اشکفت سیبی) در زمان مورد نظر ما یعنی هنگام مبارزات مردم دشتستان با قوای اشغالگر انگلیس و موقعیکه میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه ضابط برازجان با خانواده خود و یارانش به محل «لَرده» وارد شده و درآنجا پناه گرفتند ساکنان محلی آن شامل چند خانوار دامدار بود که مردان آنها عبارت بودند از : رئیس ملک ، کربلایی نَدوم (نظام) ، حاجی وفرهاد ، هر دو از پسران رئیس ملک ، مشهدی علی باز ،رئیس حسین ، فرزند کربلایی علی ، باقر ، فرزند کربلایی نَدوم زنان لَرده ای نیز عبارت بودند از : سوگل و سلطان هردو دختران کربلایی علی لَرده ای ، جانی ، خانمی ،گل عنبر ، و همسر غلامرضا فرزند کربلایی حسین قلی .

میرزا محمد خان برازجانی و کوهستان

پس از خروج میرزا محمد خان برازجانی و همراهانش از برازجان و تعقیب آنان در مسیر «توپخانه » و عدم موفقیت نظامیان انگلیس در شکست و دستگیری یا کشتن میرزا محمد خان «ژنرال اِلِسمی» فرمانده اردوگاه نظامیان انگلیس در بیرون برازجان تازه متوجه زیرکی و چابکی ضابط برازجان و تفنگچیان او گردید و متوجه شد که از جانب میرزا محمد خان فریب خورده و او ممکن است در آینده برای انگلیسی ها ی مقیم دشتستان و تنگستان و همچنین سر فرماندهی قوای اشغالگر در بندر بوشهر بسیار مشکل آفرین و دردسر ساز باشدبنابر این  گزارش واقعه چند روز گذشته را به «ژنرال گریکسن» سرفرماندهی نیروهای انگلیسی در بوشهر خبر داد و او را از فرار میرزا محمد خان  برازجانی و یارانش از برازجان و پناه گرفتن در کوهستان مطلع ساخت. پس ازآن از سرفرماندهی انگلیسیها در بندر بوشهر به « ژنرال اِلِسمی» مأموریت داده شده تا به تعقیب میرزا محمد خان در کوههای شرقی برازجان اقدام نموده و با پیدا کردن پناهگاه او در منطقه به دستگیری و یا کشتن وی اقدام عاجل نماید. ژنرال اِلِسمی پس از دریافت فرمان از مرکز فرماندهی در بنر بوشهر تصمیم به اجرای فرمان و تعقیب میرزا محمد خان می گیرد. لذا به افراد تحت فرمان خود آماده باش داده و از میان آنان تعداد 3600 نفر جنگجوی زبده و کارآموز مرکب از صاحب منصبان انگلیسی و سربازان هندی و انگلیسی را انتخاب می نمایند تا در یک عملیات کوهستانی به تعقیب با میرزا محمد خان و همراهانش اقدام نماید .

ژنرال اِلِسمی چون خود و دیگر صاحب منصبان و سربازان انگلیسی و هندی با منطقه بخصوص منطقه کوهستانی برازجان و محلی که میرزا محمد خان برازجانی و یکی از طوایف ساکن برازجان اختلافاتی وجود داشت . این اختلاف از آنجا ناشی میشد که سالها پیش یک یا چند تن از این طایفه (در اینجا بنا بر دلایلی از آوردن نام این طایفه خودداری می نمایم ، ولی در منابع تاریخی از این طایفه نام برده شده است) دست به سرقت چند عدل تنباکو ازآن «کربلایی حیدر» از طایفه آهنگران دست زده و گاه گاهی موجبات نا امنی و سلب آسایش شهروندان برازجانی می شدند  و چون میرزا محمد خان مسئله سرقت تنباکوها را پی گرفت ، معلوم گردید که این افراد دست به چنین کاری زده اند لذا برای ایجاد امنیت در شهر و جلوگیری از تکرار این عمل نخست فرمان داد تا سارق یا سارقین را تنبیه کرده و سپس آنها را از شهر تبعید کرد ، وهمین اتفاق موجب اختلاف بین وی و افراد طایفه مورد نظر شد ، و از ان پس افراد این طایفه در صدد مقابله با میرزا محمد خان ضابط برازجان برآمدند. دشمنی و کینه این طایفه نسبت به میرزا  محمد خان به واسطه کشته شدن یک نفر از این طایفه با مأموران امنیتی و ان هم بطور اتفاقی بیشترشد و کشته شدن این شخص در کینه و عداوت افراد طایفه نسبت به میرزا محمد خان ضابط برازجان افزود و زمانیکه ضابط برازجان از شهر خارج و به کوهستان پناهنده شد هم طایفه مورد نظر و هم ژنرال اِ لِسمی موقع را مغتنم شمرده و در صدد برآمدند تا از فرصت بدست آمده برای گرفتن انتقام استفاده نمایند.لذا همین مسئله موجب گردیدتا ژنرال اِ لِسمی برای رسیدن به هدف خود از افراد این طایفه بهره گیرد و آنان را اجیر نماید تا آنان به عنوان راهنما ، قشون تهاجمی انگلیسی را کمک نمایند.

مقان با پناهنده شدن میرزا محمد خان به محل «لَرده» وی با زیرکی و دور اندیشی که داشت متوجه گردید که دیر یا زود انگلیسیها از وی دست بر نداشته و او را تعقیب خواهند نمود. با چنین اندیشه ای به فکر رفت که با شوهر خواهر خود «میرزا علی خان» و دو پس وی «آقا خان» و «رضا قلی خان» چه کند، تا آنکه به این نتیجه رسید که چون از جانب شوهر خواهر و یکی از پسران او یعنی «رضا قلی خان» خطری متوجه او نخواهد بود و اگر خطری در آینده او را تهدید کند از جانب «آقا خان» خواهد بود لذا تصمیم گرفت تا وی را از میان بردارد و با گرفتن چنین تصمیمی مخفیانه به «محمد کریم خان زیرراهی» که از نزدیکان و نگهبان «آقا خان» و پدر و برادرش در «گوریک جنگی بود دستور داد تا در یکی از شبها وی را به قتل رساند. در یکی از شبهای بهاری در حالیکه «میرزا علی خان» و دو پسرش «آقا خان» و «رضا قلی خان» در مغاره «گوریک جنگی» تحت مراقبت بودند، «محمدکریم زیرراهی» تصمیم به اجرای فرمان میرزا محمد خان ، مبنی بر کشتن «آقا خان» داشت. بر حسب اتفاق در ان شب «احمد شاه پاپری» و چند تن دیگر از محل «لَرده» پناهگاه میرزا محمد خان برای شب نشینی و گذرانیدن وقت به جمع نگهبان به «گوریک جنگی» آمده بودند.

 شاید میرزا محمد خان پیش از این مقصود خود راز میان برداشتن «آقا خان» را با «احمد شاه پاپری» در میان نهاده بوده است و «احمد شاه پاپری» از راه دور اندیشی دانسته بود که ستاره اقبال میرزا محمد خان ضابط برازجان رو به افول نهاده و دیر یا زود انگلیسیها و یا قوای نظامی دولت مرکزی ایران تحت فشار انگلیسیها او را آرام نخواهند گذاشت و وی را به طریقی از میان خواهد برد. بنابراین با توجه به اینکه احمد شاه پاپری از قصد میرزا محمد خان برازجانی مبنی بر کشتن «آقا خان زیارتی» بدست «محمد کریم خان زیرراهی» آگاهی داشت ، آن شب همراه با تعدادی از افراد در «گوریک جنگی» حاضر شده بود و در یک فرصت بدست آمده جریان را به «آقا خان» اطلاع داد و آقا خان دانست لحظات بسیار خطر ناکی را در پیش دارد و باید منتظر واقعه بود. پس از سپری شدن پاسی از شب و در حالیکه نسیم بهاری در کوهستان چهره حاضرین در داخل و خارج «گوریک جنگی» را نوازش می داد و بوی گلها و ریاحین مشام آنان را خوش بو و معطر می ساخت «محمد کریم خان زیرراهی» تصمیم به کشتن «آقا خان» گرفت. در چنین شرایط و وضعیتی احمد شاه پاپری در یک چشم بر هم زدن تفنگ یکی از نگهبانان رابرداشته  و بسوی آقا خان پرتاب می نماید، و آقا خان نیز بلافاصله گلنگدن  تفنگ را کشیده و به جانب «محمد کریم خان زیرراهی»نشانه می رود و با صدایی بلند او را تهدید نموده و از وی می خواهد تا تفنگش را از خود دور سازد. محمد کریم خان که بی خبر از همه جا غافلگیر شده بود و انتظار چنین حادثه ای را نداشت به ناچار تفنگ رابر زمین می اندازد . پس از آن افراد حاضر به دستور احمد شاه پاپری به سمت محمد کریم خان رفته و با طناب دست و پای او را می بندند و پس از آن «آقا خان» را از غُل و زنجیردر آورده و همراه پدرو برادرش آزاد می سازند. آقا خان و پدر و برادرش و احمد شاه پاپری و نجات دهندگان «آقا خان» در حوالی سپیده دم صبح از محل نگهداری در کمرشکن کوهستان به جانب برازجان حرکت نموده و با رسیدن به برازجان بلافاصله خود رابه اردوگاهنظامی انگلیسیها در شمال برازجان می رسانند. انگلیسیها «آقا خان» در برازجان را به حکومت می رسانند و به او لقب «ضرغام السلطنه » می دهند و از او حمایت می نمایند.

و اما در برازجان انگلیسیها برای سران طایفه مورد نظر ما پیام همکاری می فرستند و بعد از گفتگوها و رایزنیهایی که در این خصوص و بطور پنهانی بعمل آمد طرفین برای همکاری با یکدیگر در تعقیب میرزا محمد خان برازجانی به توافق رسیدند. پس از این توافق انگلیسیها در اول شب 31 اکتبر 1918 برابر با 8 آبان ماه 1297 همراه با راهنمایانخود از طایفه مورد نظر در سه ستون از اردوگاه خارج شده و به سمت کوهستان شرق برازجان بنام «گیسکان» به حرکت درآمدند و از طریق سه معبر کوهستانی و صعب العبور راهی مخفیگاه میرزا محمد خان برازجانی در محل «لَرده » شدند.

انگلیسیها ستون اول نظامی خود را به راهنمایی «بهرام» فرزند «گرگعلی» و «کربلایی باقر» و «رستم» از راه معروف به «راه بلوط» (راه بَرد بُریده)  ، و ستون دوم را به راهنمایی «نجف» فرزند «حسین» از راه معروف به «راه آسِنگ» ، و ستون سوم را به راهنمایی «عبدالرضا» فرزند «ابراهیم» از مسیر «راه  بَرافتو» به جانب محل مورد نظر به حرکت درآوردند. از میان این سه ستون نظامی ، ستون اول به راهنمایی «بهرام» و «کربلایی باقر» و «رستم» و ستون دوم به راهنمایی «نجف» در زمان معینی به بلندیهای مشرف به «چهارگود لَرده» رسیده  و در مواضع خود مستقر شدند.

شب هنگام و موقعی که سه ستون انگلیسی ها به راهنمایی ستون پنجم در حال پیشروی به محل اختفای میرزا محمد خان برازجانی در محل «لَرده» بودند. یکی از زنان لرده ای که مادر مشهدی علی باز بود فوت کرده بود و چون صبح فرا رسید مردان و زنان لَرده ای با داغ از دست دادن این زن جنازه او را به محل قبرستان در میانه میدان آورده و بعد از غسل و کفن در حال خاکسپاری وی بودند . مشایعت کنندگان پس از پایان خاکسپاری در حال بازگشت به چادرهای خود بودند که یکباره از جانب مهاجمین مورد گلوله باران قرار گرفتند. از میان این افراد «ندوم » (نظام) و یک پسر 9 ساله ای در پشت یکی از تخته سنگهای قبرستان موضع گرفتند و دیگران که تقریباً غافلگیر شده بودند به ارتفاعات رفتند و بعضی دیگر به جانب محل سکونت خود رفته تا اسلحه خود را بدست گیرند.

کسانی که توانستند تفنگ های خود را بدست گیرند در نقاط مرتفع موضع گرفته و به تیر اندازی بسوی مهاجمان اقدام کردند. دیری نگذشت که دیگر مردان محل و همراهان میرزا محمد خان برازجانی مانند : «آقا سید یوسف» ، «آقا سید محمدرضا» ، محمد علی » فرزند مرحوم حسن ، «حسن کربلایی محمد علی» احمد فرزند اسد  «شهباز» فرزند کربلایی غلامحسین ، «حسن مشهدی مراد» ،«رئیس ابول» ، «کربلایی اکبر» ، «کربلایی کمال» ، «کربلایی محمد حسین» ، محمد حسن بیگ خوشابی » ، «علی بیگ خوشابی» ، «رئیس باقر» ، «رضا فرزند حسنعلی» ، «غلامحسین فرزند حاج محمد » ، «استاد غلامرضا فرزند استاد میرزا علی بنّاو... که همگی از یاران میرزا محمد خان برازجانی بوده و از برازجان وی را همراهی کرده بودند با چالاکی هرچه تمامتر به محل سکونت خود رفته و تفنگهای خود را بدست گرفته و به مقابله با دشمن مهاجم برآمدند.(در اینجا دو نقل قول وجود دارد که : در هنگام تهاجم انگلیسی ها به محل «چهار گود لَرده شخص میرزا محمد خان برازجانی صاحب فتوای جهاد با انگلیسی ها به روستای کوچک و کوهستانی «ناخا» رفته بود. روایت دیگر اینکه با شروع تهاجم انگلیسی ها و شروع تیراندازی یکی از اهالی محل «لَرده» بلافاصله سوار بر اسب شده و با سرعت خود را به «ناخا» میرساند و ماجرا را به میرزا محمد خان خبر می دهد. میرزا محمد خان فوراً سوار بر اسب خود شده و همراه با فرد محلی به «لَرده» محل نزاع  وارد می شود و دوش به دوش یاران خود و مردان و زنان لَرده ای به جنگ با مهاجمین می پردازد.) با شلیک و تیر اندازی از سوی مدافعان جنگ حدود یک ساعت بطول می انجامد و همین دفاع جانانه باعث می شود تا تفنگچیان برازجانی که همراه میرزا محمد خان به لَرده آمده بودند وضعیت تدافعی خود را بهتر تثبیت نمایند. گویند هنگامی که میرزا محمد خان برازجانی از «ناخا» رسید روحیه تفنگچیان لَرده ای و برازجانی  تقویت شد زیرا محمد خان برازجانی نیز با رشادت و دلاوری هر چه تمامتر به مقابله با مهاجمان اقدام نمود. در چنین موقعیتی تفنگچیان لَرده ای و برازجانی به سه دسته تقسیم شدند و چون دانستند مهاجمان از سه راه ومعبر ورودی به لَرده وارد شده اند و ممکن است بواسطه بی دقتی و بی توجهی وارد دشت شوند بنابر این هر یک از این دسته ها به جانب سه معبر حرکت کرده و فوراً در ارتفاعات مشرف تر موضع گرفتند و به جانب محاجمین تیراندازی نموده و در عین حال ورودی ها را متصرف شدند. در حالی که صدای شلیک گلوله طرفین آرامش کوهستان را بر هم زده و در اثر این شلیکها دود باروت و بوی آن فضا را پر کرده بود و زمان به ظهر نزدیک می شد و هوا نیز گرم بود مقاومت سرسختانه ای از جانب مدافعان نشان داده شد. و در واقع این مدافعان بودند که با آشنایی به منطقه ابتکار عمل را بدست گرفته بودند.

گرمی هوا باعث تشنگی سربازان مهاجم گردید. صاحب منصبان انگلیسی به این نتیجه رسیدند که اگر جریان نبرد بر همین منوال پیش رود عدم آشنایی آنان و کمبود آب و تشنگی موقعیت آنان رابیشتر به خطر خواهد انداخت بنابر این با تشکیل جلسه اضطراری به این نتیجه رسیدند که با فرا رسیدن صبح و با اطلاعاتی که همراهان بَلَد ، در اختیار آنان گذاشته بودند. با حمایتی که توپخانه از آنان بعمل می آوردبر یکی از دو چاه آبی که در آنجا وجود داشت هجوم برده و آنرا متصرف شوند. هدف انگلیسیها از تصرف چاه این بود که اولاً خود منابع آب آنجا را در اختیار بگیرند و آب مورد نیاز خود را از آن تدمین نمایند. دوماً اینکه تفنگچیان و افراد محل را از دستیابی به منابع تأمین آب محروم سازند. در چنین شرایطی چون آفتاب روز دوم دمید تعدادی از زنان شیردل و نخل قامت لَرده ای با حمایت آتش مردان خود از خط آتش دشمن گذشته و در حالیکه مقداری فشنگ ، آذوقه و تفنگ را حمل می کردند خود را به مردان رسانیده و فشنگها و تفنگها و آذوقه را به آنان رسانیدند. ناگفته نماند که چون روز اول نبرد بپایان رسید و تاریکی همه جا را فرا گرفت دشمن که از مواضع حساس مردان و زنان محلی و تعداد آنان اطلاع دقیقی نداشت برای ایجاد رعب و وحشت و تضعیف روحیه مردم محل و مدافعان بی محابا و بدون هدف با شلیک گلوله توپ و تفنگ آرامش کوهستان رابر هم می زد. چون صبح روز بعد فرا رسید ، مردان و زنان لَرده ای و تفنگچیان برازجانی که در مواضع حساس و بخصوص ورودی ها موضع گرفته بودند با شلیک گلوله توپ و تفنگ آرامش کوهستان را بر هم می زد.  چون صبح روز بعد فرا رسید، مردان و زنان لَرده ای و تفنگچیان برازجانی که در مواضع حساس و بخصوص ورودی ها موضع گرفته بودند با شلیک گلوله از جانب دشمن به آنان پاسخ دادند. انگلیسیها بر اساس تصمیم قبلی خود مبنی بر تصرف چاه آب و تأمین آب مشروب خود و مانع شدن از دسترسی مدافعان به آب در اواسط روز تعدادی از سربازان خود را برای تصرف «چاه آب دِمِرو» گسیل داشتند، و چون این سربازان با احتیاط کامل و با دلهره به جانب چاه اعزام شدند.

دلیران لرده

دو تن از تفنگچیان دلیر لرده ای بنام «حاجی» و «فرهاد» که با هم برادر بودند با دقت و زیرکی سربازان انگلیسی را زیر نظر گرفتند و متوجه شدند که آنان در صدد رسیدن به چاه آب هستند. سربازان  مهاجم چون به چاه نزدیک شده و از بودن آب اطمینان حاصل نمودند تعدادی دیگر از همقطاران خود را به کمک فرا خواندند . دیری نگذشت که بر تعداد سربازان دشمن افزوده شد. تعداد 42 تن از سربازان انگلیسی پس از برداشتن آب مورد نیاز به سمت مقر خود به حرکت درآمدند اما در میانه راه مسیر خود را تغییر داده و به سمت چادر بدون نگهبان «میرزا محمد خان برازجانی» تغییر مسیر دادند. البته پیش از آن و در روز اول نبرد با شیلیک اولین گلوله مردان و بخصوص زنان لَرده ای اعضای خانواده میرزا محمد خان اعم از کودکان و بزرگسالان را به نقاط امن تر و بدور از تیررس دشمن انتقال داده و در آنجا مستقر نمودند.سربازان انگلیسی چون به سراپرده و چادر نشیمن میرزا محمد خان برازجانی که در پناه یک دیواره سنگی قرارداشت رسیدند آنرا به آتش کشیدند.

همین سربازان پس از به آتش کشیدن چادر میرزا محمد خان برازجانی به جانب یک گله گوسفند که در همانجا مستقر بوده و متعلق به یکی از مردان لَرده ای بنام «اسفندیار» بود هجوم برده و تعدادی از گوسفندان را جدا کرده و با خود بردند، در چنین موقعیتی «حاجی» و برادرش «فرهاد» که از قبل ناظر بر کارهای سربازان دشمن بودند با دیدن چنین حالتی خون در رگهایشان به جوش آمد و این کار دشمن را بر خود سخت دیدند بنابر این تحمل را از دست داده و بسوی آنان آتش گشودند و دراین حمله برق آسا حدود 35 تا 40 نفر از سربازان دشمن را به هلاک رسانیدند.

هجوم یکباره حاجی و فرهاد و کشته شدن تعدادی از آنان بقیه سربازان دشمن را هراسناک ساخت و با سرعت از محل عقب نشستند. دیگر مهاجمان ، همچون روز قبل به تیراندازی و بخصوص ایجاد رعب و وحشت در میان مدافعان ادامه می دادند ولی صاحب منصبان آنان بخوبی دریافتند که با مدافعینی سرسخت و مقاوم روبرو هستند، بنابراین در این اندیشه شدند که چگونه خواهند توانست از ایم مهلکه جان بسلامت برند خاصه آنکه متحمل تلفاتی نیز گردیده اند .اما باروبه غروب رفتن آفتاب روز دوم و فرا رسیدن شب چگونه ممکن بود افراد خود را از طریق سه معبر با شیبی تند و سنلاخی و آشنا نبودن به راه بازگردند. بنا براین به این نتیجه رسیدند که ناچارند شب را در مواضع خطرناک خود بسر برند تا صبح روز سوم فرا رسد ، و چون آفتاب روز سوم ارتفاعات شرق لَرده بالا آمد و هوا روشن گردید. مدافعان که در شب قبل مواضع خود را مستحکم تر کرده و اعتماد به نفس بیشتری داشتند. باردیگر خود را برای مقابله با دشمن و دفاع از جان و ناموس خود و پناهجوی لَرده میرزا محمد خان آماده شدند.

زنان شیر دل لَرده ای

در آن میان زنان شیر دل لَرده ای که در دو روز پیش در رسانیدن اسلحه و فشنگ و آب و آذوقه به مردان نقش مهمی بازی کرده و دوش به دوش مردان مقابله و مقاومت می کردند در روز سوم نیز هنگامیکه هنوز هوا تاریک بود اسلحه بدست خود رابر فراز راه بلوط و راه آسِنگ رسانیده و در کنار مردان موضع گرفتند. با دمیدن صبح و با تصمیم قبلی فرماندهان دشمن مبنی بر عقب نشینی مدافعان اعم از زنان و مردان درصدد برآمدند تا با موقعیتیکه دارند ضربات مهلکی بر دشمن وارد نمایند و با این ضربات درس عبرتی در تاریخ نظامی انگلیس به صاحب منصبان و سربازان انگلیسی بیاموزند و نشان دهد که دشتستان کنام مردان و زنان شیر دل است که در صورت فراهم بودن شرایط ولو که با خیانت افراد خود فروخته باشد نه تنها دشمنان برآنان فائق نخواهند آمد بلکه این دشمنان می باشد که شکست خورده و سرافکنده از مقابل آنان رو به گریز نهاده و فرار رابر قرار ترجیح خواهند داد. در ابتدای روز سوم نبرد و شروع عقب نشینی سربازان انگلیسی و سرازیرشدن در معابرتنگ کوهستانی ، مردان و زنان لَرده ای و دشتستانی راه را از فراز تنگه ها بر دشمن سد کردند و عرصه را برآنان در مسیر «راه بلوط» تنگ تر نمودند. در چنین وضعیتی دسته سوم دشمن در صدد برآمد تا با یک حمله شرایط را عوض کند.به همین سبب دسته سوم دشمن که از مسیر«بَراَفتُو» گذشته و در مناطق سوق الجیش معبر موضع گرفته بود تصمیم گرفت تا به حملات خود ادامه دهد. در چنین وضعیتی مردان و زنان لَرده ای نیز حرکات آنان را دقیقاً زیر نظر داشتند.

در این حالت «حاجی» و «فرهاد» دو برادر دلیر لَرده ای و «رئیس حسین» که توسط زنان دیده بانی و حمایت می شدند از تحرکات دشمن با خیر شده و مصمم شدندتا از هجوم دشمن جلوگیری بعمل آورند. در اینمیان «کلنل فرنکز» فرماندهی یک ستون از افرادخودی را برعهده گرفت و در صدد برآمد تا برای نجات و رهایی ستون دیگری از افراد خودی که در موقعیت بد و سختی قرار گرفته بودند وارد عمل شود.

 اما «کلنل فرنکز» بی خبر بود از آنکه «حاجی» و «فرهاد» و «رئیس حسین» بر فراز تنگه و را بَرافتو موضع گرفته و موقعیت نظامی و تهاجمی خو را مستحکم کرده اند.و چون هنگامیکه «کلنل فرنکز» با افراد تحت فرمان خود دست به اقدام شدند. زنان لَرده ای با دیدن آنان با «کِل» زدن و شلیک گلوله آرامش کوهستان را بر هم زدند. این تیراندازی باعث دستپاچگی و هراس سربازان دشمن گردیدو آنان ناچار روبه فرار نهادند اما چون راه فرار انان توسط «حاجی» و «فرهاد» و «رئیس حسین» سد شده بود و این سه مدافع دلیر  بی محابا به سوی آنان شیلیک می کردند . سربازان انگلیسی دچار تلفات زیادی شدند. در هنگامیکه قوای شکست خورده انگلیس در مسیر «راه بلوط» (برد بریده) نیز در حال عقب نشینی بودند ، مردان و زنان لَرده ای برآنان هجوم آورده و تلفاتی برآنان وارد نمودند.

صاحب منصبان انگلیسی یعنی : ژنرال اِلِسمی ، کلنل فرنکز و کلنل والاس پس از سه روز نبرد نا موفق با مردان و زنان لَرده ای و برازجانی و عدم دسترسی بر میرزا محمد خان برازجانی و دادن تلفات زیاد و مجروحین فراوان با زحمات زیاد ناچار به عقب نشینی شده و چون تعداد مقتولین و مجروحین خود را نمی توانستند به راحتی با خود حمل نمایند لذا از اردوگاه خود در برازجان درخواست کمک نمودند. با دریافت درخواست کمک ،نیروی امدادی از اردوگاه انگلیسیها در بیرون از شهر برازجان به جانب مسیر بازگشت نیروهای انگلیسی حرکت کرد و پس از چند روز طی طریق به نیروی خودی رسید.نقل است که طی سه روز حماسه لَرده ، انگلیسیها با بیش از 300 کشته و دهها زخمی و از دست دادن تعداد زیادی تفنگ «مَیجری» و دو قبضه توپ صحرایی ، تعداد بیشماری فشنگ و دیگر مهمات متحمل شدند و با سرافکندگی در حالیکه در برابر تعدادی مرد و زن شیردل ، نخل قامت و دریا دل دشتستانی در محل «لَرده» شکست خورده بودند به اردوگاه خود در برازجان بازگشتند./ ناصرون

نویسنده: محمد جواد فخرایی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۸/۰۸/۰۱ | 23:29 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

زندگی نامه و مبارزات میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه قسمت سوم

زندگی نامه و مبارزات میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه / قسمت سوم


بازگشت غضنفرالسلطنه به قدرت

1299ه.ش/1919م. با انتخاب مصدق السلطنه به سمت والي فارس مجدداً غضنفرالسلطنه به عنوان ضابط خطه برازجان تعيين و زمام امور آن ناحيه را به عهده گرفت. غضنفرالسلطنه که هنگام غروب به دالکی می رسد شب را میهمان دوست خود نورمحمدخان حاکم دالکی می شود و صبح روز بعد به سمت برازجان حرکت می کند.

«شیخ محمد حسین هم از برازجان به قریه راهدار برای استقبال رفته بود قبل از ظهر همگی در راهدار تجمع؛ محفل خوبی بود.... با اعزار و تکریم و جلال فوق العاده وارد برازجان شدند. تمام مردمی که تا دیروز اطراف آقاخان بودند همگی پروانه وار دور غضنفر گرد آمدند. البته مردمی که مورد بغض و بی غایتی آقاخان بودند مورد محبت غضنفر قرار گرفتند، مخصوصاً حاج محمد خان پسر عمویش را قائم مقام خود نمود و مدتها حکومت او طولانی شد...»[1]

حکومت دوساله آقاخان بر برازجان خاتمه یافت و او به جنرال کنسول بوشهر پناه برد ودر عوض خدمات خود به انگلیس از آنها تقاضای کمک کرد. بالیوزکری بوشهر هم بین غضنفرالسلطنه و آقاخان وساطت کرد و طی معاهده ای غضنفرالسلطنه پذیرفت آقاخان کدخدای روستای زیارت شود و آقاخان نیز متعهد شد هیچگونه دسیسه و مخالفتی با غضنفرالسلطنه ننماید. تعهدی که هیچوقت به آن پای بند نبود و تا زنده بود از کشمکش و رقابت با غضنفر دست برنداشت.
 

جنگ قند

در دوران حکومت غضنفرالسلطنه، تعدادی از طرفداران وی که عمدتاً از اهالی بلوک پشتکوه دشتستان بودند راه را بر قافله تجاری که قند وارداتی از خارج را به داخل کشور حمل می کردند بستند و ضمن خلع سلاح محافظین کاروان تجاری؛ محموله را به تصرف خود درآوردند. این حادثه که به جنگ "قند" مشهور شد یکی از کارهای برجسته هواداران غضنفرالسلطنه و عاشقان استقلال ایران بود که هدفی جز تحقیر انگلیس نداشتند و با سربلندی آن را انجام دادند. در جنگ "قند" مردم منطقه روی در روی عوامل دولت بریتانیا ایستادند؛ اگرچه تعداد زیادی سلاح، مهمات و تمامی مال التجاره نصیب مردم برازجان شد، اما شادی بیشتر آنها همانا از شکست انگلیس بود که نتوانستند هیچ عکس العملی در برابر مردم نشان دهند.[2]  

 

ورود سلطان احمد شاه قاجار به برازجان

«هنگام مراجعت سلطان احمد شاه قاجار از اروپا به ایران،[3] که از طریق بوشهر صورت گرفت، کلیه ی خوانین و رؤسای ایلات و عشایر جنوب از جمله صولت الدوله قشقایی به منظور استقبال از او در بوشهر جمع و به حضور شاهانه بار یافتند. در موقع ورود احمدشاه، غضنفر السلطنه محل تلگرافخانه هند واروپ موسوم به کوتی را جهت توقف شاه اختصاص و آن را به بهترین وجه ممکن تزئین و چراغانی و صحن محل را با قالیهای گرانبها مفروش و دیوارهای عمارت مزبور را با پارچه های الوان پرچم سه رنگ ایران و عکس های احمدشاه تزئین کرده بود. در مدخل برازجان تا درب اقامتگاه شاه نیز چند طاق نصرت مجلل که توجه شاه و ملتزمین رکاب او را جلب کند ایجاد نموده بود.[4]

از سه کیلومتری برازجان تا مدخل قصبه، عده کثیری سوار بر اسب های کمیت مجهز به تفنگ ده تیر انگلیسی و طپانچه و قطار مملو از فشنگ و توبره ی پر از فشنگ پشت شانه انداخته و کارد با لباس محلی(شال و قبا) و چوقه[5] کلاً به رنگ سفید و کلاه محلی به رنگ سیاه با سبیل های از بناگوش دررفته با نظم و ترتیب چشمگیر و قابل ملاحظه در دوطرف جاده مسیر شاه قرار گرفته بودند. غضنفرالسلطنه در مدخل برازجان(محل معروف به کویر امیرالمؤمنین) از اسب پیاده شده و مسلحانه جلو اتومبیل حامل شاه تا محل اقامت و مقّر شاه حرکت می کرد.

باز به روایت شاهدان عینی پذیرائی مفصلی که از شاه و ملازمانش که رضاخان سردارسپه و وزیر جنگ هم جزء ملتزمین رکاب بود به عمل آمد، تحسین همه را برانگیخت.

غضنفرالسلطنه یک جفت قالی ابریشمی ممتاز به حضور احمد شاه تقدیم داشت؛ شاه هم با اعطاء یک قبضه تفنگ سه تیر آلمانی به او وی را مفتخر و مباهی و سرافراز فرمود.

رضاخان سردار سپه هم یک قبضه تفنگ دو لول به پسر ارشد غضنفرالسلطنه  به نام ابراهیم خان داد. رضاخان سردار سپه درباره ی غضنفرالسلطنه گفت: اگراو ثروت و مکنت و ابوابجمعی و امکانات صولت الدوله و قوام الملک را داشت، مالک الرقاب فارس بود.»[6]

 

رقابت آقاخان با غضنفرالسلطنه

آقاخان ضرغام السلطنه عطش قدرت داشت و به کدخدائی روستائی زیارت قانع نبود، لذا  درپی کشته شدن نورمحمدخان دالکی به دست نیروهای پلیس جنوب(اس پی آر) در سال 1300 خ.  با حمایت انگلیسی ها و مقامات دولتی موفق شد حکومت دالکی را نیز به دست آورد، در سال 1303 فتح الله خان فرزند حسین بیگ که برادر زاده نور محمد خان دالکی بود و در شیراز ساکن بود قدرتی بدست آورد و آقا خان را کنار زده و حکومت دالکی را خود بدست می گیرد.

از آن پس آقاخان با حمایت برخی مقامات دولتی و خوانین چاهکوتاه سودای حکومت مجدد بر مرکز دشتستان(برازجان) را در سر پروراند و روز به روز به مخالفت و رقابت با غضنفر بیشتر می پرداخت.

«آقا خان مبلغ اجاره برازجان را بیش از دوهزار تومان از دولت خواست و چون غضنفر خودش قبول می کرد باز او اضافه می کرد تا به مبلغ هشت هزار تومان رسید و اختلاف شدید و بوی خون می آمد. آقاخان با تعداد زیادی تفنگچی با حمایت چاهکوتاهی ها در برازجان آمد و شد می کرد و غضنفر هم که مقتدر و دارای عظمت ، شخص و نفرات زیاد بود تحریک زیر پرده مأمورین هر دو (را) برافروخته می کرد. تا آنکه آقاخان خود را به نام توسل و التجا در خانه شیخ محمدحسین با نفرات و همراهان مستحصن ساخت و خانه شیخ پر از تفنگچی او بود. البته غضنفر از این موضوع ناراضی و ناراحت بود و از شیخ دلتنگ شد...غضنفر برای آنکه در شیراز بتواند به وضعیت خود رونق بدهد به شیراز عزیمت کرد و به منزل یکی از علمای متنفذ شیراز رفت و با سید جعفرمزارعی[7] و شیخ مرتضی محلاتی و غیره ارتباط داشت. آقاخان هم با خرج و کمک چاهکوتاهی ها به شیراز رفت و منزل آقاسید محمد رضوی که از علمای محترم بود وارد شد. غضنفر از آنجا عازم طهران شد. آقاخان هم به طهران رفت و هر دو با توجه به آنکه در سفر سردار سپه به جنوب آشنائی داشته و اظهار خدمتی کرده بودند شاید مورد توجه قرار گیرند... هر دو راضی برگشتند که در شیراز به آنها توجه شود ولی حاج فطن الملک (شمس الدین جمالی) پیشکار دارائی فارس و محمود خان آیرُم فرمانده لشکر جنوب با هر دو مخالف و مردم هم موافقت با اصول خان خانی نداشتند لذا... کدخدایان  را مجبور کردند که مستقیماً خودشان اجاره دارقریه و آبادی شوند.[8]»

 

اختلاف شیخ محمدحسین و غضنفرالسلطنه

غضنفرالسلطنه و شیخ محمدحسین مجتهد از ابتدای حکومت غضنفر تا هنگام نهضت جنوب علیه انگلیسی ها یار و پشتیبان همدیگر بودند. حتی هنگام تصرف برازجان توسط انگلیسی ها به همراه هم از برازجان فرار کردند؛ بعداً شیخ به منطقه دشتی رفت و غضنفر به کوههای گیسکان و نهایتاً والی شیراز پناهنده شد. هنگام برگشت غضنفر از تبعید شیراز و آغاز دور دوم حکومتش در برازجان نیز هنوز روابط خان و شیخ بسیار گرم و حسنه بود تا آنجا که شیخ تا روستای راهدار به پیشواز غضنفر آمد. اما بعدها در پی اختلافات آقاخان و غضنفر، شیخ به آقاخان متمایل شد و در بعضی مواقع منزل او مأوای آقاخان و تفنگچیانش می شد. همین امر روابط غضنفر و شیخ را به تیرگی کشانید.

 

[1] - دشتستان کبیر تالیف عبدالله دشتی ص64

[2] - برداشتی از ص272 کتاب جایگاه دشتستان در سرزمین ایران تالیف سروش اتابک زاده با اندک اصلاحاتی  در بیان ماجرای مذکور

[3] - سال 1341قمری برابر با 1301 خورشیدی

[4]- برخی معتقدند که منزل کربلایی عباس شحنه زاده که دارای اتاق های متعدد و بالاخانه نوساز بوده محل اسکان و پذیرایی از شاه بوده ولی مطلعین از جمله دکتر مالکی معتقدند منزل کربلایی عباس صرفاً محل پخت و پز بوده و محل پذیرایی همان تلگرافخانه بوده است.

[5] - چوقه عبای نازک بافته شده از پشم گوسفند به رنگ سفید یا نخودی.

[6] - جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری ص120 و 121 با تلخیص

[7] - در متن کتاب دشتستان کبیر سید جعفر زارعی آورده شده است که مزارعی صحیح می باشد.

[8] - دشتستان کبیر تالیف عبدالله دشتی ص83 و 84

 

منبع: "تاریخ سیاسی و مبارزات مردم برازجان" تالیف اکبر صابری

توضیح: این کتاب به تازگی توسط انتشارات "همسو" و به سفارش حوزه هنری بوشهر چاپ شده که به زودی برای توزیع و فروش در اختیار کتابفروشی های معتبر استان قرار خواهد گرفت.
 


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: مبارزات میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه , زندگینامه میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۵/۱۲/۱۸ | 16:10 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

کاخ چرخاب برازجان، گوهر معماری خلیج فارس

کاخ چرخاب برازجان، گوهر معماری خلیج فارس

نعیمه متوسلیدکتر نعیمه متوسلی*
خلیج فارس، نشانه ی نام و هویت پارسی و نمایانگر اقتدار ایرانیان در گذر از هزاره های دور است. از زمانی که بشر توانست تاریخ خود را ثبت کند، نام این خلیج، همواره «پارس» بوده است و ایرانیان، گردانندگان چرخ های زندگی، سیاست، حکومت و فرهنگ آن بوده اند.
     کاخ چرخاب برازجان که بنای آن مربوط به دوره ی هخامنشیان و حکومت کوروش بزرگ است، یکی از نشانه های سیادت دریایی و زمینی ایران بر خلیج همیشه پارس است. این کاخ از معماری بی نظیر و پلان و نقشه ی منحصر به فردی برخوردار است که حتی با گذشت قرن ها، هنوز تازگی و بی رقیب بودن خود را حفظ کرده و بر تارک معماری خلیج فارس – و حتی جهان – همچون گوهری خیره کننده می درخشد.

کاخ چرخاب برازجان

در این پژوهش، به جغرافیای تاریخی خلیج فارس و شهر برازجان و اعتبار کاخ چرخاب در کنار خلیج فارس پرداخته شده و معماری بی نظیر این کاخ بررسی شده است. نتیجه ی این جستار، رسیدن به امر بدیهی تعلق همیشگی خلیج فارس به ایران و نیز قدرت و توانایی بی بدیل ایرانیان در هنر و فن معماری است که در کاخ چرخاب، نمود پیدا کرده است.          

«هیچ دریای دیگری نیست که بیش از خلیج فارس توجه علمای معرفه الارضی، باستان شناسان و مورخان و جغرافی نویسان و سیاستمداران و جنگجویان را مشترکاً به خود معطوف ساخته باشد.» (سرافراز، 1389، ص34، به نقل از سر آرتور ویلسن)
     ایران کشور فرهنگ و تمدن و مهد هنر و بالندگی و خلیج فارس، جایگاه نمود قدرت، شوکت و عظمت اندیشه ی سیاسی، هنری، مادی و معنوی ایرانی است. تمدن خلیج فارس و مسکونی بودن آن به هزاره های بسیار دور بر می گردد و این دریا همواره در تملک ایران بوده و همیشه نام «پارس» را با خود به همراه داشته است. نشانه های باستانی و تاریخی سکونت عیلامیان، کهن ترین علائم ثبت شده در سواحل خلیج فارس است و آثار به جا مانده از دوره ی حکومت هخامنشیان در شهرها و جزایر این خلیج، بسیار خیره کننده هستند.
     شهر برازجان به عنوان یک شهر ساحلی در حاشیه ی خلیج فارس و شاهراه ارتباطی پارس جنوبی و پارس شمالی، بسیار مورد توجه کوروش بزرگ، بنیانگذار سلسله ی مقتدر هخامنشی و شاهان پس از او قرار گرفت و بنای کاخ چرخاب در این منطقه آغاز شد. کاخ چرخاب را باید به عنوان پدیده ی هنر معماری ایران و جهان شناخت و اذعان داشت که ایرانیان در فن معماری بسیار پیشرفته بودند و 2500 سال پیش به تکنولوژی ایجاد سقف یکپارچه با بتن سبک دست یافتند. این فن، هم اکنون اعجاب همگان را برانگیخته و مایه ی افتخار هر ایرانی است.
     اکنون باید دید چرا کوروش تصمیم گرفت کاخی با این مشخصات در منطقه ی چرخاب احداث کند؟ با توجه به اینکه این پادشاه بزرگ هخامنشی، اعتقادات خاص خود را داشته و به سبک خاص، حکومت می کرده، پس ایجاد چنین کاخی نمی تواند بی دلیل و صرفاً جهت تفریح ییلاقی باشد.
     شهر برازجان و منطقه ی چرخاب، در تابستان گرمای شدیدی دارد اما زمستان ملایم و بهاری این منطقه و سرسبزی آن، جایگاه مناسبی جهت ایجاد یک کاخ بسیار مجلل برای نمایان کردن قدرت دولت هخامنشی و نظارت هر چه بهتر پادشاه، بر امور سواحل مهم خلیج فارس بود.

کاخ چرخاب برازجان

کوروش به هدف استحکام پایه های دولت خود و سیادت زمینی و دریایی ایران بر دریای پارس، اقدام به ساخت کاخ چرخاب کرد. شیوه ی معماری این کاخ با توجه به شرایط زیستی و آب و هوایی منطقه، بسیار خاص است؛ و خود می تواند جلوه گر قدرت ابداع و ابتکار ایرانیان در 2500 سال پیش باشد.
     کاخ چرخاب در سال 1350 به دست دکتر علی اکبر سرفراز، حفاری شده و تحقیقات مفصل و متقنی در زمینه های معماری و باستان شناختی این کاخ انجام داده اند که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است. با همه ی تلاش و کوشش استاد سرفراز، کاخ چرخاب و ارزش آن از زمان هخامنشیان تا کنون و نیز جایگاه آن نسبت به خلیج همیشه فارس، هنوز هم در پس پرده های غفلت و بی توجهی پنهان مانده و این اثر بزرگ تاریخی، فرهنگی و هنری در خطر نابودی کامل است. مید است که با انجام این پژوهش و پژوهش هایی از این دست، بتوان قدمی جهت معرفی بهتر این اثر باستانی بزرگ، برداشت و غبار فراموشی و رکود را  از چهره ی زیبای آن سترد.

کاخ کوروش برازجان

همه ی نشانه های موجود در کاخ چرخاب برازجان و دیگرآثار باستانی یافت شده در سواحل خلیج فارس، نشانه های فرهنگ ایرانی را در خود دارند و با قدرت تمام، از نام، هویت، فرهنگ و کیان ایرانی این خلیج و آب های نیلگونش دفاع می کنند و خلیج فارس در هر طلوع خورشید، همچون گوهری خیره کننده بر پیشانی این کره ی خاکی، می درخشد.  
جغرافیای تاریخی خلیج فارس
« خلیج فارس یا دریای پارس، آبراهی است که در امتداد دریای عمان و در میان ایران و شبه جزیره‌ی عربستان قرار دارد... خلیج فارس، بازمانده‌ی گودال بزرگی است که از دروان گذشته‌ی زمین شناختی، تحت تأثیر فشار ناشی از آتشفشان‌های فلات ایران بوده است و پایداری فلات عربستان در برابر این واکنش‌های تکتونیکی، سبب ایجاد و توسعه‌ی پهنا و ژرفای آن شده است.» (مهدوی گورابی – امینی زاده، 1390: 13)
     مطالعات زمین شناختی نشان می‌دهد که تقریباً پانصد سال پیش، صورت نخستین خلیج فارس در کنار دشت‌های جنوبی ایران شکل گرفت و با تحولات تدریجی ساختار درونی و بیرونی زمین، به شکل امروزی خود دست یافت. دریای پارس در گذشته‌های دور، بسیار وسیع‌تر از امروز بوده و بخش بزرگی از خشکی‌های کنونی را در بر می‌گرفته و « تمام سرزمین‌های اطراف جلگه‌ها و دشت‌ها و حتی ارتفاعات مجاور، از جمله بوشهر، برازجان، بهبهان، شیراز تا کوه های زاگرس و قسمت هایی از جلگه‌ی بین النهرین را تا اواخر دوران سوم، یعنی دهه هزار سال پیش می پوشانده است.» (حمیدی، 1387: 195)
     دریای پارس یکی از پر رونق ترین و مهم‌ترین دریاهای چهارگانه‌ی جهان بوده و گستردگی و اهمیت بسیاری داشته است. ارزش و اهمیت خلیج و دریای پارس، در جهان کنونی، همچنان پابرجاست اما از لحاظ جغرافیایی از وسعت آن کاسته شده است. این خلیج، بعد از خلیج مکزیک و خلیج هودسن، سومین خلیج مهم و معروف جهان است.
     از دیدگاه اساطیری، پیشینه‌ی خلیج فارس به زمان پیشدادیان می‌رسد. به اشاره‌ی اوستا، شاهان پیشدادی ایران، با ساختن کشتی، از این پهنه‌ی آبی وسیع و پربرکت، عبور کردند و مرزهای ایران را گسترش دادند. در بخش اساطیری شاهنامه‌ی فردوسی، به ساختن کشتی توسط جمشید، دریانوردی و حرکت گرشاسب به سمت هندوستان با عبور از دریای مکران و نیز رفتن کیکاووس به هاماوران، اشاره شده است.
     در دوره‌ی تاریخی، کهن‌ترین ساکنان خلیج فارس، عیلامیان بودند که به توجه به یافته‌ها و حفریات باستان شناسی، قدمت حضور آنان به هزاره‌ی سوم قبل از میلاد می‌رسد. «عیلام بر بخشی از ایران اطلاق می شد که از باختر به رودخانه‌ی دجله، از خاور به بخشی از پارس، از شمال به نزدیکی همدان و از جنوب به خلیج فارس محدود می‌شد و شوش بزرگ ترین شهر آن به شمار می‌آمد. عیلامیان از هزاره‌ی 3 ق.م، صدها سال از دریای پاسر به عنوان راه ارتباطی و از بندر بوشهر و جزیره‌ی خارگ، برای حکمروایی بر کرانه‌ها و جزایر دریای پارس و همچنین بازرگانی با هند باختری و دره‌ی نیل، استفاده  می کردند.» (افشار، 1386: 175)
     بعد از عیلامیان، مادها بر خلیج فارس و سواحل آن حکومت کردند و پس از انقراض حکومت مادها توسط کورش بزرگ و ایجاد حکومت مقتدر هخامنشی، خلیج فارس نیز مانند دیگر مناطق ایران، تحت سلطه‌ی امپراتوری بزرگ هخامنشی درآمد. کورش بزرگ به اهمیت و جایگاه مهم اقتصادی، سیاسی و بین المللی خلیج فارس پی برده بود و به همین مناسبت برای آگاه کردن همسایگان و قدرت های منطقه و جهان نسبت به سیادت بی تردید ایران بر خلیج فارس، یکی از پایگاه‌های اساسی و مهم خود را در منطقه‌ی چرخاب برازجان قرارداد. و این منطقه را به عنوان جایگاه مناسبی برای ساخت یکی از پدیده‌های دنیای معماری، انتخاب کرد و بنای کاخ زمستانی چرخاب پایه‌گذاری شد.

اولین بتن جهان در کاخ کوروش برازجان

در زمان داریوش بزرگ، نیرومندترین و بزرگ ترین ارتش دریایی جهان باستان تشکیل شد و ایرانیان، با درایت و دانش خاص خود، از طریق خلیج پارس، بر آب های جهان تسلط یافتند. داریوش بزرگ، «برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز، فرمان کندن کانالی را داد و کشتی هایش از طریق همین کانال به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ ای که در محل این کانال به دست آمده، نوشته شده است: من پارسی هستم. از پارس، مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده‌ام. از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس می آید ... . » (مهدی گورابی– امینی زاده، 1390، ص 34)
     بعد از دوران هخامنشیان و با رسیدن اسکندر به ایران، خلیج فارس همچنان با اقتدار کامل در حاشیه ی جنوبی ایران خودنمایی می کرد و اسکندر هم به اهمیت و ارزش جهانی این دریای نیلگون پی برده بود. او یکی از سردارانش به نام «نئارخوس» را مأمور مطالعه و بررسی اوضاع سیاسی و جغرافیایی خلیج فارس کرده بود و همین مسأله بیانگر ارزش و اهمیت خلیج فارس در گذشته های دور است.
     با روی کار آمدن اشکانیان و تشکیل یک دولت متمرکز و یکپارچه، خلیج فارس و دیگر مرزهای ایران زیر نظر این دولت، به خوبی محافظت شد.  « کار بزرگ سلسله اشکانی، پاسداری از دریای پارس و بین النهرین در برابر یورش رومیان بود.  کشتی های اشکانی که در دریای پارس سیر می کردند، تا جزیره‌ی سیلان و هند خاوری پیش رفته و ملوانان و ناخدایان ایرانی، در این مدت، چنان استادی و چیرگی در کشتیرانی یافتند که نه تنها به پیشینیان خود، یعنی مصری ها و فنیقی ها پیشی گرفته بودند، بلکه سنن دریانوردی و دریاشناسی ایرانیان تا دوران اسلامی باقی ماند، به طوری که در روزگار خلافت اسلامی، کشتیرانان عرب و مصری را همه جا ناخدا می نامیدند.» (افشار، 1376، ص 178)
     دوره ی ساسانیان برای خلیج فارس و ایران، یک دوره ی طلایی در تجارت جهانی است. در زمان اردشیر بابکان، بندرهای سودرسان و زیبایی در حاشیه ی خلیج فارس ساخته شد که لنگرگاه کشتی های تجاری از کشورهای چین، هند و خاور دور بودند. «در روزگار پادشاهی خسرو انوشیروان، کشتی های تجاری ایران تا بنادر چین و بندرهای جزیره‌ی سیلان رفت و آمد و تجارت می کردند. سراسر کرانه‌های شمالی و جنوبی دریای پارس، آباد و ساکنان آن سرمایه دار بودند. از آن زمان ایران در کار دریانوردی،  نام آور بود.» (همان، ص 179)
     این مختصر، تاریخچه ی درخشانی از گذشته های دور ایران و خلیج فارس و نمایانگر ارزش و اقتدار این کهن بوم و بر است و جایگاه ایران و اعتبار شاخاب پارس در جهان را مشخص می کند و علاوه بر این، سیادت جاودانه ی ایران بر این خلیج فقط پارس را نشان می دهد.
عناصر فرهنگ و تمدن در خلیج فارس
با آمدن آریاییان به فلات ایران و بعدها تشکیل یک دولت مقتدر به دست مادها و پارس ها، دریای جنوبی ایران نیز به نام پارسیان، خلیج پارس نامگذاری شد. ایران مهد تمدن و فرهنگ و جایگاه اندیشه های سخته و آیین های باشکوه است که به سبب ارتباط این سرزمین با کشورهای دیگر، مجموعه ای از فرهنگ ها را در خود جای داده است.
     خلیج فارس شاهراه ارتباطی ایران با دنیای خارج آن سوی آب ها بود و از طریق این راه پربرکت، کشتی های تجاری در سواحل ایران لنگر می انداختند و بالطبع مرز جنوبی ایران و حاشیه ی دریای پارس مرکز حضور خارجیان بود. رفت و آمد کشتی های تجاری سبب ایجاد یک فضای خاص تجاری، اقتصادی، سیاسی و به خصوص فرهنگی شده بود و بنابراین، خلیج فارس آمیخته ای از فرهنگ ایرانی و فرهنگ های دخیل را در خود داشت.
     بندر های خلیج فارس و دریای مکران (عمان) بر سر راه های عمده‌ی تجاری قدیم قرار داشت؛ یعنی «راه خشکی جاده‌ی ابریشم در این نواحی پایان می‌یافت. جاده‌ای که از کشور باستانی چین سرچشمه می‌گرفت و پس از پیمودن هزاران کیلومتر، از میان اقوام و طایفه های گوناگون و با باورهای جداگانه، به کرانه های خلیج فارس می رسید؛ تا از این پس مسیر دریایی اش را تا ونیز و از آنجا به سرتاسر اروپا ادامه دهد. جاده‌ی معروف ادویه نیز از هندوستان آغاز و از راه آب به این کرانه ها و بندرها می‌رسید. پس از پر شدن بازارهای داخلی ایران و آسیای میانه و دور، ادویه‌ی اضافی به اروپا و شمال آفریقا صادر می‌شد. طبیعی است که به همراه آن، فرهنگ هندی و آداب و رسوم آن سرزمین نیز در بین ساحل نشینان این منطقه گسترش می یافت.»(خان محمدی، 1384، ص 2)

کاخ کوروش برازجان

ساکنان حاشیه ی دریای پارس، به سبب نزدیکی جسمی و روحی با دریا، به شغل ماهیگیری و مشاغل مرتبط با آن می پرداختند و به همین سبب، آب به عنوان یکی از عناصر چهارگانه ی خلقت، برایشان بسیار مقدس و باارزش بود و هر چیز مرتبط با آب نیز جنبه ی مینوی داشت. ایرانیان اولین مردمی بودند که جشن آب را بر پا می کردند و برای این نعمت بی نظیر الهی، قدردان یزدان پاک بودند.    
     «ایرانیان زرتشتی بودند و به آب و باد و خاک و آتش [چهار عنصر] احترام می گذاشتند، دریا را مقدس می شمردند و سعی و تلاش خویش را در امر دریانوردی با همه‌ی خطرهای آن پذیرا می شدند. ایرانیان باستان، روز دهم مرداد هر سال را که مصادف با روز اول اوت است، روز دریانوردی قرار داده بودند و این روز را که در حقیقت روز آغاز آرامش آب ها و بهار دریاست، جشن می گرفتند.» (طاهری، 1388، ص38)
     این جشن یک حرکت فرهنگی ایرانی بود و از طریق تداخل فرهنگی آن ها با مردم سرزمین های دیگر، جشن دریانوردی و آب بازی و آب پاشی، در فرهنگ دیگر ملل نیز وارد شد. ایرانیان در این روز، قایق ها و کشتی های خود را با میوه‌های گرمسیری مثل موز و نارگیل و نیز شاخه های درخت حرّا، تزیین می کردند و برای شکرگزاری به درگاه خداوند، به آب می زدند؛ «و پس از شکر و سپاس به درگاه اهورا مزدا که دریا را برای آن ها آفریده و رام و مسخّر آنان ساخته است، گل و گیاه و میوه‌ها را نذر فرشته‌ی آب و دریا و به پیشگاه خداوند، هدیه می کردند؛ و بر آب های بیکران پارس که به اعتقاد ایرانیان شامل دریاهای سرخ، فارس، مکران، هند و چین می شد، می‌ریختند؛ به شادی می‌پرداختند و پس از یک روز شادمانی به بنادر و سواحل و جزایر محل سکونت خود باز می گشتند.»(نوربخش، 1382، ص 31)

کاخ کوروش برازجان

علاوه بر عناصر فرهنگی موجود در خلیج فارس، آثار باستانی بازمانده در سواحل و شهرهای این خلیج، همه نشان دهنده- ی هویت ایرانی آن است. کشور ما، در زمان هخامنشیان به دو بخش مهم پارس شمالی و پارس جنوبی تقسیم می شد که هر کدام به نوعی در اقتدار و تسلط حکومت بر سرزمین وسیع ایران دخیل بودند.
     حفریات و دست آوردهای باستان شناسی در مناطق مختلف پارس جنوبی – که سواحل و شهرهای حاشیه ی خلیج فارس مهم ترین بخش های آن هستند – همگی سند مهم و معتبری بر ارزش و جایگاه خاص این منطقه در ایران باستان و به خصوص دوره ی هخامنشیان، هستند.
     ایران طولانی ترین مرز آبی را با خلیج فارس دارد و این مرز، قلب تپنده ی جنوب این سرزمین کهن است وبی شک در هر دوره ای، حکومت های مختلف، برای حفظ و سیادت آن تلاش هایی کرده اند که امروزه آثار بازمانده از این تلاش ها را می بینیم.
     یکی از اقدامات مهم ایرانیان در دوران طلایی آغاز حکومت هخامنشیان، یعنی پادشاهی کوروش بزرگ، ساخت یک کاخ بی نظیر و بسیار مهندسی ساز، با مطالعات خاص جغرافیایی، سیاسی، معماری و زیبایی شناختی، در حاشیه ی خلیج فارس و در شهر ساحلی «تا او که» یا «برازجان» امروزی بود. این کاخ از بهترین شواهد برای توجیه اهمیت خلیج فارس و نمودی از توجه کوروش بزرگ به این خلیج زیبا و مهم است.
گذار برازجان از گدار هزاره‌ها
«برازجان سرزمینی است جلگه‌ای که اراضی جهت‌های شمال، جنوب و مشرق آن با خاکی حاصلخیز و سفره‌های آب زیر زمینی کافی در سطحی وسیع و هموار بنیاد یافته، اندک مساحتی از این اراضی در مغرب و جنوب غربی که به طرف خلیج فارس امتداد دارد، به علت نزدیگ شدن به دریا رفته‌رفته شرایط کشت و زرع مفید را از دست داده است ... زمین‌های برازجان، عمدتاً از دامنه‌ی کوهستان گیسکان، که دنباله‌ی سلسله جبال زاگرس است و در مشرق شهر همچون حصاری محکم و استوار قد بر افراشته، با شیبی ملایم به طرف مغرب و جنوب غربی آغاز می‌شود و با آرامشی نسبی، تا دهانه‌ی خلیج فارس گسترش می‌یابد.» (اتابک زاده، 1373: 28)
     با توجه به آثار کشف شده در ایران و عربستان و در میان شن‌های سواحل خیلج فارس- که در میان آن‌ها استخوان های ماموت‌ها هم دیده شده – می‌توان به این نتیجه رسید که تمام نواحی مجاور خلیج فارس در عصر یخ، مسکونی بوده است. در اواخر دوره‌ی «پلوویال» یعنی حدود هفت هزار سال قبل، اقوامی از آسیای مرکزی به فلات ایران و اراضی بین النهرین و سواحل خلیج فارس مهاجرت کردند. از این تمدن، آثاری مانند ظروف گلی و اسلحه به دست آمده که همه نشانگر قدمت زمانی آن‌ها نسبت به دیگر ساکنان خلیج فارس است.

به سبب این که سواحل خلیج فارس و منطقه‌ی برازجان – که در گذشته‌های بسیار دور، فاصله‌ی چندانی تا دریا نداشته – محل مناسبی برای رشد درخت نخل بوده و هست و درخت نخل یکی از عوامل وجود تمدن انسانی است – زیرا روش کاشت و نحوه‌ی عمل آوری آن نیاز به آگاهی و آشنایی با علم کشاورزی دارد- و با توجه به نقوش مربوط به این درخت که بر کتیبه‌ها به جا مانده، می‌توان به این نتیجه رسید که ساکنان اولیه‌ی سواحل خلیج فارس و شهر برازجان، از روش کاشت و ارائه‌ی محصول این درخت پر برکت آگاهی داشته و بنابراین انسان‌هایی کاملاً متمدن بوده‌اند.
     در این دوره از تاریخ خلیج فارس و به خصوص شهر برازجان، چندان روشن و واضح نیست و در واقع جنبه‌ی تاریخی دقیق این منطقه، به دوره‌ی حکومت عیلامی‌ها می رسد. زیرا عیلامی‌ها «اقوامی بوده‌اند که قبل از شروع تاریخ، در دشت‌های جنوب غربی ایران، از حوالی شوش تا نزدیکی بوشهر سکونت داشته‌اند.» (همان، ص32)
     عیلامی‌ها نخستین قومی بودند که در خاک ایران، دولت تشکیل دادند و توانستند کشوری مستقل تأسیس کنند که مرزهای سیاسی و جغرافیایی آن از گوشه‌ی شمال غربی و ارمنستان تا نواحی شرقی خلیج فارس را شامل می‌شد. تشکیل دولت عیلامیان به قرن اول هزاره‌ی سوم پیش از میلاد می رسد و بنابراین اولین دولت مقتدر و سازمان یافته‌ی حاکم بر خلیج فارس و نواحی اطراف آن، دولت عیلامی ها بود.
     «در این عهد، سراسر خطه‌ی جنوبی و غربی ایران تحت توجه و نفوذ عیلامی‌ها قرار داشت و مسلماً سیاست دولت نیز معطوف همین مناطق بوده است؛ که کشف آثار باستانی متعدد از عیلامی‌ها در منطقه‌ی دشتستان و استان بوشهر این موضوع را قوت بیشتری می‌بخشد ... و با نشانه‌های به دست آمده در قلعه‌ی ریشهر و اطراف برازجان، خصوصاً جنوب شرقی نخلستان‌ها، حضور تمدن و تأثیرات فرهنگ عیلامی در آن مقطع تاریخی ملموس و اشیاء به دست آمده در « تَل مُر» مؤید هویت تاریخی منطقه می‌باشد.» (همان، ص34)
     بعد از عیلامی‌ها، مقتدرترین دولتی که بر خلیج فارس حکمفرمایی کرد و شهر برازجان را به عنوان منطقه‌ای مهم و مناسب جهت مرکزیت فصلی حکومت خود قرار داد، دولت هخامنشی بود. «کوروش بزرگ به سال 558 ق.م، به سلطنت پارس رسید و طی 30 سال، یکی از بزرگ ترین سلسله‌های پادشاهی جهان را پایه نهاد.» (افشار، 1376: 176)

سنگ های تراشیده شده در گیسکان

سنگ های تراشیده شده در گیسکان و آماده ی حمل به چرخاب

«هخامنشی‌ها جانشین آشوری‌ها، بابلی‌ها، لیدی‌ها و مادها شدند و پس از تسخیر ممالک مزبور و گرفتن کشورهای دیگر، شاهنشاهی عظیمی تشکیل دادند که تا آن‌گاه در جهان سابقه نداشت. حدود کشور پهناور ایران در آن روزگار از طرف مشرق، کوه‌های پارامیزاد و رود سند، از جانب شمال، رود سیحون و دریای خزر و دریای سیاه و کوه قفقاز و از سمت جنوب، دریای عمان و خلیج فارس بود.» (قدیانی، 1384 : 22)
     پایتخت دولت مقتدر هخامنشی که کوروش بنیانگذار آن بود، در ابتدا شهر پاسارگاد بود؛ و به سبب نزدیکی خلیج فارس به پایتخت، کوروش و دیگر شاهان هخامنشی، توجه و نگرش خاصی به این پهنه‌ی آبی مهم داشتند و تسلط بر آن را به جهت حراست از کیان خود، ضروری می دانستند.
     آشوریان، بابلی‌ها و اکدی‌ها، عنوان «دریای سیاه» را به خلیج فارس داده بودند و در کتیبه‌ی منشور کوروش بزرگ نیز، فرمانفرمای پارسیان، همین نام را برای دریای جنوبی سرزمین پارس، عنوان کرده است: «منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل ...، به فرمان مردوک، همه‌ی شاهان پیش اورنگ پادشاهی نشستند. همه‌ی پادشاهان، از دریای بالا تا دریای پایین، همه‌ی مردم سرزمین های دوردست، از چهار گوشه‌ی جهان، ... در بابل به پایم بوسه زدند.» (طیوری، اشرف، ابوییه، 1388 : 651)
     ایرانیان به سبب آشنایی با ارزش‌های بی مانند دریای پارس، همواره می‌کوشیدند تا سیادت و قدرت دریایی خود را در سواحل این خلیج، حفظ کنند و به طور کامل از توانمندی‌های محیطی و سیاسی این منطقه بهره‌ ببرند. کوروش بعد از نشستن بر تخت مقتدرترین و مهم‌ترین امپراتوری ایران و جهان در زمان خود، بزرگ ترین پایگاه دریایی را در بحرین تأسیس کرد و به این ترتیب ایرانیان نخستین نیروی دریایی قدرتمند را در خلیج فارس ایجاد کردند. ارتشی که بعدها در زمان داریوش بزرگ، به طور بسیار منسجم و حساب شده عمل می‌کرد.
کاخ چرخاب و جایگاه آن در ایران دوره‌ی هخامنشی
کوروش برای نظارت بهتر بر منطقه‌ی خلیج فارس و سواحل مهم آن، نیاز به اقامتگاه اختصاصی مناسبی داشت و به همین منظور، منطقه‌ی چرخاب برازجان – که موقعیت و جایگاه طبیعی و آب و هوایی کاملاً مناسبی داشت – انتخاب شد. نام قدیم شهر برازجان در دوره‌ی هخامنشیان، «ته اوکه» یا «تااوکه» بوده و نسبت به خلیج فارس، موقعیت یک شهر ساحلی را داشته است.
     «بنا به روایت هرودت، شاهراهی بزرگ، سه پایتخت باستانی ایران (شوش، هگمتانه و تخت جمشید) را به هم مرتبط می‌کرد. در آن زمان، دو جاده‌ی مهم به سواحل خلیج فارس ختم می‌شد. یکی راهی که در اویل عهد تاریخ، شوش را به لیان وصل می کرد که از بیشتر بنادر حاشیه‌ی خلیج فارس عبور می نمود و پس از رسیدن به برازجان، با طی مسافتی کوتاه، به لیان ختم می‌شد. راهی دیگر از پاسارگاد و یا تخت جمشید آغاز می‌گشت که به نام راه جنوبی معروف بود و از طریف فیروزآباد و فراشبند و گذشتن از کوه های تنگ ارم و گیسکان به برازجان می‌رسید و یا به طریقی مستقیم، از تنگ بوش گذشته و به سیراف راه می‌یافت.» (اتابک زاده، 1373 : 58)
     با توجه به چنین شواهدی، نمی‌توان اهمیت شهر برازجان و جایگاه مهم و اساسی کاخ چرخاب در زمان هخامنشیان را نادیده گرفت؛ زیرا برازجان مدخل طبیعی راه‌هایی بود که از نواحی شمال، شرق و غرب کشور به خلیج فارس منتهی می‌شدند و در واقع موقعیتی بسیار مهم‌تر و فراتر از یک شهر ایستگاهی داشته است.
     «برای کوروش شخصیت موحد، محبوب و قابل احترام، در چرخاب برازجان، کاخی ساخته‌اند که اگر ناتمام رها نمی‌شد، از نظر ظرافت و مهارت‌های هنری، به مراتب با شکوه‌تر، عالی‌تر و زیباتر از پاسارگاد و حتی تخت جمشید بود. این کاخ در یک کیلومتری جنوب شهر برازجان و در حدود پانصد متری جاده‌ی آسفالته برازجان- بوشهر قرار گرفته است. اطراف آن را مزارع توتون کاری و نخلستان‌های قدیمی احاطه نموده و بدون شک در زمان خود تا دریا فاصله‌ی زیادی نداشته و به عنوان یک قصر ساحلی در حاشیه‌ی خلیج فارس، به صورت یک پایگاه جالب توجه و با عظمت بوده است. این کاخ در نوع خود بی نظیر و از جمله بناهای تاریخی و مفاخر ملی است که الگوی پیشرفت معماری و حجاری هخامنشیان را در بدو تشکیل امپراتوری، پس از پاسارگاد که به امر کوروش کبیر ساخته و پرداخته شده، نمایان می کند.» (سرفراز- تیموری، 1388 : 47)
     منطقه‌ی چرخاب که در غرب برازجان واقع شده بود و فاصله‌ی کوتاه 30 کیلومتری تا دریای پارس داشت، از بهترین وضعیت جغرافیایی، استراتژیکی و آب و هوایی برخوردار بود. ساخت چنین کاخ معتبر و بزرگی با معماری خاص، می‌توانست عظمت و اهمیت امپراتوری هخامنشیان را به چشم ناخدایان و تاجران خارجی بیاورد و علاوه بر این، کلیه‌ی رفت و آمد‌های کشتی‌ها و لنج‌های باری زیر نظر پادشاه بود. بنای این کاخ بزرگ و بی نظیر، دلیل و سند محکم دیگری بر سیادت دریایی و مالکیت ایران بر خلیج فارس و سواحل آن است.

کاخ چرخاب برازجان

تالار مرکزی و ایوان کاخ

طراحی و بنای کاخ چرخاب و معماری منحصر به فردش «علاوه بر امتیازات یک کاخ ییلاقی، از نظر استراتژیکی و سوق الجیشی که در سواحل خلیج فارس ساخته شده، اهمیت موقعیت استاتیک و زیبایی محل را کاملاً نشان می‌دهد. بر پا داشتن چنین کاخی مشرف به دریا، خالی از برنامه‌ی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نبوده است. از طرفی به عنوان اولین راه تجاری دریایی و صید ماهی و مروارید، موقعیت و شرایط خاص طبیعی خود را همچنان تاکنون حفظ نموده است.» (سرفراز، 1389 :‌35)
     اطراف شمال شرق منطقه‌ی چرخاب و کاخ زمستانی کوروش، ارتفاعات معروف به گیسکان وجود داشته و در بخش شمالی آن، رودخانه‌ی فصلی «آردو» یا «آردی» در جریان بوده است. به سبب موقعیت آب و هوایی منطقه در زمستان و وجود رودخانه‌ی آردو، کار کشاورزی به طور دیمی و آبی، به سهولت انجام می‌شد و در نتیجه منطقه‌ی چرخاب، مکانی سرسبز و خرم با تپه‌های مسکونی و نخلستان‌های بسیار و پر برکت بوده است. وجود تپه‌ی باستانی «تَل مُر» که یادگار اقتدار عیلامیان بود و مانند یک جایگاه دیدبانی مناسب بر سر راه برازجان به خلیج فارس قرار داشت، موقعیت مناسب کاخ را بیشتر نشان   می دهد. کوروش بزرگ دستور ساخت کاخی را داده بود که بتواند بر فراز بام آن، طلوع و غروب زیبای خورشید گرم و زندگی بخش خلیج فارس را به نظاره بنشیند.
     مهندسین و معماران، ساخت یکی از بناهای مهم دوره‌ی هخامنشی و بلکه سراسر تاریخ را آغاز کردند؛ اما با مرگ نابهنگام کوروش بزرگ، پروژه‌ی کاخ ناتمام ماند. اگر بنای این کاخ تمام می‌شد و به بهره‌برداری می‌رسید، با توجه به شواهد و مدارک موجود، از جمله کاخ‌های مورد علاقه‌ی شاه بزرگ هخامنشی بود و علاوه بر استفاده‌ی استقراری، از جایگاه سیاسی بسیار بالایی نیز برخوردار می‌شد.
     هرچند بنای کاخ، ناتمام مانده اما همین میزان اندک نیز می‌تواند بیانگر عظمت و شکوه معماری در زمان هخامنشیان باشد. هنری که با گذشت 2500 سال، همچنان تازه و پویاست و هرگز گرد رکود و کهنگی بر آن ننشسته و اقتدار ایران را به نمایش می‌گذارد. «پایتخت کوروش در پاسارگاد، شاهکار معماری و نماینگر یکی از اقدامات وی در پیشرفت هنر معماری محلی است.» (همان) و کاخ چرخاب، همان هنر را در حاشیه خلیج فارس تجلی می‌کند.
     نقشه‌ی این کاخ، کاملاً منحصر به فرد است؛ یعنی هیچگونه پیروی از ساختمان ها و کاخ های قبل از خود نکرده و کاملاً نشان دهنده‌ی ابتکار و خلاقیت معماران و طراحان و فرمانروای بزرگ پارسیان، کوروش بزرگ است. پیدایش این کاخ، علاوه بر استحکام سیادت دریایی ایران و تجلی هنر و معماری در دوره‌ی هخامنشی، بیانگر علاقه و عشق همه‌ی کارگران و هنرمندان سازنده‌ی آن نسبت به کوروش بزرگ است. زیرا ظرافت کار آن ها، از نوعی طرب و شادی عاشقانه حکایت می‌کند «که در حال فعالیت کاری، از یک نوع شوق و ذوق و درونی و حتی اعتقادی برخوردار بوده‌اند که اگر این کاخ، با مرگ بانی و سازنده‌ی آن – کوروش بزرگ – ناقص و ناتمام نمی‌ماند، قدرت و توان نیروی زایدالوصف و چشمگیر آن، هزاران سال مورد گفتگو، جر و بحث، بررسی و مطالعه واقع می‌شد.» (همان، صص 37 و 36) بنابراین اگر تخت جمشید را شهر داریوش می‌نامند پس چرخاب را می‌توان شهر کوروش نامید.
معماری بی نظیر و خاص کاخ چرخاب
یکی از زیباترین و باشکوه ترین دوره های تاریخ ایران، دوران طلایی حکومت هخامنشیان به خصوص سال های سلطنت کوروش بزرگ است. کشف سه نمونه از بناهای مربوط به دوره ی زمانی حکومت هخامنشیان در اطراف شهر برازجان، بیانگر توجه شاهان مقتدر این سلسله به موقعیت جغرافیایی و سیاسی و اهمیت این شهر است و با پرداختن به سبک معماری، زمان و انگیزه ی ساخت هر کدام از این کاخ ها و منزلت سیاسی صاحبان آن ها می توان به ارزش و جایگاه هر بنا پی برد.
     بنای کاخ چرخاب که به عنوان یک قرارگاه فصلی و یک کاخ بسیار مهم، بر سر شاهراه و محل اتصال راه های شمالی، شرقی و غربی کشور به خلیج فارس قرار داشت، به دستور کوروش بزرگ آغاز شد. با توجه به شباهت هایی که این کاخ با پاسارگاد و دیگر کاخ های ساخته شده در سال های آغازین حکومت هخامنشیان دارد، می توان گفت که احتمالاً توسط همان معمارانی احداث شده که پاسارگاد را ساخته اند.
     «هنرشناسان و متخصصان تاریخ هنر، مهارت هنرمندان دربار هخامنشیان- که در مصنوعات کم نظیر خود ترکیبی عالی و استثنایی از هماهنگی و تناسب عناصر گوناگون به اجرا گذاشته اند- را مورد ستایش قرار داده اند.» ( گیرشمن، 1371:130) متأسفانه تنها تاریخ مکتوب و مورد استناد که از دوره ی سلطنت هخامنشیان باقی مانده، تاریخ هایی است که به دست یونانیان نوشته شده و عده ای از آنان، مغرضانه به ایرانیان و حکومتشان نگریسته اند. با استناد به گفته ی مورخان یونانی، دربار هخامنشیان در یک شهر ثابت نبوده و به همین سبب، در مناطق مختلف، کاخ های متعددی بنا می کردند.

استفاده از سرامیک در کف سالن کاخ چرخاب

در مورد کوروش بزرگ باید گفت که « وی مدت هفت ماه از سال را در بابل و بهار را در شوش و تابستان را در شهر اکباتان به سر می برد... وی دارای مقرهایی بوده که در هنگام مسافرت، به عنوان کاخ اختصاصی و تشریفاتی مورد استفاده قرار می گرفته است که می توان راه سارد- شوش، به طول 1200 مایل جاده سازی را از مهمترین راه ارتباطی این زمان دانست. نوشته اند از شوش تا همدان سنگ فرش بوده و 110 توقفگاه داشته است و بدون شک از جمله کاخ های مورد علاقه ی این حکمران دوره ی تاریخی ایران که علاوه بر استفاده ی استقراری، جایگاه سیاسی و اهمیت چشمگیری پیدا می کرده، همین کاخ ناقص و ناتمام چرخاب برازجان در حاشیه ی خلیج فارس است که هرگز مورد استفاده قرار نگرفته است.» ( سرفراز، 1389:35)
     سال 1350 به دنبال حفاری کانالی که باید از جنوب غربی شهر برازجان عبور می کرد، قطعه سنگ بزرگی کشف شد که  پروژه ی حفاری را متوقف کرد. « اداره ی کل پژوهش های باستان شناسی ایران به دکتر علی اکبر سرفراز- که در آن زمان سرپرستی هیئت باستان شناسان ایرانی در حفریات شهر بیشاپور را بر عهده داشت- ماموریت داد تا محل کشف این اثر را مورد کاوش قرار دهد. بنابر این، عملیات باستان شناسانه در این محوطه ی باستانی آغاز و در پایان یک فصل کاوش، فرم اصلی و اسکلت تالاری ستون دار نمایان گردید.» ( کریمیان- سرفراز- ابراهیمی، 1389: 46)
     عملیات حفاری باستان شناسی مذکور، مدتی راکد ماند و این وقفه ی طولانی سبب شد که سیلاب، این محوطه ی کم نظیر باستانی را بپوشاند و پایه ستون های کاخ، زیر املاح و رسوبات فرو رفتند. بالاخره در سال 1380، بار دیگر این منطقه ی مهم باستانی، مورد کاوش قرار گرفت و سرانجام، تالار ستون دار قبلی و آثار بسیار با ارزش دیگری از دل خاک کشف شد.
     در پی حفریات باستان شناسی این منطقه، می توان با تأکید گفت که بنای کاخ چرخاب به دلایلی- که شاید مهم ترین  آن ها مرگ بانی آن باشد- متوقف شده و بعد از آن به دست شاهان دیگر، به ساخت آن اقدام نشده است. هر چند بقایای  سازه های آجری که در قسمت شمالی کاخ به دست آمده و یا سفال های مختصری مربوط به دوره ی ساسانی که در لایه های بالاتر کشف شده، احتمال استفاده ی کاخ و آن منطقه در دوره های بعد را تقویت می کرد، اما با توجه به موقعیت جغرافیایی  منطقه ی چرخاب و عبور رودخانه ی فصلی« آردو» از شمال کاخ و قدرت طغیان این رودخانه، می توان چنین تصور کرد که سیلاب، بقایای سفالی مربوط به عصر ساسانی را به محوطه ی کاخ چرخاب منتقل کرده است. معماری خاص این کاخ کم نظیر، از دو منظور قابل بررسی است: ویژگی های سازه ای و معماری، ویژگی های فرهنگی.
1- ویژگی های سازه ای و معماری
بنای کاخ چرخاب، یک تالار مرکزی متسطیل شکل ستون دار است که یک ایوان جانبی ستون دار نیز در قسمت شرقی آن احداث شده است. ابعاد این بنا 35×45 متر است و در مجموع 1575 متر وسعت دارد. مصالح اصلی این بنا سنگ است که معادن آن در کوه گیسکان و منطقه ی صعب العبور «تنگ گیر» قرار دارد و هنوز سنگ های تراش خورده و آماده جهت حمل به کاخ، به چشم می خورد.
     «فضای تالار مرکزی با بقایای 12 پایه ستون سنگی قطور، که در دو ردیف شش تایی و در فواصل 160 سانتی متری از هم جای گرفته اند، فرم یافته است. در شرایط حاضر از ستون های این تالار، خبری نیست و تنها پایه ستون های آن، که به شکل پلکانی و از سه قطعه سنگ مکعبی به رنگ سیاه و سفید فرم یافته، موجود است. این سنگ ها بسیار صاف و صیقلی و بدون هیچ گونه ملاط و مصالح اتصال دهنده بر روی هم جای گرفته اند. بدین منظور، قسمت مرکزی دو سنگ پایه را زبره تراش کرده و لبه های آن ها را چنان صیقلی نموده اند که در نقطه ی اتصال به صورت سنگی یکپارچه با دو رنگ سیاه و سفید به نظر می رسد. بر روی این سه سنگ است که شالی ستون مدوری از سنگ سیاه به شعاع 37 سانتی متر، قرار گرفته است. گذشته از پلان، ابعاد پایه ستون ها، نحوه ی وصّالی، چیدمان و نیز ظرافت در تراش، آن ها را با پایه ستون های کاخ کوروش در پاسارگاد قابل مقایسه ساخته است.» ( همان، ص 47)

کاخ چرخاب برازجان

نمونه هایی ازقطعات پیش ساخته ی ناخنی شکل ودندان و اجزای بدن حیوانات در کاخ چرخاب

 

مشابه این پایه ستون ها در کاخ آپادانای تخت جمشید و کاخ شوش نیز وجود دارد ولی اختلاف رنگ سیاه و سفید در پایه ستون ها، فقط خاص کاخ چرخاب و کاخ پاسارگاد است؛ «بدین ترتیب در کاخ ساحلی برازجان، تناسب در همه جا رعایت شده است و باید آن را یک اثر هنری کامل تر و زیباتر از پاسارگاد دانست، که بدون شک این پیشرفت هنری، هماهنگی و تناسب سنگ های سیاه و سفید در این بنا در طول مدت سلطنت کوروش بوده است.» (سرفراز- تیموری، 1388 : 48)
     ایوان تالار جانبی کاخ در شرق تالار مرکزی و با محور شمالی- جنوبی قرار گرفته است. ابعاد این ایوان معادل 8×63/30 است. در این ایوان 24 پایه ستون در دو ردیف 12 تایی قرار گرفته اند. فاصله ی این پایه ستون ها از هم، در محور شمالی- جنوبی 13/2 سانتی متر و درمحور شرقی- غربی 40/3 سانتی متر است. ابعاد این پایه ستون ها تقریباً معادل نصف ابعاد پایه ستون های تالار مرکزی است و شکل آن ها نیز کاملاً مشابه است؛ یعنی چهار قطعه سنگ تراش خورده ی سیاه و سفید.
     «تالار مرکزی این کاخ به وسیله ی چهاردرگاه – که در چهار جهت اصلی قرار گرفته – به فضاهای مجاور مرتبط شده است. در این ورودی ها، سنگ های یکپارچه ی صیقل یافته نصب شده که ابعادشان متفاوت است. این تفاوت، همچنین در نوع سنگ و تزئینات آن ها قابل ملاحظه است. به عنوان مثال، در حالی که سنگ درگاه شمالی با ابعاد 20/1× 60/2 متر و اثری تزئینی حجاری شده، ... سنگ درگاه جانب شرقی با ابعاد 1/ 10 × 50 × 340 سانتی متر و فاقد تزئین است. ابعاد و ویژگی های ممتاز حجاری سنگ این ورودی تردیدی نمی گذارد که معبر شرقی، از جمله ورودی های مهم بنا بوده است. در هر یک از این سنگ های صیقلی، شش حفره ی کوچک مکعب مستطیلی شکل به منظور نصب چارچوب و در تعبیه شده که ابعاد آن ها از 5/3×3 ×7 سانتیمتر تا 5/3 ×7×10 سانتیمتر متغیر است. این تکنیک اتصال نیز شباهت بسیار با آنچه در کاخ های پاسارگاد و تخت جمشید به اجرا درآمده، دارد.» (کریمیان- سرفراز- ابراهیمی ، 1389 : 48)
     سنگ درگاه شرقی دارای نقش جای پاشنه در و گردش آن است که با اشکال و طرح های گیاهی و هندسی و در نهایت ظرافت و زیبایی حجاری شده است. این سنگ کف درگاه حجم و سنگینی فوق العاده ای دارد و به وسیله ی نقاله ای مرکب از سی قلوه سنگ رودخانه ای، منتقل می شده است. این قلوه سنگ ها که وسیله ی انتقال سنگ درگاه هستند، تا سطح کاخ و در کنار خود سنگ یافته شده اند. « این سنگ، درست در مرکز تالار ایوانی شکل 24 ستونی، ساخته شده که اهمیت این ایوان 24 ستونی که از نظر ظرافت و حجاری، مخصوصاً شالی های سفید رنگ که مثل چوب حجاری یا خراطی شده اند؛ آن است که سقفی به طول 40 متر و پهنای 10 متر را به صورت مسطح نگه داشته اند. » ( سرفراز- تیموری، 1388 : 49)
     علاوه بر همه ی ویژگی های منحصر به فردی که کاخ چرخاب دارد، باید به پوشش سقف سطح 10× 4 متری جنوبی کاخ اشاره کرد که از بزرگترین ابداعات معماری و ساختمانی جهان در 2500 سال پیش است و ارزش حقیقی آن، اکنون بعد از قرن ها، به اثبات رسیده و جهان شاهد قدرت و ابتکار ایرانیان در عصر هخامنشی است.
     ایرانیان عصر کوروش بزرگ، افتخار ساخت اولین سقف یکپارچه ی جهان با استفاده از بتن سبک را دارند که امری معجزه آساست و از نوعی نانوتکنولوژی خاص برخوردار است. هنر بی نظیری که جهان متمدن امروز به دنبال کشف و ساخت آن است.

  «آنچه که معماری چرخاب را در اوج اعتلا و بزرگ نمایی جلوه گر ساخته، وجود ایوانی مرکب از 24 پایه ستون با سقف یکپارچه ی سمنتی ( Cementy ) است. منظور نوعی سقف یکپارچه ی سنگی است که از ترکیب ماده ای سنگی و آرد  شده ی کرم رنگ شبیه سیمان به وجود آمده ولی سیمان نیست و این اصطلاح برای تنها سقف مسطح و یکپارچه ریخته شده در این دوره ی تاریخی و در این مکان به عنوان تنها اثری بی مانند در بین آثار گذشته تا کنون می توان محسوب داشت که در دنیای پیشرفته ی معماری امروز، این قبیل سقف ها بدون تیرچه بلوک، فاقد استحکام و امور ساختمانی است که در گذشته یعنی 2500 سال پیش، چنین آثاری دارای اهمیت معماری در چرخاب و به امر کوروش ساخته و پرداخته شده است. بتن سبک برای اولین بار در جهان توسط کشور ما ساخته شده و در 2500 سال پیش در زمان هخامنشیان در کاخ کوروش، در استان بوشهر، در شهر برازجان مورد استفاده قرار گرفت. برای ساخت این بتن، محصول از پیش ساخته شده را که با صمغ ترکیب نموده بودند، با استفاده از موادی مانند خون حیوانات و شاخ بز و گوسفند که از قبل ساییده شده بود، ترکیب نموده و با کف حاصل، بتن سبک را تولید می کردند.» (سرفراز- 1389 : 39)
     با کشف این بتن سبک در کاخ بی نظیر چرخاب، توانسته اند یک سقف یکپارچه که 40 متر طول و 10 متر عرض دارد را با ضخامت حدود 65 سانتی متر، استوار کنند که این امر، معماری بی نظیر کاخ چرخاب در جوار سواحل خلیج فارس را اثبات می کند و این سقف یکی از عجایب جهان است. علاوه بر بتن سبک ، باید ایران را مخترع سیمان نیز محسوب کرد زیرا سیمان برای اولین بار در همین کاخ چرخاب مورد استفاده قرار گرفته که این امر نیز بیانگر قدرت و پیشرفت ایرانیان عصر هخامنشی در امر معماری است. « از دیگر ویژگی های کاخ برازجان این است که در این جا به خاطر رطوبت زیاد و ظرافت کار، مطلقاً از بست های فلزی دم چلچله ای استفاده نشده است.» (سرفراز- تیموری ، 1388 : 49)
     در این کاخ، قطعات کوچک مثلثی شکلی یافت شده که روی یکی از پایه ستون ها قرار گرفته بود. یعنی جایی که می خواستند وصّالی کنند از این قطعات استفاده می شده و به مقدار مشخصی چسب یا ملاط جهت اتصال نیازمند بوده است و این یعنی مقدار چسب زیاد سبب می شد که دو قطعه، درون هم جای نگیرند؛ یعنی «چنان ظرافت، دقت و مهارتی در کار بوده که شگفتی برانگیز است و یک یا دو میلی متر چسب، مانع از جا افتادن دو قطعه درون هم می شود.» (همان)
     در کاخ چرخاب، تمهیداتی برای مقابله با گرما انجام شده بود؛ یعنی سازه های آبی در پوشش سنگی ایجاد کرده بودند. این سیستم سرمایشی در نوع خود بی نظیر است. علاوه بر این، مصالح مصرفی در این کاخ، از قبیل: ملاط، قیر، آجرها و ... کاملاً مبتکرانه هستند.
     «یافته های باستان شناسی در این کاخ، همچنین اطلاعات ارزشمندی در خصوص تکنیک های پوشش کف و عایق بندی سقف کاخ های هخامنشیان در اختیار قرار داده است. در پوشش کف این بنا از نوعی ملاط سفید رنگ سرامیک مانند به ضخامت 4 میلیمتر استفاده شده است. اگر چه از ستون هایی که سقف بر آن ها استوار بود هیچ اثری به دست نیامد، لیکن آثار مکشوفه، مؤید آن است که سقف مسطح ابتدا به وسیله ملاطی ساروج مانند، هموار و سپس با کاربرد ردیفی از آجر، فرش شده است. استفاده از لایه ای قیر طبیعی به منظور ایزوگام سقف، این بنا را بسیار منحصر به فرد نموده است. » (کریمیان- سرفراز- ابراهیمی ، 1389 : 49)

2- ویژگی های فرهنگی
کاخ چرخاب علاوه بر ویژگی های خاص سازه ای و معماری، از لحاظ اشیاء مکشوفه ی زینتی و فرهنگی نیز کاملاً منحصر به فرد است. مجموعاً 188 قطعه شیء فرهنگی در این کاخ یافت شده که جایگاه آن را در میان سایر کاخ های هخامنشی همزمانش، متمایز می کند. جنس این اشیاء از مواد گچی، آهکی، نوعی سنگ صیقلی و براق و نوعی سنگ مقاوم گرانیتی است.
     بیشتر این اشیاء، اجزای بدن حیوان و انسان از قبیل: دندان مصنوعی، چشم و مردمک مصنوعی، ناخن و بال و پر پرندگان است و تعدادی از آن ها نیز ظرف های فلزی هستند. تنوع و ظرافت این اشیاء فرهنگی، نیازمند وجود کارگاه های خاص برای ساخت چنین مصنوعاتی است و بی تردید چنین کارگاهی در آن زمان وجود داشته است.
     این اجزاء با نمونه های یافت شده در تخت جمشید، تشابه کامل دارند و به احتمال زیاد از این قطعات برای ایجاد صورت ها و اشکال انسان ها و حیوانات در دیوارها و سرستون ها و ستون ها استفاده می شده است.
نتیجه گیری
تعلق خلیج فارس به ایران و پیوند دیرینه ی این دو، امری کاملا بدیهی است و علت آن فقط مجاورت جغرافیایی نیست؛ زیرا از زمان های دور، ایرانیان به ارزش معنوی و جایگاه این خلیج پربرکت پی برده و با جان و دل از آن حراست کرده اند. این پیوند و تعلق، ریشه در فرهنگ و تمدن کهن ایران زمین دارد و نشانه های آن را در آثار باستانی سواحل خلیج فارس نیز می توان مشاهده کرد.
     یکی از نمودهای باستانی تعلق خلیج فارس به ایران و اهمیت فرهنگی، جغرافیایی، استراتژیکی و سیاسی آن، کاخ ییلاقی چرخاب مربوط به دوره ی کوروش هخامنشی است. بنای این کاخ در شهر ساحلی برازجان و در منطقه ی چرخاب آغاز شد؛ که البته عملیات ساخت آن با مرگ بانی کاخ - یعنی کوروش بزرگ – در سال 529 ق.م، ناتمام رها شد.
     هر چند پروژه ی ساخت کاخ به مرحله ی بهره برداری نرسیده اما همین پایه ستون های ناتمام آن، حکایت از میزان اعتبار و پیشرفت ایرانیان در هنر معماری دارد. کوروش به اهمیت خلیج فارس برای کشور ایران پی برده و به همین سبب به دنبال ایجاد پایگاهی برای نظارت بر دریای پارس و نیز حراست از کیان حکومت خود بود و بدین نظور، اقدام به ساخت کاخ چرخاب کرد. این کاخ، سندی محکم بر سیادت زمینی و دریایی ایرانیان بر خلیج فارس، از دیرباز تا کنون است.
     معماری کاخ بسیار بی نظیر و در نوع خود کاملاً منحصر به فرد است. این کاخ در منطقه ی پارس جنوبی همچون نگینی درخشان بر تارک معماری خلیج فارس خودنمایی می کند و همچون کاخ های پاسارگاد و تخت جمشید در پارس شمالی، نمودی دیگر از شکوه و جلال کهن بوم و بر ایران است.

 *پژوهشگر و مدرس دانشگاه

منابع

1 – اتابک زاده، سروش 1373. جایگاه دشتستان در سرزمین ایران. اول. شیراز، نوید.
2 - افشار (سیستانی)، ایرج 1376. جغرافیای تاریخی دریای پارس. اول. تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی سازمان تبلیغات.
3 - حمیدی، سید جعفر. 1387. زمان شناسی تاریخی، مدنی و فرهنگی خلیج فارس. به کوشش دکتر محمد باقر وثوقی. نام مجموعه: خلیج فارس فرهنگ و تمدن. تهران، موسسه ی تحقیقات و توسعه ی علوم انسانی. ص 195.
4 - خان محمدی، علی اکبر 1384. نگاهی به پیشینه ی فرهنگی خلیج فارس. فصلنامه ی تاریخ روابط خارجی. ش 22، صص 8-1.
5 - سرفراز، علی اکبر - تیموری، محمود. 1388. خلیج فارس بر اساس مطالعات باستان شناسی. نشریه باغ نظر. ش 11. بهار و تابستان. صص 52-39.
6 –  سرفراز، علی اکبر. 1389. کشف سقف یکپارچه نانوتکنولوژی در کاخ کوروش. کیهان فرهنگی. ش 283-282. فروردین و اردیبهشت.
7 - طاهری، رضا. 1388. از مروارید تا نفت (تاریخ خلیج فارس از بندر صیراف تا کنگان و عسلویه). اول. تهران، داستان سرا.
8 - طیوری، منصور – اشرف، شهرام – ابوییه، فخرالدین. 1388. تاریخچه ی نامگذاری خلیج فارس از دیدگاه تاریخی. مجموعه مقالات همایش ملی جایگاه خلیج فارس در تحولات استراتژیک جهان. گردآورندگان: دکتر غلامحسین واعظی و دکتر حیدر لطفی. چ اول. تهران، مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی.
9 – قدیانی، عباس. 1384. تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران. دوم. تهران، فرهنگ مکتوب.
10 - کریمیان، حسن – سرفراز، علی اکبر – ابراهیمی، نصرالله. 1389. بازیابی کاخ های هخامنشیان در برازجان با اتکاء به داده های باستان شناسی. نشریه باغ نظر. ش 14. تابستان. صص 58-45.
 11 – گیرشمن، رومن. 1371. هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی. ترجمه: عیسی بهنام. چ دوم. تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
12 - مهدوی گورابی، محمد- امینی زاده، ابراهیم. 1390. خلیج فارس. چ دوم. تهران، خانه کتاب.
13 - نوربخش، حسین. 1382. دریانوردی در ایران. تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی.

 


موضوعات مرتبط: ابنیه تاریخی برازجان ، برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: نعیمه متوسلی , کاخ چرخاب برازجان , گوهر معماری خلیج فارس , کاخ کوروش برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۵/۰۹/۱۵ | 20:46 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

قطار بوشهر برازجان در سال ۱۲۹۷خورشیدی

*قطار بوشهر برازجان در سال ۱۲۹۷خورشیدی*


جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ با کشته شدن" فرانسوا فردیناند” ولیعهد اتریش که به همراه همسرش در هنگام دیدار از شهر سارایوو در بوسنی هرزگوین فعلی به قتل رسید، شروع گردید و خیلی زود سراسر اروپا را فرا گرفت و دامنه ی آن آتش به کشور عزیز ما ایران هم رسید

انگلیسی ها در بحبوحه ی جنگ در سال ۱۹۱۸ میلادی به جنوب ایران حمله نمود و بعد از تسلط بر بوشهر برازجان را اشغال نمودند

آنان برای آن که ادوات جنگی و سایر کالاها و ملزوماتی را که از هندوستان و بریتانیا به مقصد بوشهر بارگیری می شد را بتوانند سريع و آسان به اردوگاه های خود در جبهه روسیه برسانند، دست به کار احداث راه شوسه بوشهر و برازجان زدند و برای انجام این کار شرکتی به نام *"کام ساکس"* به منطقه آوردند تا عمليات راه سازی را برعهده بگیرد

قطار بوشهر برازجان


اين شرکت به کمک سربازان هندی وکارگران ارزان محلی که به علت جنگ و بیماری و همچنین قحطی شديدا دچار فقر و تنگدستی شده بودند عملیات راه سازی را آغاز نمودند و با سرعت ،جاده شوسه را به دالکی رساندند

هم زمان با انجام این عمليات، ريل گذاری بین برازجان و بوشهر نيز در دستور کار آنان قرار گرفت و خیلی زود کليه امور حمل ونقل بین این دو شهر به وسيله قطار انجام گرفت

به نقل از معمرین محلی ایستگاه خط آهن برازجان در جاده کمربندی فعلی جایی که هم اکنون *یخ سازی حقانی* قرار دارد احداث شده بود

آن خط آهن تمام امکانات شرکت کام ساکس را برای ادامه جاده ی شوسه مهیا می نمود و سربازان هندی با تلاش و پشتکار به یغما رفته خود توانستند کتل های صعب العبور "ملو" "رودک" "پيرزن" و"دختر" را یکی پس از ديگری هموار نمایند و به شیراز برسند

واگن های این قطار هرچند برای حمل بار تعبیه شده بود ولی مسافر هم می پذیرفت تعداد زیادی از مردم برازجان با این قطار به بوشهر رفت و آمد کرده اند که به برای مثال می توان از مرحوم سید ابراهیم سجادی و مرحوم سید اسدالله قریشی نام برد

سختی و رنجی که نیرو های هندی برای ساخت این جاده تحمل کرده بودند بسیار طاقت فرسا بود آن چنان که در کتل ملو بر روی تخته سنگی فشار بیگاری خود را این چنين حک نموده بودند
*"زحمتش هندو کشيد و راحتش ايران برد"*

این دلنوشته ی حک شده بر سنگ، نشان از مظلوميت جوانان هندی و ظلم استعمار پیر داشت

سرانجام در سال ۱۹۱۸ تب جنگ جهانی اول بدنبال در خواست صلح از طرف آلمان ،فروکش می کند و انگلیسی ها در پایان جنگ، پیشنهاد فروش این خط آهن ۶۰ کیلومتری را به شهرداری بوشهر می دهند ولی بودجه شهرداری برای خرید آن کافی نبود و آنان به ناچار مصالح این خط آهن را جمع آوری و به شهر بصره عراق منتقل می نمایند

"مسعود آتشی"
✴✴✴✴✴


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: قطار برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , خط آهن برازجان , قطار بوشهر برازجان

تاريخ : ۱۳۹۵/۰۳/۲۶ | 17:35 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نخستین رییس بهداری برازجان

نخستین رییس بهداری برازجان



به شهر برازجان خوش آمدیددکتر احمد برازجانی فرزند حاج ابوالقاسم برازجانی در سال ۱۲۹۸ شمسی در شهر برازجان متولد شد او تحصیلات ابتدایی را دبستان فرخی "شهید جاوید کازرونی فعلی" و سیکل اول را در دبیرستان فرخی که هم اکنون "شهید بهشتی" نام دارد به پایان رساند

در آن زمان دانش آموزان برازجان بعد از سیکل اول ، برای ادامه تحصیل به شهرهای اطراف مهاجرت می کردند .. به همین علت دکتر احمد هم مجبور به جلای وطن شد.. وی نخست به کازرون رفت و سپس درشهر شیراز رحل اقامت افکند تا به تحصیل خود ادامه دهد او در سال ۱۳۳۰ مدرک بهیاری خود را از آموزشگاه بهداری و بعدها مدرک پزشکی را از دانشگاه پهلوی شیراز کسب می نماید

وی در سال های اول خدمتش به شهر "شازند اراک" رفت و به طبابت پرداخت.. پس از چند سال کسب تجربه ، برای خدمت به مردم محروم شهرخود به برازجان برگشت و مطب خود را افتتاح نمود .. مطب ایشان سال ها، در پشت پاسگاه ژاندارمری واقع بود

تا حدود زیادی بهداشت و سلامتی مردم برازجان مدیون تلاش و پیگیری های او می باشد زیرا در آن زمان با کمترین امکانات دست از تلاش بر نمی داشت تا بهداشت و تندرستی دشتستان را رصد نماید

وی در سال های آخر زندگی ،به شهرحافظ برگشت تا درجوار سعدی به اشعار پراکنده خود نظم داده و آن ها را در کتابی تحت عنوان "سخن سرایان فارس" مکتوب ببیند و همچنین کتاب "فاطی" که یادگار زمان جوانی اش بود را مجددا بازخوانی نماید

دکتر احمد برازجانی در سال ۱۳۲۱ همان سالی که کتاب فاطی را نوشت با دختر عمویش "خدیجه برازجانی" ازدواج کرد که نتیجه این پیوند پنج دختر و سه پسر می باشد که همگی دارای تحصلات عالیه هستند ولی هیچ کدام شغل پدر را ادامه ندادند

سرانجام "نخستین رییس بهداری برازجان بعد از دیدن ۹۳ بهار ، در پاییز ۱۳۹۱ جان به جان آفرین تسلیم می کند و در آرامگاه خانوادگی شان در دالرحمه شیراز در دل خاک آرام می گیرد

"مسعود آتشی"


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: به شهر برازجان خوش آمدید , نخستین رییس بهداری برازجان , دکتر احمد برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۵/۰۳/۲۴ | 23:36 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

ساخت اولین بتن جهان در کاخ کوروش برازجان

ساخت بتن سبک ۲۵۰۰ سال پیش در ایران

بتن سبک برای اولین بار در جهان توسط کشور ما ساخته و در ۲۵۰۰ سال پیش در زمان هخامنشیان در کاخ کوروش در استان بوشهر در شهر برازجان مورد استفاده قرار گرفت. برای ساخت این نوع بتن، محصول از پیش ساخته شده را که با صمغ ترکیب نموده بودند، با استفاده از موادی مانند خون حیوانات و شاخ بز و گوسفند که از قبل ساییده شده بود ترکیب نموده و با کف حاصل بتن سبک را تولید می‌کردند. همچنین با کشف این اثر ملی که برای اولین بار توسط آقای دکتر علی اکبر سرفراز پدر باستان‌شناسی ایران کشف گردید می‌توان به صورت یقین اعلام داشت مخترع سیمان نیز، کشور ایران بوده و برای اولین بار در همان کاخ کوروش از آن استفاده گردیده است.[۱۱]

اولین بتن جهان در کاخ کوروش برازجان

برای بزرگنمایی تصویر ، بر روی آن کلیک کنید

منبع:https://fa.wikipedia.org


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ ، عکس
برچسب‌ها: ساخت اولین بتن جهان در کاخ کوروش برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , کاخ چرخاب , علی اکبر سرافراز

تاريخ : ۱۳۹۵/۰۱/۱۲ | 16:42 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

زندگی نامه و مبارزات میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه/ قسمت اول

زندگی نامه و مبارزات میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه/ قسمت اول


میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه (1283 تا 1308خورشیدی)

 «میرزا محمد خان برازجانی ملقب به غضنفرالسلطنه فرزند مرحوم میرزا حسین خان در سال 1294ق. مطابق با سال 1256ش[1] در برازجان متولد شد، دوران طفولیت را در دامان مادری مؤمنه گذرانید و از آنجا که پدرش شخصی روشنفکر بود ابتدا تربیت فرزند را با جدیت و وسواس تمام خود به عهده گرفت، سپس برای تعلیم و تربیت، فرزندش را نزد علمای مقیم برازجان به شاگردی نشانید، از آنجا که میرزا محمدخان از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود در کوتاه ترین مدت با مقدمات ادبیات فارسی و عربی آشنا شد و در زمینه ی شعر و شاعری از ذوق و قریحه سرشار گشت و به سرودن اشعار به زبان فارسی و عربی پرداخت، وی در همان دوران جوانی از آموزش فنون رزمی و نظامی نیز برخوردار شد به طوری که بعدها بارها خود را در میدان معرکه آزمود و سربلند و موفق بیرون آمد.

 غضنفرالسلطنه در عنفوان جوانی

در نوروز سال 1283خورشیدی به نیابت از طرف پدرش برای شرکت در مراسم سلام عید نوروز راهی تهران و دربار مظفرالدین شاه قاجار شد؛ چون مظفرالدین شاه در سیمای او نشانه ی لیاقت، شجاعت و کاردانی دید او را به لقب "غضنفرالسلطنه" ملقب گردانید.»[2] 

«ویلم فلور» پیرامون آغاز حکومت غضنفرالسلطنه اینگونه می نویسد: " اگرچه میرزا حسین خان تا سال 1911م. (1290خورشیدی) که در آن هنگام حدود هفتاد سال داشت، هنوز در برازجان زندگی می کرد (اما در واقع) پسرش میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه قدرت را از جانب او طی ده سال گذشته در دست داشت."[3]

عبدالکریم مشایخی نیز در "سال شمار وقايع جنوب ايران" آغاز حکمراني غضنفرالسلطنه در برازجان را 1285ه.ش/1906م اعلام کرده است؛ اما به استناد ادعای استاد هیبت الله مالکی[4] که دارای اطلاعات و اسناد معتبری در این زمینه هستند غضنفرالسلطنه بعد از بازگشت از تهران (1283ش./ 1322ق.) و در حالی که پدرش هنوز زنده بود با اجازه وی رسماً ضابط برازجان شد و بیست وپنج سال[5] بر برازجان حکومت کرد.

وی سال 1308خورشیدی به دست یک فرد خائن بنام شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی ترور و به شهادت رسید. مبارزات بی امان غضنفرالسلطنه با استعمار هنگام هجوم انگلیس به بوشهر و دشتستان در فصل بعدی آورده شده است. اما در ادامه این فصل اشاره ای به ویژگیهای شخصیتی غضنفرالسلطنه و همچنین حوادث و اتفاقات دوره ی حکومت وی بر برازجان خواهیم داشت. 

 
 نبوغ نظامی

«استعداد نظامی او در بسیاری از موارد ضرب المثل بود، حتی دشمنان و مخالفان وی به شهامت و دلیری، به نبوغ جنگی و قدرت روحی و قوت قلب و تهور خارق العاده وی اذعان نموده اند.»[6]

 

شخصیت و موقعیت سیاسی

در رابطه با نقش و تاثیر غضنفرالسلطنه در معادلات سیاسی جنوب ایران دهها مورد در کتابها و اسناد تاریخی آمده است که در زیر به دو نمونه اشاره می گردد:

«کریستوفرسایکس انگلیسی در کتاب "فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارانس آلمانی در جنوب ایران" ترجمه ی حسین سعادت نوری، غضنفرالسلطنه را یکی از شخصیتهای جنوب ایران شمرده و او را ضابط و شیخ برازجان معرفی نموده است.

به تصریح مؤلف کتاب "طوفان در ایران صفحه 385 بانک شاهی به تلافی مخالفت و مبارزه غضنفرالسلطنه با انگلیس ها مبلغ چهل هزار تومان پول او را ضبط و مصادره کرد"»[7]

 

موقعیت اجتماعی و خصوصیات دینی و اخلاقی

غضنفرالسلطنه سخی الطبع و کریم النفس و به ایثار و ازخودگذشتگی شهره بود... رفتار بدون پیرایه و عاری از تکلفش شخص را مجذوب و تحت تاثیر قرار می داد.

او به دلیل همین خصوصیات اخلاقی از موقعیت اجتماعی ممتازی نیز برخوردار بود و در شهر برازجان و سایر مناطق همجوار دارای  احترام خاصی بود.

غضنفرالسلطنه در امور دینی و مذهبی نیز فوق العاده دقیق بود. بخصوص حرص ولع زیادی به ادای نمازهای یومیه و مستحبی و پرداختن به تعقیبات آن به طور مشروح و مفصل و قرائت ادعیه و اذکار و اوراد و قرآن کریم و رعایت اوقات شرعی نمازهای واجب و روزه داشت.[8]

 

همسران و فرزندان غضنفرالسلطنه

میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه دارای چهار زن عقد دائم و یک یا دو زن با عقد موقت بوده است به این شرح:

1. بی بی روشن از روستای آباد تنگستان که صاحب فرزندی نگردیده، در عین حال نسبت به بقیه زنان بر اوضاع داخل(اندرونی) مسلط بود و خان برای وی احترامی خاص قائل می شد.

2. خدیجه(بی بی ماه) دختر اسماعیل خان شبانکاره، دارای فرزند پسری بنام ابراهیم گردید و یک دختر بنام "خانمی".

3. گلین خانم که از قبیله قشقائی بود و صاحب فرزندی نشد.

4. فاطمه که گویا عقد موقت بوده و از وی صاحب دختری به نام زینب گردید.

5. شاه خانم فرزند مشهد که از وی صاحب سه فرزند پسر بنامهای قاسم خان، یوسف خان و طاهر خان گردید.[9]

 

درگیری غضنفرالسلطنه با مدعیان خانوادگی (جنگ ده بلوک)

یکی از حوادث مهم زمان غضنفرالسلطنه درگیری شدید و به نوعی جنگ میان غضنفرالسلطنه و اسماعیل خان شبانکاره ای که پدر زن او بود می باشد. از طرفی این جنگ به تحریک میرزا علی خان زیارتی که پسر عموی غضنفر و شوهر خواهر غضنفر بود به راه افتاد. به نوعی این جنگ را می توان جنگ خانوادگی نامید. این جنگ به جنگ «پارو[10]» و جنگ ده بلوک نیز شهرت یافته است.  این جنگ و اختلاف که سالها به طول انجامید از همان سال اول حکومت غضنفر آغاز شد. ریشه این اختلاف به ادعای حکومت میرزا علی خان زیارتی بر برازجان برمی گردد.

« بنا به اظهارات جناب استاد هیبت الله مالکی در سال 1283 خورشیدی وقتی غضنفرالسلطنه از تهران (مراسم سلام عید مظفرالدین شاه) برمی گردد و حکومت برازجان را به دست می گیرد. میرزا حسین خان پدر غضنفرالسلطنه به روستای زیارت از توابع خان برازجان که کدخدای آنجا میرزا علی خان بوده می رود تا به گذران زندگی بپردازد. میرزا علی خان که برادرزاده میرزا حسین خان بوده ادعا داشته است که او باید بجای غضنفرالسلطنه حاکم برازجان شود و به همین دلیل بنای مخالفت و ناسازگاری می گزارد و با حالت قهر از روستای زیارت به سعدآباد نزد اسماعیل خان شبانکاره ای می رود و بنای بدگویی از غضنفر و پدرش می گذارد. از طرفی اسماعیل خان نیز بی میل به حکومت برازجان نبوده است. مع الوصف روابط اسماعیل خان با غضنفرالسلطنه که دامادش نیز بوده به تیرگی می گراید و دو طرف به بهانه های مختلف صدماتی به یکدیگر وارد می کردند.

 

از جمله اینکه اسماعیل خان وقتی دخترش خدیجه که زوجه غضنفر بود و به اتفاق ابراهیم خان فرزند خردسال غضنفرالسلطنه و جعفر دهدشتی زاده فرزند محمدحسن که به عنوان معتمدِ غضنفر همسر و فرزند او را همراهی می کرد و به رسم دیدار به زیراه و سعدآباد رفته بودند به گروگان می گیرد روابط تیره تر می شود. تا اینکه در سال 1324ق. / 1285ش. اسماعیل خان با حمله ای ناگهانی قلعه زیراه و سپس قلعه روستای نظرآقا را تصرف و در این حمله کلبعلی خان برادر مُهمدخان (mohmad ) زیراهی را کشت و اموال او را تصرف کرد. این دو دایی های غضنفرالسلطنه بودند و در همان حال مهمد خان با اسماعیل خان پسرخاله و باجناغ هم بود. در اموال متصرفی اسماعیل خان، مقدار قابل توجهی از اموال امانتی میرزا حسین خان که آن هنگام زائر عتبات بود وجود داشت. در نتیجه این امر میان غضنفرالسلطنه و اسماعیل خان منازعه ای طولانی آغاز گردید. در این جدال دولت و بسیاری از رجال کشور جانب غضنفرالسلطنه را داشتند.»[11]

غضنفرالسلطنه برای اجتناب از درگیری با شبانکاره ایها ماهها صبر کرد تا شاید اختلافات فی مابین به صورتی مسالمت آمیز حل و فصل گردد، زیرا او تنها به یک چیز می اندیشید و آن جنگیدن علیه دشمن متجاوز(انگلیس) بود. وی با درک اوضاع حساس جنوب مایل نبود با مخالفین داخلی درگیر شود، در حالیکه شرایط نامطلوب شبانکاره و موقعیت متشنج منطقه را منظماً به دولت گزارش می کرد. "صدیق الممالک" نماینده دولت نیز بنا بر وظیفه وضعیت دشتستان را تلگرافی به تهران و شیراز مخابره می نمود که بناگه شایع شد "سردار ارفع" حاکم خوزستان گروهی از اعراب محمره(خرمشهر) را به پشتیبانی از اسماعیل خان بصوب دشتستان گسیل داشته است. غضنفرالسلطنه با آگاهی از حمایتی که "سعدالملک" و سردار ارفع از کلانتر شبانکاره می نمودند مردان جنگی خود را از هر حیث آماده کرد تا اگر جنگی درگرفت غافلگیر نشود... تمام ولایاتی که در شمال رودخانه شاپور و دالکی قرار داشتند و جمعاً به ده بلوک می رسید به فرمان اسماعیل خان و فرزندش محمدعلی خان مهیای جنگ علیه میرزا محمدخان و اهالی برازجان شدند؛ غضنفرالسلطنه به لطف داشتن اطلاعات نظامی و بصیرت جنگی موفق شد روستاهای "عمویی" و "دشتی اسماعیل خانی" را در مدت زمانی کوتاه به تصرف درآورده و کار را بر یاران اسماعیل خان دشوار سازد.[12]

مرکز ستاد غضنفر در قریه کلل به فرماندهی محمود خان برادرش و مرکز ستاد اسماعیل خان در سعدآباد و درودگاه بود به فرماندهی قائد حسین پسر قائد الله کرم.

یک شب از رمضان1324ق/[13] شبانکاره دست به کار عجیبی زد و قائد حسین از دورودگاه حمله را آغاز کرد و چند سنگر واقع در کنار رودخانه از گوشه جنوب غربی پاک کرد و ممکن بود صفحه منطقه آقاخان (پسر حاج عبدالله خان شبانکاره و داماد اسماعیل خان که هم عهد غضنفرالسلطنه شده بود) را یکسره نماید و خود همه جا پشت سر عده تفنگچی فرماندهی میکرد و فریاد می کشید و پیش می رفت تا آنکه در مقابل یک سنگر مهم در سه گوش شبانکاره نزدیک چم درواهی که در آن سنگر قاید ناصر کللی و کربلائی علی راهداری بودند به مقاومت شدید برخورد می کنند و قائد حسین گلوله به پایش اصابت و هر دو ران او خورد می شود و همگی شکست می خورند. بالنتیجه از سه طرف دیگر که یکی از فرماندهی محمدعلی خان و دیگری به فرماندهی علی محمد خان حیات داودی در شمال غربی و شمال شبانکاره از هر طرف قوای آقاخان و برازجانی ها را احاطه نموده و قصد داشتند یکجا نابود نمایند شکست خوردند و عده زیادی از حیات داودی ها کشته شند. قاید حسین را بردند بوشهر پایش گندید و مرد. تحقیقاً شبانکاره ای ها شکست فاحشی خوردند.[14]

مواضع مستحکم غضنفر و برتری آشکار نیروهای جنگی وی اسماعیل خان را سراسیمه کرد تا پای شخصیت های منطقه به خصوص رهبران مذهبی را به معرکه کشانیده و با قبول پرداخت جریمه و خسارات ناشی از جنگ تقاضای مصالحه نماید.

 

 آزادی ابراهیم خان

پیروزی غضنفر بر اسماعیل خان، اخطار و تذکر کتبی یکی از افسران عالی رتبه مرکز فارس به اسماعیل خان شبانکاره و تحت فشار قرار گرفتن وی توسط مقامات دولتی نهایتاً باعث شد تا پس از هفت سال اسارت، عیال و فرزندان غضنفر و و مرد معتمد همراه آنان بنام "جعفر دهدشتی زاده" آزاد گردند و بدین ترتیب نگرانی های غضنفرالسلطنه بابت همسر و فرزند خود پایان پذیرد. گروگان ها که توسط شیخ محمد حسین مجتهد و تعدادی مأموران قوای نظامی دولتی همراهی می شدند، ابتدا وارد محمدآباد شدند و ساعاتی در قلعه محمدآباد استراحت کردند و همان شب آمدند برازجان و از طرف غضنفر استقبال و تکریم شدند، سپس جنگ فی مابین غضنفر و اسماعیل خان متارکه عملی شد. 

 

تحلیلی بر جنگ بین غضنفر با اسماعیل خان شبانکاره ای

 برخی از تحلیل گران معتقدند گرچه ظاهراً برخی اختلافات خانوادگی بین غضنفر با میرزا علی خان زیارتی و اسماعیل خان شبانکاره ای زمینه این جنگ خانوادگی را ایجاد کرد؛ اما عامل اصلی  اختلاف و درگیری بین غضنفر و اسماعیل خان شبانکاره ای انگلیسی ها بودند. علیمراد فراشبندی در همین زمینه می نویسد:

«استعمار به مقتضای سیاست دیرینه خود، اسماعیل خان شبانکاره ای را که در قطب و جناح مخالف ملّیون قرار و با حیدر خان بند ریگی معلوم الحال (از عمال شناخته شده استعمار) هم عهد و موافق بود برانگیخت تا نقشه و نظر مقامات انگلیسی در جنوب را ماهرانه به موقع اجرا گذارده جامه عمل بپوشاند. اسماعیل خان نیز فرزند خود محمد علی خان را که از مهره های شاخص و بدون ماسک سیاست دولت انگلیس در آن صفحات به شمار می رفت و با کنسولگری انگلیس در بوشهر تماس مستقیم داشت، مأمور کرد تا هنگام غروب با حمله به قریه موسوم به نظرآقا و سپس اشغال و تصرف قریتین سربست و عموئی... تعصب غضنفرالسلطنه را برانگیزد، ماحصل او را ناگزیر به عکس العمل نموده با درگیر ساختن او ضمن وارد نمودن خسارات مالی[15] و تضییع اوقات وی و تلفات جانی به اتباعش موقع او را متزلزل و از حیث بنیه ی مالی و نظامی تضعیف ساخته از مبارزه با استعمارگران بازدارد.»[16]

[1]-  در کتاب دشتستان در گذر تاریخ 1252 نوشته شده که طبق محاسبه بنده 1256 شمسی صحیح می باشد.

[2] - دشتستان در گذر تاریخ ص420 با اندکی دخل و تصرف

[3] - برازجان تالیف ویلم فلور- ترجمه و توضیحات دکتر خیراندیش ص43

[4] - گفتگوی شفاهی نگارنده با استاد هیبت الله مالکی

[5] - برخی منابع دوره حکومت غضنفرالسلطنه را سی سال نوشته اند که صحیح نمی باشد.

[6] - جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری تالیف علیمراد فراشبندی ص73

[7] همان ص75

[8] - جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری ص78 و 79 با اندکی دخل و تصرف و تلخیص

[9] - دلاوران دشتستانی تالیف اسماعیل شهرسبزی ص40و41

[10] - پای رودخانه. منظور اینکه برازجان و روستاهای شرق رودخانه دالکی در مقابل خانِ سعدآباد و روستاهای غرب رودخانه دالکی قرار گرفته بودند.

[11] - برداشتی از توضیحات شفاهی استاد هیبت الله مالکی به نگارنده و توضیحات دیگری مندرج در کتاب "برازجان" تالیف ویلم فلور- ترجمه و توضیحات دکتر خیراندیش ص80

[12] - برداشتی از صفحات 264 و 265جایگاه دشتستان در سرزمین ایران تالیف سروش اتابک زاده 

[13] - در متن اصلی کتاب دشتستان کبیر تالیف عبدالله دشتی ص76 سال 1334 قمری نوشته شده که به نظر می رسد اشتباه باشد.

[14] - دشتستان کبیر تالیف عبدالله دشتی ص77

[15] - می گویند غضنفرالسلطنه در این فاجعه مبلغ یکصد هزارتومان به پول آن روز متضرّر شد. (جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری  ص 104)

[16] - جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری تالیف علیمراد فراشبندی  ص104

 

منبع: "تاریخ سیاسی و مبارزات مردم برازجان" تالیف اکبر صابری ص 83 تا 94

توضیح: این کتاب به تازگی توسط انتشارات "همسو" و به سفارش حوزه هنری بوشهر چاپ شده که از اواخر بهمن ماه برای توزیع و فروش در اختیار کتابفروشی های معتبر استان قرار خواهد گرفت.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: مبارزات میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه , به شهر برازجان خوش آمدید , دلیران دشتستان

تاريخ : ۱۳۹۴/۱۱/۲۶ | 21:55 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

برازجان

برازجان " تئوكا " ي دوره هخامنشي _ ولايتي است با پيشينه تاريخي كه از عصر ايلام تا اوايل ظهور اسلام ، دوره هاي پرآشوبي را پس پشت گذاشته و نه تنها بر انتظام راههاي جنوب ايران نظارت داشته بلكه بخاطر موقعيت استراتژيك و شرايط عالي كشاورزي از ولايات مهم دوره هخامنشيان بحساب مي آمده است . " هرودت " مورخ يوناني ، راههاي ايران را امن ترين و مطمئن ترين راههاي جهان دانسته و از چاپار خانه هاي آن نيز كه از سرعت ، قابليت انتقال و جا به جائي فوق العاده برخوردار بوده اند به نيكي ياد كرده است . بنا به مدارك و ماخذ موجود از عهد باستان " تئوكا " مركز تلاقي راههاي جنوبي كشور بوده است . چه راهي كه از بندر سيراف براي رسيدن به شوش به تئوكا ميرسيد و چه جاده اي كه از بندر ليان و بافاصله اي كوتاه به " تئوكا " ختم مي گرديد . جاده اي نيز از پارسه پايتخت و شهر قديمي كازرون "ويه" شاهپور به تئوكا منتهي ميشد و بلحاظ همين مركزيت ، آن شهر از موقعيت ممتاز ترانزيتي برخوردار بوده است و بنوعي انبار بزرگ بازرگاني ايران جنوبي بوده ، زيرا كالاهائي كه از آنطرف خليج فارس به ليان و سيراف ميرسيد در تئوكا تخليه ميشد تا اجناس بر حسب نياز به چهار گوشه ايران حمل گردد و چه كالاهائي كه از قسمت هاي مختلف ايران به تئوكا ارسال ميشد تا عدل گرديده به بنادر ليان و سيراف انتقال و از آنجا به كشورهائي همچون مصر _ ليدي _ بابل _ شام و يونان فرستاده شود . شرح لشكر كشي خشايار شاه به سيراف براي سركوبي ( آرتابانوس ) كه عليه شاه در سيراف با به گروگان گرفتن پسر بزرگ شاه يعني داريوش ، شورش كرده بود ، نشان از آن دارد كه خشايار شاه از شرق سيراف با تداركات كافي به حصار شهر در آمده بود . جاده اي كه خشايار شاه براي رسيدن به سيراف از آن استفاده كرده همان راه " تئوكا " به سيراف بايد باشد . " تئوكا " احتمالاً بعلت شرايط سوق الجيشي داراي مجتمع نظامي نيز بوده است كه بايد آثار آن را بين درودگاه " جتوط " ، محمد آباد تا بنداروز و بارگاهي ، كان سرخ و مزارعي جستجو نمود. خشايار شاه در همين محدوده قواي خود را مهيا مي كند و براه مي افتد . آثار چنان راههائي خوشبختانه تا زمانه ما باقي است ، مثل جاده سنگفرش سيراف به شهر گور _ فيروزآباد يا موردي كه معمرين منطقه سينه به سينه آن را به زمان ما منتقل كرده اند .
مبني بر اينكه خود قسمت هائي از چنان جادهائي را ديده اند.نقل مي كنند : در حاشيه دريا/
جنوب شرقي بوشهر كه بعلت مد _ دريا پيشروي داشت و جاده كور ميشد ، راه بشكل ديوار امتداد مي يافت . اين ديوارها جهت جنوب شرقي به شمال غربي داشته و با ارتفاعي مناسب از سطح زمين قرار داشته است . پهناي ديوار باندازه اي بوده كه دو كالسكه ، "عرابه" يا گاريهاي باربري مي توانسته اند براحتي در كنار هم حركت نمايند . ساخت چنان ديوارهائي بيانگر بينش اقتصادي سلسله هاي هخامنشي ، اشكاني و ساساني است كه با ايجاد آن نه تنها خطوط ارتباطي منظمي را بوجود آورده بودند كه بلحاظ سيادت بر خليج فارس ، دسترسي سريع به شهرها و بنادر حاشيه آن در كمترين زمان ممكن ، ميسر بود .
مطالب بالا كلاً نتيجه تحقيقات ، مطالعات و تلاشهاي خستگي ناپذير اساتيد بزرگ و ارجمندي است كه با نام مورخ ، مترجم ، مفسر ، محقق و كارشناس بر روي بازمانده ي نوشته هاي مورخان قديم يونان از هكاتم و هرودوت تا وقايع نگاران مسلمان مثل : مستوفي ، ابن بطوطه ، حمزه اصفهاني ، ابن اسير ، طبري ، ثعالبي و .................... استفاده شده كه لزوماً بايد اظهار داشت ، اگر محقق و نويسنده ايراني است ، شرايط تاريخي و گذشته پر افتخار ايران حكم مي كند كه آنان نه تنها به كل مطلب عنايت نمايند بلكه لازم است جزئيات ، حواشي و موارد كوتاه را هم مد نظر قرار دهند ( مورخان اسلامي يا اصالتاً ايراني اند يا عرب ، و آنچه نوشته اند مربوط به روزهاي آخر حكومت ساساني يعني بعد از وفات يزدگرد سوم مي باشد ) آوردن يك نام نامانوس از ايران قديم ممكن است براي خواننده كسل كننده باشد ولي بي گمان براي اهل نظر و نويسندگان يك راهنمائي مهم مي باشد . مثلاً بطلميوس كه خود همراه با اسكندر در لشكري كشي به ايران حضور داشته محال است از دياري عبور كرده باشد و در ارتباط با اوضاع و احوال آن سكوت كرده باشد . ما براي رسيدن به اطلاعات بيشتر و گمشده هاي تاريخ وطن اتفاقاً بايد از همان دهكوره ها و آباديهاي كوچك شروع كنيم قدم به قدم پيش برويم تا تاريخ واقعي ايران را بازنويسي نموده و تا آنجا كه ممكن باشد حقايق را روشن نمائيم . اي كاش هئيتي مركب از مورخ ، باستان شناس ، محقق و .................. از سوي دولت به يونان و كشورهاي مورد ظن مي رفتند و هر آنچه از ملت و دولت هاي گذشته ي ايران در آنجا مظبوط است يكبار اما براي هميشه بررسي و نتيجه نهائي را به طريقي كه شايسته باشد در معرض افكار ملت قرار مي دادند . اين حقيقت تلخ را باور كنيم كه اكثر كتب تاريخي ايران از نويسندگان يوناني مايع گرفته البته اين موضوع نبايد موجب نگراني يا شرمساري شود زيرا مملكتي كه به اشغال بيگانه در مي آيد براي دفاع از آثار مكتوب خود نمي تواند كاري كند . بويژه آنكه دشمن خود به صراحت اعتراف مي كند كه : پس از استقرار در پارسه اسكندر دستور داد در آن كتابها دقت كنيد هر آنچه ارزشمند و لازمه ما است به يونان بفرستيد . تصور چنين مطلبي سخت و ناباورانه است كه فكر كنيم در بين ملتي با چنان فرهنگ و تمدني درخشان و ساختار نظامي_ سياسي ، اقتصادي ، كشاورزي و صنعتي بسيار پيشرفته كه مويد وجود صدها كارشناس ، مهندس ، طبيب و نويسنده هست مورخ نبوده باشد . بايد اذعان داشت كه در تمامي ادوار كهن ، ايران از فرزانگان و فرهيخته گان برجسته بي بهره نبوده كه دليل آنرا در نوشته ي نويسندگان غير ايراني بطور مشهود مي بينيم . بي شك نوشته هاي دبيران ايرانشهر كه بر روي پوست به بهترين شكل نوشته و در بايگانيهاي دولتي مظبوط ميشد وسيله مهاجمان مقدوني و عرب و باقيمانده آن با تجاوزات وحشيانه مغولان يا به غارت رفت يا طعمه حريق شده است . اما نمي توان باور كرد آباديهائي كه در ظهور و سقوط دودمانها ، طوايف و قبايل و در ترقي و تنزل آنان نقش تعيين كننده و سرنوشت سازي را داشته اند به كلي از بين رفته باشند .
دهات مجاور آن شهر بلند آوازه مرودشت و ستونهاي رخشنده تخت جمشيد دنباله حيات پارسه را بر هر مهماني عيان مي سازد . پارسه گاد اگر قلاع نظامي و كاخ زيبا و باغهاي انبوه اش را ندارد اما ولايات آن محدوده همچنان نفس مي كشند . لياني وجود ندارد اما بوشهر هست . تئوكا همراه با تاريخش مدفون است اما برازجان فقر زده در همان جا افتان و خيزان از گذشته مي گويد . بر روي شهر نيشابور شخم زدند و بر آن آب بستند ، با همه بد ادباري و وحشي گري مغول باز قد راست كرد و ايستاد . بيشاپور كازرون غريبانه و مظلوم در جدال انديشه مهندسان راه ساز به شكلي كه ستيز با آنهمه شكوه و زيبائي را نمايان مي كند درگير است ، متاسفانه تا امروز گزارش جامعي از روزگار درخشان آن شهر كه در دوره ساساني به اوج رشد و ترقي رسيده بود در دست نيست هر جند كاخ "والريانوس " كه به فرمان شاپور شاهنشاه ساساني بنا گرديده بود و گويا تا آخر عمر در آن مي زيسته در حفاريهاي اخير كشف شده است اما چقدر غم انگيز است كه مردم ايران به علت نداشتن تاريخ قديم خود ندانند چه عواملي سبب متروكه شدن بيشاپور گرديد و چگونه شد تا آن شهر با چنان عظمتي به مرور به ويرانه اي جغد نشين تبديل شود . بدون شك چنان اتفاق بزرگي بايد مولود يك سلسله حوادث سياسي و اجتماعي حاد بوده باشد هر چند مي توان عواملي مانند زلزله يا تغيير مسير كاروانها و ......... را در اضمحلال آنها دخيل دانست . اگر قرار بر آن بود كه يك بنياد اجتماعي همچون ده ، شهر ، كشور به علت تغيير شرايط اقتصادي و يا عوامل طبيعي به ويرانه تبديل شود يقيناً امروز ما از شوش ، شوشتر و حتي دزفول كه به كرات با هجوم دشمنان خارجي به خاكستر نشستند جز نام چيزي در حافظه تاريخ نداشتيم. دلايل مستندي موجود است كه خوزستان تا حدود سالهاي آخر دولت ايلاميان داراي جنگلي انبوه بوده است كه بلاشك طبيعت آن حوزه را تحت تاثير خود قرار مي داده است حال آنكه مي دانيم فراواني آب و نبود زهكشهاي لازم موجب گرديد تا با راكد شدن آب و بالا رفتن نمك دشت حاصلخيز خوزستان در جاهائي به نمكزار تبديل شودكشاورز كه خود را ناچار مي ديد محل كشت و زرع خود را ترك كرده و در جائي ديگر به كشاورزي مشغول ميشد . كتاب مهندسي زهكشي نوشته " لوتين " در تحقيقي پر دامنه از ميان دشتهاي جهان توجه خود را به دشت خوزستان معطوف داشته است و چنين نتيجه گرفته است در نقاطي كه آب فراوان باشد شيوه ي مهندسي حفظ زمين و زهكشهاي منظم مي تواند در باروري و سرسبزي منطقه و نگهداري شرايط خوب زمين براي استمرار كار كشاورز مفيد واقع گردد لذا قبل از اينكه نقطه اي از يك دشت بارور به علت وفور آب و عدم زهكشهاي لازم با تركيبات شيميائي حاصل از يكجا ماندن آب موادي چون كربنات كلسيم ، كربنات منيزيم ، كلر منيزيم ، كلسيم و سلفات عامل مردگي زمين شود بايد با احداث زهكشهاي موثر در جلوگيري تبديل زمين بارور به زمين شوره و بي حاصل اقدام كرد.
نوشته لوتين روشن مي دارد : تغييرات زمين مسئله اي نيست كه در يك پروسه زماني مشخص پديد آيد روش و برنامه كشاورزي و استفاده از آبياري مصنوعي تحول شگرفي در كشاورزي ايران پديد آورده بود كه در دوره هخامنشيان چون با آن تحول علمي تر برخورد شد نسلهاي بعدي از اطلاعات پيشينيان به نحوي مطلوب بهره مند شدند نمونه بارز آن حركت مفيد وجود هزاران رشته قناتي است كه از دوره باستان تا به امروز باقي مانده اند حتي اگر بعضاً خشكيده شده باشند احيا اراضي خوزستان علتي جز توجه به عوامل فوق نداشت يعني با مكانيزه كردن جريان آبهاي روان احداث و تقسيم زهكش اجازه نداند تا زمين با رسوبات مضره از حيز انتفاع خارج شود دومين عامل موثر مرتبط با حيات پويا و مستمر كشاورزي در خوزستان رودهاي جاري در آن حوزه مي باشد كه سرچشمه اغلب آنها در خارج از كشور قرار دارد ( كرخه ، كارون ، بهمنشير ) آنچنان كه اقتصاد دولت " مانا " ها متكي به كشاورزي بود يعني از همان آبها بهره مي جستند و گندمي به نام " منيت " را پرورش مي دادند محصولي كه در جهان بي نظير بود بنا به شواهد موجود اين گندم بازار مصر و مديترانه را قبضه كرده بود . فراموش نشود كه دولت " مانا " ها چندي بعد( ازدوره اول حکومت) ايلاميان در پهنه ي ايران ظاهر شدند .
قصر با اهميت بيشاپور و بناي شهر آن برخواسته از انديشه دقيق معماران و مهندسان شهر سازي دوره ساساني است آنان كناره رود شاپور را براي چنان بناي عظيمي تدارك ديدند بي شك رودخانه شاپور بسيار پر آب تر از چيزي است كه امروز مي بينيم و اگر اضافه نمائيم رودخانه هائي چون سفيد و چشمه سارهاي رنجان ، پير سبز و ساسان حجم آب درون بستر رودخانه شاپور آشكار مي شود و نشان مي دهد كه چه كشت و زرع وسيعي در منطقه صورت مي گرفته يقين است كه بيشاپور قبل از ترقي جهاني ساسانيان شرايط ايده آل طبيعي داشته و هزاران خانوار زندگي خوب و آرامي داشته اند ، بعدها چون مورد توجه قوم ساسان قرار گرفت مركزيت يافت . موقعيت بيشاپور و نزديكي آن به استخر محلي كه اكثر شاهان ساساني در معبد آن تاج بر سر مي نهادند دليل عمده ي برتريهائي است كه به منطقه كازرون اقبال نشان داد و اين ادعا را مي شود همين امروز هم به درستي تصوير كرد كازرون از شرق به دشت حاصلخيز بالاده " جره " تا فيروزآباد و از شمال به دشت حاصلخيز ممسني مرتبط بوده است . وقتي برنامه اقتصادي ساسانيان را از استخر به فيروزآباد ، فراشبند تا كازرون و از كازرون و ممسني تا كهكيلويه و بوير احمد بررسي مي نمائيم اهميت بيشاپور شفاف به چشم مي آيد همين شرايط باعث بود تا در عهد باستان جاده ي مهمي نيز همه نامهاي ياد شده را به پارسه پايتخت وصل كند با نگاهي گذرا در مي يابيم اكثر آباديهاي تاثير گذار بر اقتصاد دوره باستان از كناره رودخانه ها شكل گرفته است پس يافته هاي جديد مطلبي تازه نيست كه بگويند گروه باستان شناسان از روي گمانه زنيهاي گذشته به آثار تاريخي جديد
دست يافته اند _ در تل خندق آنچه بايد حفاري شود انجام نگرديده بلكه تنها بخش كوچكي از يافته هاي گذشته را توانستند بازشناسي كنند حال آنكه آثار مدفون حكايت از شهري چند هكتاري و آباد دارد . بارگاهي تا كنون تحت توجه و كاوش قرار نگرفته جائي كه من اعتقاد دارم يكي از كانونهاي بسيار مهم ايران شناسي ، پارس و دشتستان شناسي مي باشد خاصه آنكه تصورم اين است كه بارگاهي با داشتن رودخانه اي پر آب و چشمه هاي شيرين از آباديهاي سر سبز منطقه بوده است . در منطقه بهارستان " پشت كوه دشتستان " خانه گبر ها " لفظي كه محليها بكار مي برند " كه اكنون قسمتي از ديواره ساروجي آن در جلو ديواره كوهستان قابل ديدن است ( در كتاب تحولات اجتماعي برازجان آمده است ) طبق اطلاعات خصوصي قبرستان ساكنان قديمي آن محل كه مربوط به دوره باستان است بصورت تصادفي با پيدا شدن قبر يك زن مشخص گرديده در كنار جسد زن مقدار قابل توجهي اشيا زينتي مفرغي مثل : خلخال ، النگو و ظروف سفالي بدست آمده است كه نزد صاحب زمين مي باشد. فارياب ، بوشكان و ارم آثار متعدد دارد . توه همچنان ميان تهران و بوشهر بلحاظ اختصاص بودجه بلاتكليف چشم براه باستان شناسان است نقطه اي كه مي تواند بازگو كننده ي مطالب ارزشمند ي از گذشته دشتستان و خودش باشد . دهكهنه و آباديهاي شبانكاره هنوز مورد مطالعه قرار نگرفته اند . بنده قبلاً چه در مصاحبه هايم و چه در كتاب جايگاه دشتستان خصوصاً مذاكره با دكتر سرفراز گفته ام كاخ چرخاب يك اقامتگاه سر راهي نبوده _ بنياد كاخي با آن شكوه به اهميت ، بزرگي و آباداني منطقه دشتستان مربوط است _ دولتمردان بصير هخامنشي تئوكا را براي مركزيت امور اداري خود انتخاب كردند و من بر اين باورم كه تئوكا به منطقه اي گفته ميشده است كه برازجان هم جزئي از آن محسوب بود. زيارت بايد در فهرست آباديهائي باشد كه بازديد باستان شناسان را طلب مي كند . بنداروز تا پايان عهد ساساني غير از آنچه امروز مي بينيم بوده است براي بدست آوردن گذشته بنداروز بايد كار گمانه زني و حفاري جداي از پروژه هاي ديگر آغاز شود براي گزارش آنچه ديده بودم به تجربه اي بزرگ رسيدم آنچانكه در بالا گفته شد شوش و ديار"سوزيانا " و ..................... منطقه ي لرستان و ............... در حاشيه ي طولاني كارون ، كرخه و ......... فرهنگ خويش را ساختند همچنانكه حاشيه نشينان رودهاي دجله و فرات ، نيل ، دره سند و ................. قبل از اينكه به فرهنگ و تمدن عالي خود برسند كانون زندگي را در كناره رودخانه ها بنياد نهادند .
آنچنانكه پارسه گاد در كنار رودخانه آراكسس _ بيشاپور در جوار رودخانه شاپور _ آباديهاي قديمي برازجان ، بارگاهي ، بنداروز ، مزارعي ، كان سرخ ، توز ، جتوط ، تل خندق بر كناره رودخانه هاي شاپور و دالكي به فرهنگ سازي و تمدن نشستند آنچنانكه شهر سوخته در نزديكي بستر خروشان هيرمند تمدن درخشاني را ظاهر ساخت . تا نظريه ي علماي معرفت الارض به اثبات رسد كه : تمدن هاي كهن در اطراف رودخانه ها شكل گرفتند
بهر روي " تئوكا " را در دوره هخامنشيان مي شناسيم . خانم پرفسور" هايدماري كخ" در كتاب پرارزش خود تحت عنوان ( از زبان داريوش ) در نقشه 24از صفحه 84_ تئوكا ، را محل تلاقي راههاي جنوبي كشور نشان داده و در رابطه با ‌‌آن شهر چنين نوشته است : تئوكا ، كه احتمالاً همان تئوكه بطلميوس ( جغرافيا ، كتاب 4 ، بند 4 ) است در برازجان امروزي ميان شيراز و بوشهر قرار مي گيرد . و در جائي ديگر ميگويد : متاسفانه اطلاعات ما درباره ي بافت و جمعيت روستاها اندك است . چون محتواي لوح هاي به دست آمده به تصادف در كنار هم قرار گرفته ، نمي توانيم حتي به تعداد كارگران ثبت شده ي يك آبادي براي دريافت جيره پي ببريم . اغلب در اين لوح ها به صدها كارگر اشاره مي شود كه در مكاني براي دربار كار مي كرده اند ، يا قبلاً هزاران نفر براي برداشت محصول تئوكا ماموريت گرفته اند . اين ها بيشتر از كارگران بيگانه از تراكيه كيليكيه و كاپادوكيه اند . معلومات خانم كخ همان خشت نبشته هاي پخته شده در ديوان شاهي تخت جمشيد است ، اما در آ نجا كه به جفرافياي بطلميوس استناد ميكند ، بي گمان مورخ يوناني مطالب بيشتري از شهر " تئوكا " بدست داده ، كه خانم كخ خود را بي نياز از آن ميديده و موضوع را بسط نداده است .
روزگار نيز با " تئوكا " همين گونه عمل كرده است ، با اين توضيح كه ما اگر چه بين سالهاي 1348 تا 73 ، بعضاً شاهد حضور كارشناسان ميراث فرهنگي كشور در دشتستان بوده ايم كه علت حضورشان بيشتر بعلت يك اتفاق بوده است ، نه بخاطر مطالعه _ گمانه زني و حفاري ، البته همان آمد و شدهاي اندك هم بلحاظ فرهنگي نتيجه اي با اهميت داشت ، در مقابل آن اتفاقات ميمون ، خائنين بوطن بيكار نبودند و شبها چون خفاش براي " يافتن " در تخريب آنچه نمايان شده بود حمله مي كردند . بعضي از يافته ها نشان داد كه منطقه در عهد ايلاميان و مادها محل سكونت و آباد بوده است . اما حادثه مهم در سال 50 و با پيدايش كاخ زمستاني و ساحلي كورش كبير اتفاق افتاد و همه اميدوار شديم كه كاوشها ادامه يابد و از گذشته منطقه اطلاعات دقيق تري حاصل آيد . اما هرگز چنين نشد تا سال 73 كه باز هم در پس يك اتفاق آقاي دكتر يغمائي با بودجه اي اندك به منطقه آمد و با حدود يك هفته كاوش به يك آتشگاه بزرگ و كفش رخت کنی آن ، بافت كلي ، محله هاي صنفي و تجاري و قلعه اي جمعاً به مساحت 100 هكتار دست يافت . پيدايش آن شهر دوره طولاني حيات در برازجان " تئوكا " ي بطلميوس را از عهد ايلاميان تا به امروز تاييد مي كند . برازجان چون در ادوار مختلف تاريخي مورد توجه بوده سير حيات خود را با نشانه هائي هر چند اندك از ابنيه و اشيا و فرهنگ هاي كهن ، سلسله به سلسله ظاهر ساخت تا ساخت و سازه هاي دوره قاجاريه را نيز به نمايش گذارد . وضعيت يكي از بناهاي دوره قاجار سبب و انگيزه نوشتن اين مطالب شد .
كاروانسراي بسيار وسيع و زيبائي در شمال شرقي برازجان و با صرف هزينه اي گزاف احداث گرديد . شرح اين بنا را فارسنامه ناصري ذيل گفتار اول چنين آورده است : حاج ميرزا ابوالحسن خان مشيرالملك ، وزير مملكت فارس در سال 1288 هجري قمري ، كاروانسرائي در پهلوي برازجان ساخته كه نزديك چهل هزار تومان رواج بخرج او رفته است و مانندش در بسياري عمارت و استحكام بنيان ، كاروانسرائي در فارس نباشد . آن وزير در همان سال اقدام به احداث پلي زيبا و محكم بر روي رودخانه دالكي نمود كه تا سال 1350 اتصال دهنده جاده مهم شيراز _ بوشهر بود و چون در آن سال جاده آسفالته مفتوح شد ، پل از زير فشار بار و مسافر بيرون آمد . جا داشت همانوقت پل را بعنوان يك هديه تاريخي كه بسلامت از چنگال طوفان _ سيل و مهاجمين وحشي و از پس ساليان سخت ، گذشته و به روزهاي آرامش زمانه خود رسيده بود بطرزي شايسته نگهداري و براي حفظ سلامت آن برنامه ريزي نمايند . چنان كه نكردند ، هيچ ، دريغ و درد كه پس از چندي سازمان آب منطقه اي فارس _ معلوم نيست با كدامين مجوز مسير لوله هاي قطور آب را براي رسانيدن به برازجان بر روي پل هدايت و در كنار ديواره پل كار گذاشتند . بدين ترتيب پل عدواناً به تصرف سازمان آب در آمد . عجبا كه پس از مشاهده آسيب هائي كه بر آن وارد شده ، متولي اصلي بنا اقدامي به منظور
1- برگرداندن شكل و شمايل بنا به حال اوليه .
2- جلوگيري از ادامه استفاده سازمان آب كه آنرا به جاده اختصاصي خود تبديل كرده بود بعمل نياوردند . به هر روي بخاطر تردد ماشين آلات و دستگاههاي سنگين تر از ظرفيت پل _ بمرور سنگ چين هاي سقف بعضي از طاق هاي دهانه پل شروع به ريزش نمود ، اگر همين روند ادامه يابد ، طولي نخواهد كشيد كه پل كلاً تخريب شود . اين در حالي اتفاق افتاده كه سازمان آب مي توانست با هزينه اي نا چيز و 200 متر پايين تر از پل با سه ستون بتني لوله ها را به آن طرف جاده هدايت نمايد.در اين برهه شايسته است مديريت ميراث فرهنگي استان بوشهر حفاري شهر توز _ جتوط ، درودگاه ، بنداروز ، بارگاهي و شبانكاره را آغاز نمايد و قلعه و پل دالكي _ قلعه محمدآباد _ قلعه تنگ ارم و چند اثر تاريخي ديگر را در شناسنامه ميراث كشور به ثبت رسانند .
این مطالب در تاریخ چهارشنبه 26 اسفند سال 1383 در ... منتشر گردیده بود
------------------------------------------------
متن بالا کپی شده


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: برازجان , تئوكا , دوره هخامنشي , آرتابانوس

تاريخ : ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ | 22:25 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

انقلاب اسلامی و الغاء حاکمیت طبقاتی

 انقلاب اسلامی و الغاء حاکمیت طبقاتی


حاج ماشاءا... کازرونی:

میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی از جمله خوانین بزرگی است که تاریخ جنوب ایران از او به نیکنامی و عظمت یاد میکنند. بنظر نگارنده این مرد بزرگ در محدوده جنوب ایران بویژه دشتستان بزرگ یک لطفعلی خان و یک امیرکبیر بود. او مانند این دو سردار بزرگ ایران هم عاشق سربلندی وطن بود، هم
غضنفرالسلطنه برازجانی به قلم ماشالله کازرونیمجاهد، هم مبارز، هم مسلمان، هم آزادیخواه، هم عارف به زمان، هم اصلاح‌گر، هم مردم‌دار، هم سخاوتمند، هم غیرتمند بود که در باره ‌هر یک از این صفات ذکر شده بطور اجمال سخن میگویم. 1ـ حدود 60 سال پیش یکی از بزرگان شهرمان مرحوم کربلائی کرم کوهستانی که عمری طولانی داشت و از جمله شاگردان اولین مدرسه به سبک جدید است که با همت و ابتکار مرحوم میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه در برازجان احداث شد. او مردی تاریخ‌دان، شاعر، ادیب و بسیار خوش صدا و در شروه خوانی و شروه سرودن سرآمد عصر ماست و سبک او بعد از گذشت یک قرن پابرجا و زنده است. کوهستانی به خاطر حرفه و شغلش به منزل مرحوم غضنفرالسلطنه رفت آمد داشت (شغل او سلمانی بود) برایم نقل میکرد که مرحوم غضنفرالسلطنه هنگامیکه از جنگهای خانگی رهائی یافت (جنگهای خانگی غضنفر را انگلیسی‌ها بوسیله عوامل مزدورشان خوانین حیات داود، لیراوی، انگالی و شبانکاره هنگام هجومشان به ایران به غضنفرالسلطنه تحمیل کردند تا هنگام یورش به برازجان غضنفر از دو طرف درگیر جنگ باشد و برازجان به راحتی تصرف شود) تجهیز قوا نمود و با 300 نفر از دلیر مردان دشتستانی آماده رفتن به جبهه چغادک شد. غضنفر پیش از حرکت یاران خود را در مسجد قلعه آزمایش میکند و طی یک سخنرانی به آنها میگوید یاران ما امروز عازم رفتن به جبهه نبردی هستیم که دشمن ما مجهز به سلاح‌های نوین تانک، توپ، مسلسل، ارابه جنگی و طیاره میباشد و سلاح ما در برابر آنها همین تفنگ‌های قدیمی است. بنابراین نبرد ما با انگلیسی‌ها نابرابر و امید برگشتی برایمان نیست. ما باید با همین سلاحها آنقدر مقاومت کنیم تا بر دشمن پیروز و یا مانند امام حسین (ع) به شهادت برسیم. بنابراین هر کس مشکلی دارد و قادر به آمدن نیست از همین جا خداحافظی کند و سپاهیان جان بر کف دشتستانی یکصدا فریاد میزنند غضنفر ما با تو هستیم تا شهادت و عازم جبهه نبرد چغادک میشوند.
 

در جبهه بست چغادک یاران و هم قسمان دیگر او شیخ حسین چاه کوتاهی و برادران و زائر خضرخان اهرمی هم به او می‌پیوندند و در سه محور متمرکز می شوند و غضنفر محوری را که در مسیر مستقیم حمله توپخانه و پیاده نظام دشمن است انتخاب می کند. جنگ آغاز و دشمن با حملات هوائی و توپخانه‌ای سنگر مجاهدین را در هم می‌کوبد. جناحهای راست و چپ غضنفر عقب نشینی می کنند و رزمندگان دشتستانی به تنهایی مقاومت قهرمانانه می نمایند . تا جائیکه موفق می شوند از پیشروی قوای دشمن جلوگیری نمایند . عده ای از یاران غضنفر شهید و زخمی می شوند از آن جمله محمود خان برادر غضنفر مجروح و بعد از انتقال به برازجان به شهادت می رسد. در این هنگام آیت اله شیخ محمد حسن برازجانی که او هم اسوه مبارز با انگلیس و فتوا دهنده جهاد است با در دست داشتن قرآن وارد سنگر غضنفر می گردد و او را به قرآن سوگند می دهد که بیش از این مقاومت کردن جان تمام مجاهدین به خطر می افتد و از غضنفر می خواهد تا او هم عقب نشینی کند. غضنفر از سنگر خود خارج و بصورت پارتیزانی عقب نشینی را آغاز ابتدا به برازجان و سپس سنگر جهاد و مقاومت را به کوه های  لرده گیسکان میکشاند و نبرد دلیر مردان لرده ای با دشمن برگ زرینی است که در تاریخ جنگ های مقاومت جنوب ایران تا همیشه تاریخ باقی خواهد ماند. درباره جنگ های لرده و پشت کوه فرماندهان و سرداران انگلیس چندین کتاب نوشته اند که با تمام غرض ورزی گوشه هایی از مقاومت سلحشوران دشتستانی در آن ها منعکس است ( متاسفانه مدتی است که نیروهای قهرمانانه خطه جنوب دستخوش یکسونگری و تنها از خط شکن قهرمان شهید رئیس علی دلواری یاد میکنند و این در حالی است که دشمن بعد از شهادت رئیسعلی آسان برازجان و کازرون و شیراز را تصرف نکرد و در هر کدام از این شهرها و در مسیر بوشهر تا شیراز قدم به قدم سدهای مقاومت یکی از بعد از دیگری رقم خورد مقاومت دلیر مردان دشتستانی به رهبری غضنفر السلطنه برازجانی تا کوه های لرده و پشت کوه. نبرد سلحشوران کازرونی در کوه های دختر و پیرزن  و دشت ارژن به رهبری ناصرالدیوان کازرونی . نبرد دلیرمردان ایل قشقائی به رهبری اسماعیل خان صولت الدوله در اطراف سرخی و ابیوردی شیراز. مبارزات مردان مبارز حزب دموکرات در شیراز. قیام ژاندارمری قهرمان به رهبری کلنل پسیان و احمد اخگر  همگی کارنامه درخشان مردم قهرمان فارس بزرگ است و مبارزات آیت ا...  شیخ جعفر محلاتی و آیت ا... سید عبد الحسین لاری کشتن 15سرباز انگلیسی در کتل ملو نزدیک دالکی. خدا نکند پشت این بی تفاوتی نسبت به مقاومت های مردم فارس بزرگ هدف کوچک جلوه دادن این رستاخیز بزرگ و یا محدود کردن آن به سردار خط شکن و شهید رئیسعلی دلواری و یاران او باشد مردم فارس بزرگ و سردارانی که نامشان برده شد همگی عاشق سربلندی ایران و مجاهدینی بودند که تا همیشه تاریخ زنده اند و جهاد آنها همواره سرمشق همه آزاد مردان و شیر زنان ایرانی خواهد بود و غضنفرالسلطنه برازجانی یکی از برترین چهره های ماندگار این قیام جهاد و مبارزه است.

میرزا محمدخان برازجانی مسلمانی بود که در جوانی جذب حوزه علمیه شیراز میشود و علوم اسلامی را در محضر آیت‌اله محلاتی بزرگ فرا میگرد و در طول زمامداری خود پای‌بندی او به اصول اسلامی زبانزد خاص و عام بود. او نماز به وقت را در مسجد قلعه و با ذکر مستحبات فراوان اداء و با پای برهنه در عزاداری آباعبداله(ع) شرکت میکرد. و مجالس مذهبی را در مساجد قلعه و نو و جنت و حسینیه‌های خالو محمدعلی و سالمخانی برپا میداشت و با علماء بویژه آیت‌اله شیخ محمدحسین مجاهد برازجانی حشر و نشر دائمی داشت. خدا لعنت کند رضا شاه و علی دشتی و سردار انتصار که بدستور انگلیس تخم تفرقه و جدائی بین دو رهبر ملی و مذهبی شهید میرزا محمد غضنفرالسلطنه و آیت‌اله مجاهد انداختند و جنوب فارس و بویژه برازجان و دشتستان را تا به امروز دستخوش نفاق و تفرقه و افراطی‌گری کردند.

. غضنفرالسلطنه را می‌توان بنیانگذار آزادیخواهی در جنوب فارس بویژه برازجان و دشتستان دانست. او اولین کسی است که در برازجان پایه‌گذار حزب دموکرات فارس شاخه برازجان گردید و این ارتباط حزبی او با اعضاء حزب دموکرات آنزمان که معروفترین تشکیلات آزادیخواهی در ایران و فارس بود و تا ظهور رضا شاه ادامه داشت. حضور 300 نفر از مجاهدین و اعضاء جهادی حزب دموکرات شیراز هنگام نبرد چغادک در برازجان و پذیرائی و همراهی غضنفر با آنها شاهد این مدعا است و با دکتر مصدق که از برترین آزادیخواهان و حاکم فارس بود ارتباط تنگاتنگ داشت و دکتر مصدق او را از زندان انگلیسی‌ها نجات داد و مجدداً او را به عنوان حاکم برازجان به جای آقا خان زیارتی حاکم دست نشانده انگلیس منصوب کرد.

غضنفر آگاه به زمان بود و به سیاست استعماری انگلیس اشراف کامل داشت و برای ضربه زدن به استیلای انگلیسی‌ها با دشمن و رقیبشان آلمان بویژه نماینده دولت آلمان واسموس همراهی و همکاری بسیار داشت. واسموس بعد از اینکه از چنگ حیدرخان بندر ریگی  خان شبانکاره رهائی یافت به برازجان آمد و غضنفر از او نه تنها به عنوان میزبان پناهندگی داد بلکه او را در تمام طول جنگ با انگلیس مشاور و یار و همراه خود قرار داد. و واسموس موفق شد در پناه حمایت‌های غضنفر ضربات کاری و کوبنده به ارتش متجاوز بریتانیا وارد کند که در تمامی کتابهائیکه در ایران بوسیله نویسندگان ایرانی و تألیفات و خاطرات فرماندهان انگلیس بویژه کتاب 8 جلدی وزارت خارجه انگلیس از او به عنوان دشمن انگلیس یاد شده است.

غضنفرالسلطنه به عمران و آبادانی برازجان و دشتستان همچون سلف خود سالمخانی برازجانی قدم های بسیاری برداشت که احداث دو باب آسیاب آبی در بارگاهی و ننیزک، وقف باغات و زمینهای زراعتی در دهقائد (محمدآباد)، بارگاهی، نینیزک، رود فاریاب، برازجان، قنات و بعد از طغیان رودخانه دالکی که روستای دهقائد پائین دست روستای کنونی قرار داشت به زیر آب رفت و غضنفر با هزینه خود روستائیان سیل‌زده را به محل کنونی کوچ داد و برای آنها خانه و مسجد و حسینیه و برج و بارو ساخت که از همان زمان روستای دهقائد به نام محمدآباد (نام میرزا محمدخان برازجانی) نامگذاری شد. بارها قنوات شهر بویژه قنات سالمخانی که آب آشامیدنی روستای محمدآباد را تأمین میکرد لاروبی نمود و اصطلاحات بسیاری دیگر. بعضی از دوستان مسجد قلعه را یادگار او میدانند که اشتباه است و مسجد قلعه یادگار مادربزرگ او میباشد.

. درباره سخاوتمندی غضنفر دو روایت در کتب تاریخ آمده است. از آن جمله تمامی هزینه جنگ بسمت چغادک اعم از مجاهدین برازجانی و تنگستانی و چاه‌کوتاهی را تقبل کرد و هزینه نمود دوم از سیصد نفر از مجاهدین شیرازی که به رهبری آیت‌اله شیخ جعفر محلاتی برای جهاد علیه انگلیس وارد برازجان شده بودند و ده‌ها نفر از پرسنل ژاندارمری مجاهد که به فرماندهی سرهنگ احمد اخگر در برازجان بودند و میرزاعلی کازرونی و واسموس آلمانی را در تمامی دوران جنگ به عهده گرفت و از هیچکس کمکی دریافت نکرد و از همان زمان برازجان به عنوان سنگر مجاهدین نام گرفت. دولت انگلیس به خاطر مقابله با غضنفر و ضربه‌ زدن باو مبلغ 60هزار تومان پول غضنفر را که در بانک ایران و انگلیس بوشهر سپرده‌گذاری کرده بود مصادره میکند (توجه داشته باشیم که مبلغ 60هزار تومان آنزمان ثروتی بس بزرگ است که عبور و گذشت از آن کار مردان خداست) علاوه بر این کنسول انگلیس در بوشهر به غضنفر پیغام میدهد که اگر غضنفر سد مقاومت در برابر ارتش بریتانیا نشود میلیونها لیره انگلیس باو پرداخت میشود و غضنفر گرفتن این باج را وطن فروشی و خیانت میداند و دست رد به سینه نماینده دولت بریتانیا میزند.

منبع: نشریه مردم جنوب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: انقلاب اسلامی و الغاء حاکمیت طبقاتی , میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی , تاریخ برازجان

تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ | 12:28 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

اطلاعاتی بسیار مفید به قلم سروش اتابک زاده

اطلاعاتی بسیار مفید به قلم استاد سروش اتابک زاده

TOمخفف توه می باشد . يکی از شهرهای باستانی و بسيار مهم پارس جنوبی تا حدود يک قرن بعد از حضور اسلام در ايران اين شهر پر آوازه واقع در منطقه سعد آباد که حدود و وسعت آن به شبانکاره ميرسيده است از شهرت و آوازه بسیار برخوردار بود . بخش از اين شهر قديمی هم اکنون در زيرراه مورد توجه باستان شناسان ؛ مورخان و پژوهندگان است . توه به توز ؛ توج و توگ نيز شهرت داشته اما در بين مردم منطقه کلمه توه بيش از نامهای ديگر استفاده می شود . کما اينکه تا حدود سال ۱۳۴۰ قسمتی از قلعه شهر بنام قلعه توه زبان زد خاص و عام بود . اين آبادی در سال ۱۹ هجری قمری ( برای اطلاعات بيش تر به : کتاب جايگاه دشتستان ... ص ۹۴ ـ ۱۰۹ مراجعه کنيد )بدست حکم بن عاص ويران و متاسفانه مردمش قتل عام و اموالش به غارت تازيان رفت . توه از آن پس از زبانها افتاد تا اينکه حدود سالهای ۱۰۰۰/۱۱۰۰ زيرراه بر خرابه های ان بنياد گرفت ـ توه يک منطقه ترانزيتی فوق العاده در جنوب ايران بود به نحوی که می توان گفت از سمت شمال و برای رسيدن به شوش پايتخت بايد از دروازه آنجا گذر می کردند ـ برای رسيدن به پارسه پايتخت تابستانی هخامنشيان جاده ای از سمت شرق ولايت به طرف شيراز مفتوح بوده است که قطعناٌ از آباديهای لعلی ؛ کان سرخ مزارعی می گذشته تا به دريس می رسيده است و به منظور دستيابی به کشورهای آن سوی خليج فارس و ارسال محموله های تجاری راه توج به ليان ( بوشهر ) بايد پيموده ميشد و می دانيم که از ليان به بندر مشهور سيراف نيز راهی طولانی احداث شده بود که از تئوکا يا تائوکه ( برازجان ) می گذشته است ـ برازجان ( تائوکه ) مرکز ثقل راههای تجاری و کاروانی پارسه جنوبی بود .
و اما واژه (TA) حروف اختصاري (TAUKA) مي باشد، من بر اين باورم كه تئوكا در گذشته ازمجموعه چند آبادي بزرگ مثل : توه - درودگاه ، مزارعي ، كان سرخ كه نام قديمي آنان هنوز معلوم نشده ، تل خندق ، بنداروز و شهر با اعتبار ديگري چون : بارگاهي = برگهان = برگهي - تشكيل ميشده با از بين رفتن ، تخريب يا از رونق افتادن آن آباديها و يا به خاطر عواملي مثل : زلزله ، آتش سوزي و مهاجرت تئوكا دچار ركود شديد مي گردد و به زحمت خود را حفظ كرد . آبادي ( لعلي ) بر سر راه شاهي مزارعي به توج متاسفانه از ميان رفته و حتي نامي هم از آن باقي نمانده است . ( قابل توجه مسوولان متعهد : هنگام احداث سد سر قنات و كانالهاي مربوط در نخلستانهاي سر قنات بيل مكانيك يك قطعه سنگ با نوشته خط كوفي كه تصور ميشد مربوط به سردر يك مسجد كهن بود بيرون آورد - مهندسان پروژه براي اينكه كار متوقف نشود بدون سر و صدا سنگ نوشته را به پاسگاه درواهي تحويل دادند ماها بعد من به همراه مديريت و كارشناس ميراث فرهنگی استان سنگ را در محل پاسگاه رويت نموديم و بعد به اداره ميراث بوشهر منتقل شد . چرا بر آن بازمانده ي تمدن كهن سربوش نهادند؟ شما چه فكر مي كنيد ؟
پيري فرزانه در پشت كوه ( تنگ ارم ) مي گفت يك كتاب قديمي اينجا بود كه نام ولايات دشتستان را به تفصيل آورده بود . در آن كتاب خواندند كه تئوكا شهري بزرگ بوده است آنچنانكه اگر بزغاله اي در بنداروز روي ديوارحصار شهر مي پريد مي توانست ديوار را بدون گسست تا توه به پيمايد . حال چرا چنان آباديهايي در تاريخ بي نام و نشان مانده اند اين مطلب نه تنها به غارت و سوزاندن كتاب خانه هاي ايران زمين مرتبط است بلكه بزرگان دشتستان در سدهاي گذشته قصور و كوتاهي فراوان كرده اند و هيچ شكي هم در آن نيست . توگ يا توج كه در روزگار شهرت هزار باب كارگاه ريسندگي وبافندگي داشته و پارچه هاي كتاني و حرير آنجا در دنياي قديم از شهرت و محبوبيت برخوردار بوده ، چرا اينگونه غريب و ناشناخته مانده است . زيارت كه امروز روستايي كم اهميت جلوه مي كند ولايتي بوده آباد - بر جمعيت و داراي صنعت . در حقيقت توزمحصول ولاياتي همچون دهقايد ، بنداروز ، زيارت ، بويري ، جتوط ، درودگاه ، لعلي ، كان سرخ ولاياتي از پشتكوه ( بهارستان ) دهكهنه كه يقينا آبادي مهمي بود و نامي دگر داشته را دركنار محصولات خود به بازارها ي ايران و جهان عرضه مي كرد يعني همان آباديها ، سهمي بسزا در بلند آوازه گي توز داشتند . امروز غير از بقعه خزاعي كه به مخروبه اي بدل شده است ( گويا اخيراً مسوولان ذيربط بيدار شده و بقعه را دارند بازسازي مي كنند ) از زيارت و گذشته درخشانش چه مي دانيم ؟

محدوده امروزي دشتستان كوچك شده ي مرزهاي جغرافيايي تئوكا ي بزرگ است از شمال تا گناوه از جنوب تا مرز دير و كنگان از مغرب تا چغادك و شيف و از شرق تا فراشبند و آباديهاي غربي و جنوبي كازرون .


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: اطلاعاتی بسیار مفید به قلم سروش اتابک زاده , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۹/۲۹ | 14:55 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

خاطرات سرگرد گوستاونیلستروم از میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه

خاطرات سرگرد «گوستاونیلستروم» از سردار برازجان «میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه»

کتاب خاطرات سرگرد گوستاونیلستروم با عنوان «جنگ جهانی اول و فارس» توسط افشین پرتو ترجمه شده است. در این کتاب خاطرات سرگرد گوستاونیلستروم در سالهای 1915 تا 1916 از رویدادهای فارس در جنگ جهانی اول به دقت شرح داده شده است. نویسنده افسری سوئدی بود که در جوانی و در سال 1908 میلادی به همراه نخستین گروه افسران سوئدی همراه یالمارسن به ایران آمد. بر طبق پیشگفتار مترجم، در این کتاب او به وقایع فارس، اسیر شدن اعضای کنسولگر انگلیس در شیراز، قیام صولت الدوله قشقایی و قیام مشترک غضنفرالسلطنه برازجانی، زائر خضرخان اهرمی و شیخ حسین چاهکوتاهی می‌پردازد. در ادمه بخشهایی از این ترجمه که در خصوص فعالیتهای میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی است را مرور می کنیم.
برازجان10 فوریه 1916: دیروز در برازجان بودیم. راه کازرون به برازجان راه خوبی نبود. به برازجان که رسیدیم فکر کردم باید دو سه روزی استراحت کنم. فرستادگان غضنفرالسلطنه ما را به خانه‌ای بزرگ بردند. آنقدر خسته بودم که شام نخورده خوابیدم. امروز باید به اهرم برویم ولی در اطرافیانم حرکت سفر نمی‌بینم. نزدیک ظهر «کرامت» آمد و گفت: غضنفرالسلطنه مایل است شما را ببیند. او را پیشتر ندیده بودم ولی شنیده بودم مرد قابل احترامی است. با کرامت و دو نفر از نوکران غضنفرالسلطنه به نزد او رفتم. خانه‌اش به بزرگی خانه‌ی ناصر دیوان نبود ولی ظاهر مجلل‌تری ‌داشت گویا به او خبر رسیدن مرا داده بودند که وقتی وارد حیاط شدم سر پله‌ها ظاهر شد.
قد بلندی داشت و تنومند بود. جلو رفتم. نگاهی عمیق به من انداخت و لبخند شیرینی زد و دو دستش را به سوی من دراز کرد. در پله‌ای بالاتر از من مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: خوش آمدی. این دیار اسیر در جستجوی رهاکنندگان است. حرفش را نفهمیدم. پیش‌تر از من وارد اتاق شد و در را کاملاً باز کرد و مرا به درون دعوت نمود.
چهره‌ی دلپذیری داشت. صورتش کم‌رنگ‌تر از صورت ناصر دیوان بود و کمی لاغرتر. چشمانی درشت داشت با رنگ قهوه‌ای تند رو به سیاه. ابروانش پرپشت بود ولی مژه‌هایش کوتاه. چند چروک گوشه‌ی چشمانش بود. لب‌هایش صورتی بودند و سبیل پرپشتی کاملاً لب بالایش را پوشانده بود. گردنش بلند بود و شانه‌هایش پهن.
پرسید: چه خبر دارید و چه فکر می‌کنید؟ گفتم: وضع خوب نیست. گفت: بد نیست. هنوز ما نمرده‌ایم. یک نفر را نمی‌گذارم از این دیار بگذرد.
توی چشم من نگاه می‌کرد تا واکنش مرا بفهمد و سعی می‌کردم خونسرد باشم. گویا از خونسردی من راضی شد که لحنش قوی‌تر شد. گفت: دولت بی‌غیرت است ولی مردم نه. ما مردمیم. ما و پدرانمان همیشه این مملکت را سرپا نگه داشته‌ایم و هرگز منتظر دولت نمانده‌ایم. خبر آورده‌اند در بوشهر تکاپوست. انگلیسی‌ها در انتظار نیروی کمکی هستند. می‌گویند آماده‌اند این سو حرکت کنند ولی قبل از این که راه بیفتند برایشان جهنم می‌سازم.
7 سپتامبر 1918 ـ برای چندمین بار به اهرم آمده‌ام. نامه‌ی ناصر دیوان را به غضنفرالسلطنه رساندم. از خاطرات یکی دو سال پیش با من صحبت کرد و مرا با خود به خانه‌ی زائرخضرخان برد ولی در جلسه‌شان نبودم. گویا هنوز صحبت‌ها بسیار خصوصی است. ساعتی پیش غضنفرالسلطنه با من از تصمیماتشان صحبت کرد. غضنفرالسلطنه مأمور رساندن پیام سران تنگستان و دشتستان به دریابیگی است.
9 سپتامبر 1918 ـ با غضنفرالسلطنه به برازجان برگشتم. بعد از ناهار غضنفرالسلطنه یکی از نزدیکانش را نزد خود خواست و نامه‌ی سران دشتستان و تنگستان به دریا بیگی را به او داد. از او خواست پس از ورود به بوشهر «میر مهدی» را نیز برای رفتن به نزد دریابیگی با خود همراه کند. او همان ساعت رفت. بعد از رفتن او غضنفرالسلطنه گفت: باید آماده‌ی جنگ شویم. پرسیدم: چرا؟ گفت: از حالا جواب دریابیگی معلوم است. چاره‌ای جز جنگ نیست.
14 سپتامبر 1918 ـ موضع دریابیگی مشخص شد. جواب او «نه» بود. امروز با غضنفرالسلطنه راهی اهرم شدیم. به محض رسیدن ما جلسه تشکیل شد. از داخل اتاق صداهای بلند و عصبانی می‌آمد. غروب میرزاعلی کازرونی مأمور شد تا پیام سران تنگستان و دشتستان را به کنسول انگلیس در بوشهر برساند. غضنفرالسلطنه از خواسته‌های سران تنگستان و دشتستان سخن نگفت.
15 سپتامبر 1918 ـ در بازگشت به برازجان، میرزاعلی هم همراه ما بود. امروز راهی بوشهر شد. پس از رفتن او غضنفرالسلطنه دستور آماده شدن تفنگچیان خود را داد. وقتی من با تعجب به فعالیت‌های وی نگاه می‌کردم. گفت: نتیجه باز ‌هم معلوم است. از انگلیسی‌ها خواسته‌اند نیروهای خود را از بوشهر بیرون ببرند و پرچم خود در بوشهر را پایین بکشند. آنها مست غرورند. قبول نمی‌کنند پس باید آماده شد.
17 سپتامبر 1918 ـ درست بود. کنسول انگلیس نپذیرفت. خبر منتشر شد. در کوی و برزن نوای جنگ به گوش می‌رسد و رفت و آمدهای میان خان‌ها افزایش یافته.
19 سپتامبر 1918 ـ پریروز انگلیس رسماً آمادگی خود را برای باز کردن راه رفتن به سوی شیراز اعلام کرد. خشم سراپای همه را فراگرفته. غضنفرالسلطنه از دیروز لباس جنگ به تن دارد.
20 سپتامبر 1918 ـ جنگ آغاز شده است. سیصد تفنگچی برازجانی تحت فرمان غضنفرالسلطنه، برازجان را به سوی چغادک ترک کردند. تا خوشاب همراهشان بودم. غضنفرالسلطنه برای تفنگچیان ]این چنین[ سخن گفت: ما می‌خواهیم برای دفاع از میهن و دینمان به جهاد با دشمن برویم. ممکن است همه کشته شویم. هر کس حاضر به شهادت است با من بیاید و هر کس به علتی نمی‌تواند قبول کند به خانه‌اش برگردد. لحظه‌ای سکوت بود و بعد فریاد همه که: با توییم و برای جنگ با دشمن آماده.
من را برگرداندند به برازجان. به برازجان برگشتم تا مسئولیت تدارکات را داشته باشم.
21 سپتامبر 1918 ـ خبر آوردند که زائرخضرخان و شیخ حسین چاهکوتاهی هم با نیروهایشان به سربست چغادک رسیده‌اند. به آنجا رفتم. همه مشغول ساختن سنگر بودند. نیروهای زائرخضرخان در قسمت شرقی و نیروهای شیخ حسین چاه‌کوتاهی در قسمت غربی و برازجانی‌ها در میان آنها سنگر کنده بودند. سنگرها مارپیچ است و غیر قابل دستیابی. در اینجا مردم خود را در میدان جنگ می‌بینند و عجیب است که احساس می‌کنم زن و مرد لباس جنگ بر تن دارند.
24 سپتامبر 1918 ـ سه روز است که در چغادکم. همه آماده‌ی جنگند. هرگز غضنفرالسلطنه را این همه آماده و سرحال ندیده بودم. دیشب یکی با صدایی خوش شعرهایی می‌خواند. شاه‌نامه بود. او می‌خواند و هیجان از سروپای سنگرنشینان می‌ریخت.
25 سپتامبر 1918 ـ به برازجان برگشته‌ام. خبر آورده‌اند که نیروهای انگلیسی امروز تا فردا حمله خواهند کرد. شهر غرق در اضطراب است.
27 سپتامبر 1918 ـ انگلیسی‌ها دیروز رسیدند و تعدادی از سنگرهای جنوبی را گرفتند. دستور تأمین اسلحه و ابزار جنگی دائماً از چغادک به برازجان می‌رسد.
29 سپتامبر 1918 ـ دیروز روز بزرگ نبرد بود. انگلیسی‌ها به ریاست «کلنل کورنت» با توپ سنگرهای عشایر را کوفتند و با زره‌پوش به لاشه‌های بازمانده از سنگرهای فروریخته حمله کردند. جنگ دیروز و امروز ادامه داشته است و گمان نکنم تا دو سه روز دیگر پایان داشته باشد.
12 اکتبر 1918 ـ دیروز جنگ بزرگ جهانی پایان یافت و چغادک هم فروافتاد. آنانی که به برازجان عقب نشسته‌اند می‌گویند نخست سنگر اهرمی‌ها فرو ریخت و سپس سنگر نیروهای شیخ حسین چاهکوتاهی و تنها سنگر غضنفرالسلطنه به نبرد ادامه می‌دهد. همه‌ی نیروی ارتش دشمن پس از چهار روز جنگ روی سنگر برازجانی‌ها متمرکز شده بود ولی مقاومت ادامه داشت.
در ششمین روز نبرد، برادر غضنفرالسلطنه کشته شد ولی این حادثه نیز او را از مقاومت باز نداشت. ایستادگی غضنفرالسلطنه انگلیسی‌ها را هراسان کرده است، زیرا در این اندیشه شدند که ممکن است مقاومت او محرک بقیه شود. از آن رو کنسول انگلیس در بوشهر به همراه دریابیگی حاکم بوشهر برای دیدار با غضنفرالسلطنه به چغادک آمدند.
شاید دیدار غضنفرالسلطنه و دریابیگی در دهم اکتبر نقطه‌ی عطفی در مبارزات این مردم باشد، زیرا در آن مذاکرات دریابیگی به غضنفرالسلطنه پیشنهاد کرد که هفتاد هزار لیره بگیرد و از جنگ دست بکشد ولی پاسخ غضنفرالسلطنه این بود که: «اگر هفتاد میلیون لیره هم بدهی دست از جنگ نمی‌کشم. من برای پاسداری از استقلال مملکت به این جنگ آمده‌ام.»
ایستادگی غضنفرالسلطنه آخرین برگ جنگ را گشود. آتش فراوان نیروی انگلیسی و مرگ. غضنفر به ناچار به احمدی عقب نشسته است.
15 اکتبر 1918 ـ امروز غضنفرالسلطنه به برازجان آمد. شهر در سوگ غریبی است. گاه‌گاهی صدای پای اسبی می‌آید. شاید دو ساعت نزد او ماندم. کلمه‌ای سخن نگفت.
18 اکتبر 1918 ـ امروز خبر کشته شدن زائرخضرخان در خاییز و شیخ حسین خان چاهکوتاهی در بلوک به برازجان رسید.
24 اکتبر 1918 ـ دیروز برازجان نیز فرو افتاد. خبر آوردند غضنفرالسلطنه نخست بازداشت شد و سپس به او پیشنهاد رفتن به کربلا داده شد. وی نخست پذیرفت ولی شبانه برازجان را ترک کرد و نیمه شب به ما در گیسکان «اردوگاه غضنفرالسلطنه» پیوست.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: خاطرات گوستاونیلستروم از میرزا محمدخان غضنفرالسلطن , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۲۳ | 10:58 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

وجه تسمیه و حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ قسمت سوم

وجه تسمیه و حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ قسمت سوم


مسعود کیهان در جلد دوم کتاب "جغرافیای مفصل ایران" جمعیت تمام دشتستان را در سال 1311 شمسی 62000 نفر به حساب آورده و از دوازده بلوک آن نیز به قرار زیر یاد کرده است:
"دشتستان خاص، انگالی، بلوک اهرم، برازجان، بلوک تنگستان، حیات داود، خورموج، دالکی، رودحله، زنگنه، شبانکاره، گناوه." (1)
احمد اقتداری مولف کتاب "خلیج فارس" نیز عقیده دارد:
"از بندر دیلم تا بندر بوشهر را از قدیم به نام دشتستان نامیده اند." (2)
در دایره المعارف فارسی نیز در مورد دشتستان و حدود ان می خوانیم:
" دشتستان ناحیه ی ساحلی فارس، که از حوالی بندر دیلم تا ناحیه ی دشتی در امتداد شمال غربی به جنوب شرقی در کنار خلیج فارس ممتد است. از شمال غربی به ناحیه ی کهگیلویه محدود می باشد، بنادر دیلم، گناوه، ریگ و بوشهر بر ساحل آن واقع اند. قسمت کوچک شرقی آن معروف به تنگستان است." (3)
1 ـ جغرافیای مفصل ایران، مسعود کیهان
2 ـ خلیج فارس، احمد اقتداری انتشارات ابن سینا

3 ـ دائره المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاح

منبع: دشتستان در گذر تاریخ تالیف محمد جواد فخرایی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: وجه تسمیه دشتستان بزرگ , حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ , دشتستان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۲۰ | 19:5 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

وجه تسمیه و حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ قسمت دوم

وجه تسمیه و حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ قسمت دوم


"لسترنج" در نقشه ای جغرافیایی که ضمیمه ی کتاب خود کرده و در آن دریای فارس ، کرمان ، فارس و خوزستان را ترسیم نموده، ناحیه ی دستقان و سیف مظفر و توابع آن را به وضوح نشان داده است.
بر اساس این نقشه ناحیه ی دستقان و کناره مظفر به مناطقی که امروزه میان بندر دیلم در شمال تا سواحل دشتی حالیه (ماندستان قدیم) در جنوب کشیده شده اطلاق می شود. (1)
"اسماعیل رائین" نیز با "لسترنج" موافق بوده و می نویسد: از بندر دیلم تا بندر بوشهر را از قدیم بنام دشتستان نامیده اند که همان دستقان جغرافیای قدیم است. (2)
گویا از قرن هفتم یا هشتم هجری نام دشتستان تثبیت شده است . همانگونه که در کتاب تاریخی "تجزیه الامصار و تجزیه الاعصار" موصوف به "تاریخ و صاف" تالیف ، شرف الدین عبدالله بن فضل الله بن عبدالله شیرازی ملقب به "وصاف الحضره" که از ادبائ و مورخین قرن هشتم هجری است از دشتستان نام برده است. (3)
"میرزا حسن حسینی فسایی" مولف فارسنامه ناصری در ذکر حدود و موقعیت دشتستان می نویسد: ((بلوک دشتستان ناحیه ی وسیعی ست از گرمسیرات فارس، میانه ی جنوب و مغرب شیراز درازای آن از قریه ی کُلَر، اول نحیه ی گناوه تا قریه ی مَنقَل، اخر ناحیه ی خورموج سی و هفت فرسخ پهنای آن از قریه ی رودفاریاب کوه گیسکان ناحیه ی برازجان تا قریه ی شیف، ناحیه ی مضافات بوشهر هیجده فرسخ، محدود است از جانب مشرق به نواحی دشتی و از سمت شمال به بلوک خشت و ماهور میلاتی و از جانب مغرب و جنوب به ناحیه ی لیراوی کوه گیلویه و دریای فارس....)) (4)
مولف فارسنامه ناصری در جدولی که در آخر کتاب خود تهیه دیده تمامی دشتستان را به چهارده ناحیه تقسیم کرده و از آنها به قرار زیر یاد می کند:
" انگالی، اهرم، برازجان، بوشهر، تنگستان، حیاط داود، خورموج، دالکی، رود حله، زنگنه، زیرراه، شبانکاره، گناوه، مضافات بوشهر" (4)
1 ـ "سرزمینهای خلافت شرقی" تالیف لسترنج
2 ـ "دریا نوردی ایرانیان" ،اسماعیل رائین
3 ـ تاریخ وصاف

4 ـ فارسنامه ناصری


منبع: کتاب دشتستان در گذر تاریخ تالیف محمدجواد فخرایی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: وجه تسمیه دشتستان بزرگ , حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ , دشتستان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۹ | 10:57 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

وجه تسمیه و حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ قسمت اول


وجه تسمیه و حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ قسمت اول


جغرافی نویسان قدیم در کتب جغرافیایی خود از دشتستان امروزی بنام "دشت دستقان" یا به تنهایی "دستقان" و "دستیقان" یاد کرده و آن را جزء نواحی گرمسیری فارس ذکر کرده اند.
از جمله این جغرافی دانان "ابواسحاق ابراهیم بن محمدالفارسی" معروف به اصطخری جغرافی دان قرن چهارم هجری است.. که در کتاب خود "مسالک و الممالک" که در حدود 340 ه.ق تالیف نموده از این ناحیه بنام "دشت دستقان" یاد کرده و آن را از گرمسیرات فارس به شمار آورده و می نویسد:
(( و گرمسیرات پارس: ارغان، ونوبندجان، و ماهی رویان، شینیز، توج، دشت دستقان، خره، کازرون، جنابه، سیراف،...... )) (1)
"ابوالقاسم محمدبن حوقل بغدادی" معروف به "ابن حوقل" سیاح و جغرافی دان اواسط قرن چهارم هجری، نیز در کتاب "صوره الارض" آنجا که به ذکر رودهای فارس می پردازد از این ناحیه به نام "دشت رستقان" یاد کرده و می گوید:
(( دیگر رود شادکان است که از بازرنج و کوههای آن بیرون می آید و وارد تنبوک مورستان و خان حماد می شود و روستای زیرآباد و نابند و کهرگان را آبیاری می کند، سپس به "دشت رستقان" کشیده می شود و سرانجام به دریا می ریزد.)) (2)
"گای لسترنج" خاور شناس بزرگ انگلیسی نیز با استناد به گفته جغرافی نویسان قدیم از ناحیه ی دستقان یاد کرده و آن را حوالی بندر گناوه امروزی می داند. لسترنج یاداور می شود:
((ناحیه دستقان نیز از نیز از توابع "سیف مظهر" به شمار می آید و مهمترین شهر آن ولایت در قرن چهارم "صفاره" بود. ظاهرا این ولایت در نزدیکی "جنابه" (گناوه) بوده ولی محل صحیح شهر صفاره معلوم نیست)) (3)
1 ـ مسالک الممالک ، اصطخری ، به کوشش ایرج افشار
2 ـ سفر نامه ابن حوقل ، (صوره الارض) ترجمه دتر جعفر شعار انتشارات امیرکبیر
3 ـ جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی : لسترنج ، ترجمه محمود عرفان ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب


مبنع: کتاب دشتستان در گذر تاریخ، تالیف محمد جواد فخرایی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: وجه تسمیه دشتستان بزرگ , حدود جغرافیایی دشتستان بزرگ , دشتستان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۸ | 11:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخ برازجان سال‌های اسب میرون به قلم حاج ماشاءالله کازرونی

سال‌های اسب میرون به قلم حاج ماشاءالله کازرونی:
سال اسب میرون
سومین استفاده از این دوربین‌های قوی شناسائی به موقع وضعیت جوی هوا بود رئیس کاروان با توجه به تجارب سالیان دراز از وجود این دوربین‌ها حدوث ابرهای باران‌زا، بادهای شدید و سیل و سرما را از افق‌های دور دست تماشا و رصد حاج ماشالله کازرونیمیکرد و به کاروانیان هشدارهای لازم را برای سرعت گرفتن و رسیدن به منزلگاه بعدی و یا پناهگا ه ها تذکر می داد و کاروان بر سرعت خود می افزود در بین راه کاروانسراهائی برای اتراق آنها همواره مهیا بود و خیرین در مسیرهای کاروان‌رو کاروانسراهای کوچک و بزرگی بنا کرده و یک کاروانسرا دار با چند خدمه شبانه‌روز منتظر مسافرین و کاروانیان بودند (مسافرخانه‌ها ـ هتل‌های امروزی). معمولاً کاروانسرادارها آدمهای امین و مورد اعتماد مردم بودند و اموال مردم بوسیله آنها به خوبی محافظت می شد البته به نسبت تعداد و مدت توقف رئیس کاروان وجهی به آنها پرداخت می‌کرد گاهی به خاطر بارندگی و سیلاب و طغیان رودخانه‌های بین راه و یا برف شدید و راه بندان کاروان مجبور بود مدتی بیشتری در کاروانسرا توقف کند تا راه‌‌‌‌های ارتباطی صاف و هموار و بدون خطر شود. درون این کاروانسراها امکانات رفاهی به معنای امروزی وجود نداشت اتاقها اکثراً مرطوب و کف آنها گلی و سکوئی جلو اتاقها ساخته شده بود که حدود نیم متر بلندی داشت در انتهای حیاط کاروانسرا دستشوئی قرار داشت و چاه آبی برای استفاده کاروانیان. روشنائی بوسیله شمع و شمعدان و چاله‌ای برای روشن کردن و گرم کردن اتاقها بوسیله زغال و هیزم و پخت و پز تعبیه گشته. درب کاروانسرا شبها بسته میشد. کاروان داران باید سرعت خود را طوری تنظیم و حرکت کنند که غروب آفتاب درون کاروانسرا باشند. این حساسیت هم بخاطر سرقتها و حمله سارقین صورت میگرفت البته نگهبانها هم بالای کاروانسرا و پشت در به نگهبانی مشغول بودند به همین خاطر راهزنان کمتر به کاروانسراها دستبرد میزدند و از طرف دیگر ساکنین کاروانسرا سارقین را بهتر از کاروان داران میشناختند و این شناسائی به امنیت کاروانسراها بسیار کمک میکرد.

منبع: نشریه مردم جنوب

موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: تاریخ برازجان , سال‌های اسب میرون به قلم حاج ماشاءالله کازرونی , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۶ | 22:51 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

محل اسکان زوار شاهزاده ابراهیم

محل اسکان زوار شاهزاده ابراهیم (برازجان) اردیبهشت 1376

شاهزاده ابراهیم برازجان

موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ ، عکس
برچسب‌ها: محل اسکان زوار شاهزاده ابراهیم , به شهر برازجان خوش آمدید , عکس قدیمی از شاهزاده ابراهیم

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۰۵ | 22:58 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی را از کدامین پنجره بنگریم؟

میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی را از کدامین پنجره بنگریم؟

غضنفر سردار سربلند

تاريخ انتشار: 16 شهريور 1392 - 20:41


حسین برازجانی: شاعر، سیاستمدار و جنگجوی قیام جنوب علیه استعمار یا ...

 حقیقتاً گاه نوشتن درباره شخصیت های نادری همچون شهید میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه کاری ست بس حسین برازجانیدشوار، گاه قلم می ماند که بر صفحه سپید کاغذ چه بنگارد. از مغز فرمان گیرد و از آن رادمرد در کسوت سیاست و حکمرانی یا در هیبت دلاوری و شهامت، شجاعت، آزادگی و وطن پرستی و سلحشوری اش بنویسد یا با سراچه دل همراه شده با روح لطیف در لباس شاعریش با او همنشین شود یا با عبای عبادت و راز و نیازش با معبود را نظاره گر باشد. شیرمرد دشتستان را در سنگر بست چغادک یا کوهستان لرده  به تصویر کشد یا تبعید و اسارت و سکنی و همجواریش در کلیسای ارامنه شیراز را و با او هم نوا شده و بخواند.

زمانه کرده بس زار و پریشم

جدا از خانه و اقوام خویشم

کلیسا سایه افکند بر سر من

شب و روز است صحبت با کشیشم

و یا به خاک خون غلتیدن و شهادت مظلومانه اش در بیست و یکمین غروب رمضان با زبان روزه را نظاره گر باشد.

هر لحظه دری ست از درهای بی شمار که به رویت گشوده می شود. در می مانی و نمی دانی که از کدامین درب وارد شوی. لحظه ای درنگ می کنی آنگاه پروانه وار گرد شمع فروزانش می چرخی و لاجرم می اندیشی که شرح شاعری و شخنوریش را به ادیبان و سخن سرایان وانهی و تدیّن و تقدس اش را به عالمان دین واگذاری. و تصمیم اینگونه رقم می خورد که به لحاظ آشنایی دیرینه ای که از کوچه پس کوچه های محله قلعه برازجان زادگاه میرزا که عمرت را در آن سپری کرده ای آرام آرام راه را در پیش گیری و از حافظه ی تاریخی معمرین استمداد طلبی و همرا با آنان از حصار کشیده شده اطراف شهر و خندق شهید سالمخان گذشته دروازه شمالی را گشوده به درب قلعه رسیده و به اندرونی وارد شوی و ببینی که کودکی تولد یافته نامش را محمد گذارده اند و چون مادرش سیده است او را میرزا محمد صدا می زنند به تماشایش می ایستی اما انگار همان لحظه می دانی که این کودک خفته در گهواره عنقریب سردار ملی خطه جنوب خواهد شد. میرزا را می بینی که در محضر اساتید منطقه علوم و فن زمان را فراگرفته و ایایم کودکی و نوجوانی را در کوره روزگار آبدیده می گردد. در تدیّن و امور دینی چنان دلبسته و عاشق عمل می کند که مخالفانش او را به طعنه «آخوند» می نامند. چون به ریاست می رسد اولین قدم را در جهت بنیاد آموزش و پرورش و اشاعه علم و دانش با ایجاد مدرسه به سبک نوین بر می دارد. و می بینی هنگام سنگ اندازی شالوده «فنداسیون» مسجد قلعه که با حضور وی و 7 تن از علمای تراز اول برازجان بود هیچ عالمی قبل از وی پای پیش نمی گذارد و او را به این امر مقدم می دارند و غضنفر رو به آسمان کرده می گوید: خدایا تو واقف بر حقایقی و می دانی که هرگز از فرمان تو سرپیچی نکرده و آلوده به گناهی نیستم و اولین سنگ بنای مسجد قلعه را در شالوده می نهد. مبازه بی امانش علیه تهاجم و سیاست های استعماری انگلیس و رد سازش با دولت مرکزی و ائتلاف و اتحادش با سران مجاهدین جنوب بویژه با گرد دلاور تنگستان شهید رییسعلی دلواری که از قضا و شور بختانه پس از گذشت 43 روز از آغاز نبرد به درجه رفیع شهادت نایل می آید و علم رهبریت این ائتلاف  به سپهدار کم تای زمانه شهید نام آور غضنفر برنا می رسد. و این سردار سترگ دشتستان در «بست چغادک» چند کیلومتری بوشهر در قلب میدان جنگ به نبردی جانانه می پردازد و تلفاتی به قشون انگلیسی وارد می آورد و در جریان این نبرد چندین تن از تفنگچیان به همراه برادرش میرزا محمودخان به شهات می رسند.

قوای دشمن که خطر را احساس می کند تعداد زیادی سواره نظام و پیاده به قوای خود اضافه و با اسلحه های مدرن و پیش رفته آن روز به میدان جنگ وارد و آماده حمله نهایی می شود.

زائرخان در سنگر چپ میدان با دوربین جنگی متوجه تحرکات انگلیسی ها شده و به شیخ حسین خان در سنگر راست میدان را خبر می دهد که دشمن تصمیم به محاصره دارد و تفنگ های ما در برابر سلاح های مدرن آنان کاری از پیش نمی برد بهتر است عقب نشینی تاکتیکی کرده و جنگ پارتیزانی به راه اندازیم شیخ حسین خان رأی او را پسندیده و جریان را به غضنفرالسلطنه که در قلب میدان بود اطلاع می دهد و می گوید: اگر محاصره شویم همگی کشته می شویم عقب نشینی و جنگ پارتیزانی جایزتر است. اما آن سردار شجاع نمی پذیرد و می گوید: یا باید در این جنگ مانند برادرم کشته شوم یا فایق آیم و به مقاومت ادامه می دهند. در نهایت توسط یارانش بخصوص حجت الاسلام شیخ محمدحسین مجاهد برازجانی که به منظور تهیج احساسات مذهبی مجاهدین در چغادک حضور داشت با قسم و بردن کلام ا... مجید به سنگر وی آن رادمرد دلیر را از سنگر خارج می سازد. آنگاه زایر خان به طرف تنگستان و شیخ حسین خان به سوی چاهکوتاه و غضنفر به سمت برازجان عقب نشینی می کنند.

انگلیسی ها دست از تعقیبشان برنمی دارند، آنان نیز مرتباً به قوای انگلیس شبیخون زده و با جنگ های پارتیزانی قوای انگلیس را به هراس و وحشت می انداختند. قوای انگلیس پس از جنگ چغادک همه مساعی خود را برای تصرف برازجان بکار بستند زیرا چاهکوتاه و اهرم هیچ کدام خطر بالقوه ای برای دشمن نبود مضافاً به اینکه ولایات مذکور در مسیر نبود و خوب می دانستند تا وقتی برازجان را تصرف نکرده اند هرگز به شیراز نخواهند رسید و اگر برازجان و حاکمش کانون مقاومت شده و سد راهشان شود از پیروزی موقت در چغادک طرفی نخواهند بست لذا در این رابطه سخت کوشیدند تا شاید راه خویش را از طریق مذاکره به صورت مسالمت آمیز هموار سازند لذا با مکاتبات و مذاکرات پیاپی و روش استعمارگر خود به غضنفر پیشنهاد 70 هزار لیره استرلینگ طلا به عنوان رشوه و یا هر چیز دیگری که غضنفر بخواهد می دهند تا دست از خصومت و مخالفت بردارد. اما آن سرو آزاده پاسخ می دهد اگر میلیون ها لیره بدهند محال است تا جان در بدن دارم بگذرم خواسته های آنان عملی گردد و دست از مبارزه برنمی دارم و نمی گذارم اجنبی بر خاک وطن عزیزم تجاوز نماید حتی اگر در این راه خود و اطرافیانم همگی کشته شویم و عاقبت پس از کشمکش های فراوان چون انگلیسی ها متوجه می شدند که کاری از پیش نمی برند و نمی توانند این سردار وطن پرست را فریب دهند تصمیم به لشکرکشی می گیرند و پس از چند درگیری غضنفر به خاطر جلوگیری از هجوم قشون و حفظ شهر و امنیت جان و مال مردم با یک سیاست جنگی حساب شده دستور داد تا شایع کنند که چاه های آب برازجان به تلافی شهدای جنگ چغادک مسموم شده تا دشمن با استفاده از آن ها به هلاکت برسد و پخش کنند که بیماری مسری اسهال خونی و تب و استفراغ اپیدمی شده و مردم برازجان را با خطر مرگ مواجه ساخته. اتخاذ چنین شیوه ای سبب شد نظامیان انگلیسی بخاطر حفظ جانشان از وارد شدن به برازجان اجتناب ورزند پس میرزا به منظور آزادی عمل بیشتر همراه با خانواده و تفنگچیان با سلاح، مهمات و آذوقه لازم به لرده در کوهستان شرق برازجان رفته چون انگلیسی ها از رفتن نیروهای برازجان به لرده غافلگیر شده بودند سخت متحیر شده و قلعه ی غضنفر را بمباران هوایی کردند. اما آن شیرکوه نبرد کوهستان را برای قوای متجاوز به جهنمی مبدل ساخت که شرحش در این مقال نمی گنجد و اگر نبود خیانت چند نفر ساده لوح محلی که گناه خیانت به کشور ندانسته و حرفاً به خاطر عنادی که با غضنفر السلطنه داشتند راه نفوذ بر سنگر مستحکم مجاهدین را نشان نمی دادند غضنفر و تفنگچیان دشتستان در لرده کار قوای انگلیس را یکسره و طومار تجاوزگری و استعمارشان را در هم پیچیدند. در کتاب جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری تألیف مرحوم علی مراد فراشنبدی آمده است. روزی که رضاخان به عنوان سردار سپه در معیت احمد شاه قاجار به برازجان آمد و در برابر صف مستقبلین، تفنگچیان برازجانی را با آن هیبت و صلابت مردانه دید که همه مسلح و سوار بر اسب کمیت «اسب سرخ یال و دم سیاه» به استقبالش آمده اند. رو به احمد شاه می کند و می گوید: اگر غضنفرالسلطنه ثروت قوام الملک و ابوالجمعی صولت الدوله را داشت مالک الرقاب فارس بود. بی شک چند سال بعد وقتی رضاخان به سلطنت می رسد آن شکوه و جلال غضنفری را به یاد آورده و چون سلطنت وی از استبداد مایه گرفته بود با انگلیسی ها هم آواز شده و دستور قتل آن یل آزاده را صادر می کند پس چه دردناک است شهید پرآوازه غریب که در شاه پسر مرد آرام گرفته دریغ از بنای یادبودی در خور شأن و شوکتش و یا تندیس و موزه ای در اقلیمی که در راه ماندگاری و اعتلایش جانانه جان شیرین را در طبق اخلاص گذاشت. آیا بعنوان یک جنوبی دشتستانی و ایرانی حق داریم سرزنش کنیم کسانی را که از مطرح شدن و معرفی این سردار کبیر به نسل آینده به انحاء  گوناگون ممانعت کرده و می کنند بگوییم زهی  خیال باطل که نام نیک سردار شهید در دل تک تک غیور مردان و شیرزنان خطه جنوب تا هستی و انسان بر کره خاکی برجاست جاویدان و پرشکوه و ماندگار بوده و خواهد بود. و باز لازم می دانم رخصت طلبم از ادیبان و باز هم زمزمه کنیم ترجیح بند سروده ی آن سردار شهید را که می سراید.

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

یک چند در این ملک بُدم شیر شمیده         اندر صف ناورد چو شمشیر خمیده

چون از افق نکبتم اسپید دمیده                  عقل و هنر و هوش زمن جمله دمیده

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

افسوس که گشتم تبه از راه حماقت           اما نه حماقت به حقیقت ز صداقت

دیگر نه به من مانده به جا تاب و نه طاقت          نه مانده دگر آبرو و عزم لیاقت

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

یا رب تو به من لطف نما صبر چو ایوب             زیرا که شده قلبم از این حادثه معیوب

ای کاش نبودم از این (دشت) پر آشوب              ناشنوم از مردم دون این همه سرکوب

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

گه جانب تهران شدم و گه سوی شیراز               گفتم همه به دولتیان درد دل و راز

بودند به ظاهر همه با بنده هم آواز                    در پرده نبودند به من یاور و دمساز

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

زین قوم، دل غمزده غمخوار ندارد             این طایفه جز خون جگر خواره ندارد

جز درد جفاجوی ستمکاره ندارد              پاس نمکم هیچ نمک خواره ندارد

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

اوخ که شدم دستخوش مردم احمق            از گردش وارونه این چرخ مطبّق

از خلق نبینم به جز از طعن و جردق         زین قوم بسی خسته و وامانده الحق

شمیده: ترسیده، دمیده، آشفته

دَق: کوبیدن، سرزنش

دشت: مخفف دشتستان

دمساز: هم دم، همدل، موافق

مطّبق: کسی که امور را با رأی صایب خود حل و فصل کند

ناورد: نبرد، جنگ مبارزه
 منبع : نشریه اتحاد جنوب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: غضنفرالسلطنه برازجانی , میرزا محمد خان برازجانی , حسین برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ | 23:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

غضنفرالسلطنه برازجانی

به گزارش سوک به نقل از 110نیوز،چند روزی پس از آغاز دومین سال جنگ جهانی، در اواخر ژانویه ۱۹۱۵ م . واسموس از روستای کوچک «شیخ سعد» به همراه کاروان کوچکش به راه افتاد. دوستان آلمانی که در این سفر او را همراهی می کردند یکی دکتر لندرس ،‌پزشک ساکن بغداد بود ، دیگری اریک بوهنشتورف ،‌مدیر شعبه بغداد شرکت ونکهاوس ،‌دومی فارسی را خوب صحبت می کرد ، غیر از این دو نفر آلمانی ، سه نفر هندوی برهمایی مذهب نیز او را همراهی می کردند ،‌که تمام هم و غم این سه هندو ،‌آزادی وطن خویش از سلطه ی انگلیسی ها بود ،‌این ها نیز می خواستند با لباس مبدّل به میان نیروهای هندی ،‌لشکرهای انگلیسی نفوذ کنند ،‌ بلکه بتوانند با انصراف هندوها از جنگ، بزرگترین لطمه را به انگلیس ها وارد کنند ، همراهان هندوی واسموس نام های اسلامی برای خود انتخاب کرده بودند . چند نفر ایرانی سر شناس نیز او را در این سفر همراهی می کردند از جمله همراهان ایرانی واسموس میرزا محمد خان فاتح زاده است که از اهالی اصفهان بود و از مدرسه آمریکائی بیروت به ایران بر می گشت واسموس از طریق لرستان و پشتکوه وارد خاک ایران شد . والی پشتکوه از هیئت آلمانی به گرمی استقبال کرد ،‌و از واسموس کمال پذیرائی را به عمل آورد و ضمن مذاکره با وی یاد آور شد که اگر آلمان ها پول زیادی در اختیارش بگذارند حاضر است به آلمانها علیه انگلیسی های منفور کمک کند . والی پشت کوه با دریافت ارمغان های ارزشمندی از طرف آلمان با سرور خاطر ،‌هیئتی را برای بدرقه به همراه واسموس کرد ، واسموس با آسودگی در سرزمین بختیاری مسافرت خود را ادامه داد .

انگلیسی ها که از ورود واسموس کاملاً مطلع بودند و همواره مسیر او را تعقیب       می کردند از این که در خاک بختیاری و ابواب جمع سردار جنگ نمی توانستند هیچ گونه اقدامی علیه واسموس انجام دهند بسیار خشمگین شده بودند .

اما به پیشنهاد سرپرسی کاکس در ناحیه ی حیات داوود دشتستان یعنی سرزمینی که حیدر خان حیات داوودی از سرسپردگان سازمان جاسوسی انگلیس بر آن جا حکومت می کرد زمینه ی بازداشت واسموس را فراهم کردند . کدخدای محل ورود او را به همراه هیئت آلمانی انتظار می کشید .

غضنفرالسلطنه برازجانی

واسموس به سمت برازجان مرکز حکمرانی میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه حکمران ملی و مخالف سلطه بیگانگان حرکت می کرد ،‌ اما برای رسیدن به برازجان ناچار بود که از ناحیه حیات داوود نیز عبور نماید آیا می دانید که واسموس چرا قصد داشت به برازجان عزیمت کند ؟ پاسخ این پرسش را خود در یادداشت هایش نگاشته است :

 « به این قصد به برازجان می رفتم تا بتوانم با لیسته مان در بندر بوشهر ارتباط برقرار کنم و شاید پنهانی خودم به شهر بوشهر بروم و سر و گوشی آب دهم . و ببینم که پس از این که هندوها زمینه ی مساعد را فراهم کردند چه اقدامی می توانم علیه قوای مهاجم انگلیس انجام دهم .» ۱

در روستای تاج ملکی حیات داوود واسموس و همراهانش به وسیله افراد وابسته به حیدر خان بازداشت شدند واسموس که از مذاکره با کدخدا و دیگر محاصره کنندگانش نتیجه ای نگرفت ،‌تصمیم گرفت شبانه فرار کند و با دوست آلمانی خود موضوع را در میان نهاد ، آن چه مدارک و اسناد مهم بود برداشت و در پناه سیاهی شب راه فرار را در پیش گرفت .

و با مشکلات طاقت فرسایی از این دام نجات یافت اما در هر گامی که پیش می نهاد دام های دیگری برایش آماده کرده بودند .


 به هر ترتیب خود را به روستای ده کهنه ،‌مرکز حکمرانی محمد علی خان شبانکاره فرزند خان مقتدر شبانکاره رسانید . محمد علی خان با این که با حیدر خان داوودی رابطه ی بسیار صمیمانه ای داشت و خود و پدرش هم پیمان خان های حیات داوودی بودند اما جوانمردی ذاتی اجازه نداد که بیش از این حرمت خاک ایران و حیثیت چند هزار ساله ی ایرانیان نادیده گرفته شود لذا با قاطعیت تمام از اعمال حیدر خان اظهار انزجار و ناراحتی کرد و گفت این نخستین بار نیست که حیدر خان مرتکب چنین اهانتی به دولت و ملت ایران شده است و آبروی ماها را ریخته . یک بار دیگر هم ،‌یک شخص عربی را که به او پناهنده شده بود ، تسلیم انگلیس ها نمود . ۱

پس از آنکه پذیرائی شایسته ای از واسموس به عمل آورد به او گفت : ماندن شما بیش از این در اینجا صلاح نیست ، لذا شما را به همراه دو نفر از افراد مسلح خودم تا نزدیکی برازجان می فرستم . آن جا دیگر برای شما امنیت کامل حاصل خواهد شد زیرا که خان برازجان ، غضنفر السلطنه از مخالفین سرسخت سیاست تجاوز کارانه انگلیس ها در خاک ایران است و نسبت به سیاست دولت مرکزی و حفظ بی طرفی ایران سخت پای بند می باشد .

سپس ‌محمد علی خان ، واسموس را به همراه دو مرد مسلح ، در حالی که قاطری نیز برای سواریش در اختیار او گذاشت به برازجان مقر حکمرانی غضنفرالسلطنه برازجانی روانه کرد . وقتی واسموس به برازجان وارد شد با این که یک جاسوس خارجی بود اما چون دشمن دشمن را حکیمان دوست نامیده اند با استقبال گرم و پر شور خان سلحشور و بی باک برازجان قرار گرفت . غضنفرالسلطنه ، واسموس را به عنوان یک پناهنده غارت زده پذیرفت و پس از چند روز که از وی پذیرائی کرد ده هزار تومان پول هم (سال ۱۲۹۳ برابر ۱۹۱۵ م.) به او قرض داد .

در این روزهای بحرانی وقتی که انگلیسی ها دیدند ، سران سلحشور و میهن پرست جنوب علیه منافع بیگانگان و دخالت های ناروای دشمنان ایران متحد شده اند به گفتۀ سرهنگ احمد اخگر در کتاب « زندگی من » : « برای اینکه نیروهای غضنفرالسلطنه را از حضور در جبهه جنوب یعنی تهاجم قوای انگلیس ها در نبرد بوشهر باز دارند         جبهه ای در شمال دشتستان به رهبری حیدر خان بندر ریگی و اسماعیل خان شبانکاره گشودند که با هوشیاری و درایت بزرگان جنوب و اقدامات مخبر السلطنه هدایت ملییون فارس چندان دوامی نیافت و نتوانست میهن پرستان مسلمان را از هدف مقدس خود باز دارد. در همین زمینه باز هم می بینیم رجال تهران از رئیس الوزراء تا سران حزب دموکرات ، وزیر کشور و فرمانفرمای فارس اصلاح ذات بین و صلح و آشتی و پیشگیری از جنگ خانگی و برادر کشی و هدایت خوانین به صلح را از میرزا محمد خان برازجانی می خواهند برای اثبات این ادعا به تلگراف سلطان عبدالمجید میرزا عین الدوله نخست وزیر در خرداد ۱۲۹۳ با عنوان غضنفرالسلطنه توجه فرمائید .

« آقای غضنفر السلطنه تلگراف شما راجع به نفاق بین خوانین شبانکاره رسید تلگراف لازم به حکومت بنادر شد ولی مخصوصاً به شما می گویم اصلاح ذات بین را شخصاً از شما می خواهم حالا به هر طور مصلحت می دانید اسماعیل خان را ملتفت و آگاه به اهمیت موقع و لزوم اتحاد نمائید .

نمره ۶۹۵۶ ۷ جوزا (خردادماه)   سلطان عبدالمجید

یا در همین مورد موتمن الملک وزیر داخله نیز برای ایجاد نظم و اتحاد و جلوگیری از جنگ داخلی از غضنفرالسلطنه می خواهد که با ایالت فارس و حکومت بنادر همراهی کند تلگراف های ذیل عرایض ما را تأیید می کند :

« آقای غضنفرالسلطنه تلگراف شما واصل از طرف ریاست وزراء عظام به ایالت فارس و حکومت بنادر تلگراف دستور العمل لازم داده شد به خود شما نیز تعلیمات داده شده است موتمن الملک شب ۹ جوزا(خرداد ۱۲۹۳) و نیز مهدی قلی خان مخبرالسلطنه هدایت در همین مورد خطاب به میرزا محمد خان برازجانی چنین تلگراف کرده است .

برازجان – امیرالأمراء غضنفرالسلطنه

از قرار تلگراف اسماعیل خان جمعیت خودشان را متفرق کرده است شما هم البته جمعیت را موقوف کنید این اقدامات بی موقع است به حکومت بوشهر گفته شده است

۱

 محمد خان را حکماً بخواهد و خواهد خواست .

نمره ۱۰۴۰   مخبر السلطنه       شب ۷ جوزا(خرداد۱۲۹۳)

این جنگ خانگی تا چند ماه به صورت پراکنده و نامنظم ادامه یافت تا اینکه به راهنمائی خیرخواهانی چون محمد حسن بیگ خوشابی آتش آن نبرد فروکش کرد .

امّا دخالت ها و تحریکات ناروای واسموس که مقدمه جنگ وخونریزی در جنوب ایران و بهانه و دستاویز مطلوبی برای انگلستان جهت لشکر کشی به داخل خاک ایران شد ایالت فارس را بر آن داشت تا از غضنفر السلطنه بخواهد که از تحریکات ایشان جلوگیری نماید و به دیگر خوانین جنوب نیز بفهماند که هماهنگی با واسموس به سود ملت ایران نمی باشد که بعدها نیز ثابت شد این طرز تفکر برداشتی بسیار صحیح از اوضاع و احوال جهانی بوده است .

تلگراف مخبر السلطنه :

امیرالامراء غضنفرالسلطنه :

موسیو واسموس به عنوان میهمانی ضرغام عشایر بدون اطلاع من از شهر بیرون رفته است از قرار معلوم به برازجان آمده است .

این نکته را بدانید که این اقدامات شخصی واسموس اگر برای بعضی القائات به خوانین است شاید نظر به پولتیک (سیاست) خودشان مفید فائده که در نظر گرفته اند باشد .

لیکن از برای ایران مضر است. و بر خلاف تعلیمات دولت . و ابداً در این موقع نگذارید خوانین مشتبه بشوند . به خود معزی الیه هم تلگراف کردم که، بدون درنگ مراجعت نماید . به اداره ژاندارم هم اخطار شد که ملتفت مطلب باشند به بوشهر هم اطلاع داده شد که اقدامی نکنند .

موسیو واسموس هنوز از طرف دولت به رسمیت پذیرفته نشده است . و به اداره ژاندارمری تعلیمات داده ام که اگر نصایح مرا نپذیرد و بخواهد جلوتر برود با او همراهی نکنند شماها از اوضاع عالم درست باخبر نیستید این است که بالمره منتظر اوامر دولت باشید و خودسرانه یک قدم برندارید که امری بر خلاف مصلحت واقع نشود و بهانه به دست احدی نیفتد .

۱۲ رجب     نمره ۱۰۳۰   مخبر السلطنه

پاسخ غضنفر السلطنه به مخبر السلطنه والی فارس :

احکام مبارک تلگرافی زیارت ، اولاً از بابت تفرقه جمعیت غلام ،‌بر حسب احکام تلگرافی سابق در صدد اصلاح بین خوانین شبانکاره برآمده با اینکه حضرات خارجه و         خارجه پرست ها آتش این فتنه را دامن می زدند نگذاشتیم کار به جنگ کشد تا اصلاح شد و عصر دوازدهم مراجعت به برازجان نمود ولی این نکته را لازم است به عرض     رساند که مبادا در آستان مبارک اشتباه کاری کرده باشند غلام قشون جمع آوری کرده بودم ولی تخطی به جنگ شبانکاره یا زیراه یا جای دیگر نشده بود . اگر غیر از این به عرض رسانیده اند کذب محض گفته اند دشمن نمک مبارک باشد اگر غلام از روز دویم که از برازجان به عزم دیدن دائی زادگان خود که عامل زیارت هستند به زیارت رفته و تا روز دوازدهم که از زیارت به عزم برازجان حرکت کرده ام قدمی رو به جنگ دیگری برداشته باشم .

عجاله ً‌ به هر وسیله بود این جنگ را مبدّل به صلح و تلگرافات مبارک مراجعت از زیارت را در برازجان زیارت نمود ولی به هیچ وجه از دسایس اجانب نمی توان ایمن بود چنانچه عریضه تلگرافی مفصّل مشتمل بر تشریح این مطالب به مقام منیع ریاست وزراء روحنا فداه نیز عرض نموده .

از بابت جناب مسیو واسموس خاطر مبارک راحت باشد . غلام قدمی بی رضا و سخنی بی امضای حضرت اشرف محال است ،‌اگر چه صحرائی هستم در این دو سه سال پرورش یافته حضرت اشرف شده ایم . مطابق میل و فرمایش حضرت اشرف با ایشان مذاکره کردم چون از غلام مایوس شد امروز مقارن سفیده صبح تا کنون که شب شانزدهم است لایری شده و غلام به ملاحظه اینکه شاید به طرف شیخ حسین خان و زائر حضرخان و رئیس علی خان دلواری و روسای دشتی که با غلام متحد و با اجانب ضدند رفته باشد و به واسطه بی اطلاعی انها را وادار به کاری نماید . مخصوصاً بعد از ظهر حضرت مستطاب شریعتمدار حجه الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین مجتهد را در زحمت انداخته به طرف خوانین و روسا فرستادم که اگر چنین باشد جلوگیری فرمایند تعیین خط سیر مسیو واسموس و نتیجه اقدامات آقای آقا شیخ محمد حسین را پس از تحقیق به عرض می رساند در اطاعت اوامر مقدس و دولتخواهی فروگذار ندارد.       محمد برازجانی

« تلگراف دوم مخبر السلطنه به غضنفر السلطنه باز هم درباره واسموس» :

امیرالأمراء غضنفر السلطنه

به طور خوش ، حالی موسیو واسموس بکنید که ایرانی ها تخلف از اوامر دولت متبوعه خود نخواهند کرد بی جهت به بعضی خیالات نباشد و در آن صفحات اسباب اشکالات نشود . ما ایران را یقیناً بیش از آنها دوست داریم لیکن به اصطلاح نمی شود برای ابرو چشم را کور کرد مثل اهالی مملکت در این جزء از زمان باید خیلی عاقلانه باشد و علی ای حال باید به تعلیمات تهران کار کرد . امروز حکم دولت حفظ بی طرفی است .

۱۵ رجب (۱۳۳۳)       نمره ۱۰۶۰۲ مخبرالسلطنه       ۹ جوزا

اکنون در می یابیم که چرا واسموس در سال ۱۲۹۴ خورشیدی برازجان را برای همیشه ترک کرد و به اهرم رفت . البته آخرین بار که واسموس در برازجان دیده شد . هنگامی بود که اسرای انگلیسی را از شیراز به برازجان آورده بودند . در آن روز غضنفرالسلطنه برخوردی بسیار خشن با واسموس داشت . و انگیزه آن برخورد حرکت ناشایست واسموس بود که می خواست به دیدار بانوان اسیر انگلیسی برود آنگاه که آنها در طبقه دوم کاروانسرای مشیر الملک برازجان نگهداری می شدند و غضنفرالسلطنه این اقدام واسموس را تجاوز به حقوق اولیه یک انسان اسیر می دید از این جهت ، وی را از انجام چنین کاری در کشور ایران بر حذر داشت و آن رویداد به شرح زیر است :

روز ۹ محرم ۱۳۳۴ قمری برابر ۲۶ آبان ماه ۱۲۹۳ خورشیدی و ۱۷ نوامبر ۱۹۱۵ میلادی اسرای انگلیسی وارد برازجان شدند در شهر برازجان ژاندارمری سوئدی به فرماندهی احمد اخگر ناظر بر اوضاع بود ولیکن قدرت فائقه ی دشت های ساحلی غضنفرالسلطنه برازجانی بود . لذا ، پس از ورود اسرا به کاروانسرای برازجان ، واسموس به قصد عیادت از « مادام اسمیت» و ملاقات با سایر خانم های انگلیسی از اتاق بیرون آمده و به یک نفر ژاندارم که پای پلکان مشغول پاسداری بود گفت : می خواهم چند دقیقه پیش خانم ها بروم ، قبلاً شما به نزد آن ها بروید و آمدن من را به آن ها بگوئید. هنوز واسموس سخنش را تمام نکرده بود که ، صدایی از پشت سر به گوشش رسید که می گفت : کنسول کجا ؟! واسموس برگشت ، چهره ی بر افروخته ی امیر دلیر جنوب ایران غضنفر السلطنه برازجانی را دید ، که دست ها را بر کمر زده و با سکوتی توأم با خشم از واسموس سؤال می کند .

واسموس پاسخ داد : جناب غضنفرالسلطنه می خواهم از خانم های انگلیسی احوال پرسی کنم ، زیرا که شنیده م بعضی از ایشان بیمار شده اند .

واسموس به سادگی سخن می گفت و تصور نمی کرد که غضنفر السلطنه از طرح ان سؤال مقصود خاصی داشته باشد اما ناگهان چهره ی خان برازجان در هم رفت و با لحنی خشن بدین گونه زبان به ملامت واسموس گشود !

آقای واسموس ، مثل این که فراموش کرده ای این جا مملکت اسلامی است و میان ما مسلمانان رسم نیست مرد غریبه وارد اتاق زنها شود این طور کارها از شما قبیح است...

بفرمائید این طرف و هرگز گرد این خیالات نگردید !

« واسموس» یکه خورد و لحظاتی با تردید به قیافه ی خشمناک غضنفرالسلطنه     می نگریست .

صدای بم و رسای رادمرد بی باک و متهور دشتستان ، چند نفری را به طرف آن ها کشانیده بود واسموس احساس کرد که غضنفرالسلطنه می خواهد او را در برابر دیگران پست و خوار کند . معهذا به آرامی گفت :

صحیح می گوئی دوست من ، ولی این جا پای مسلمانی در میان نیست ؛ خانم های انگلیسی مثل خود من مسیحی هستند و در مذهب ما رو گرفتن خانم ها مرسوم نیست؛ زنها و مردها مثل خواهر و برادر روبروی هم می نشینند و با هم صحبت می کنند ، وانگهی من می خواهم آنها را دلداری دهم .

« غضنفرالسلطنه» که در برابر واسموس و هزاران واسموس ، هرگز حاضر نبود کوتاه بیاید ، بی آنکه به کلمه ای از حرف های واسموس ترتیب اثر دهد گلنگدن تفنگ را کشید و جلوتر آمد و چنین گفت :

کنسول ! من کار ندارم که عیسوی ها میان خودشان چه رسومی دارند اما تا وقتی که این خانم ها در مملکت ایران هستند اجازه نمی دهم کسی به آن ها نزدیک شود . قسم می خورم که اگر قدمی پیش بگذاری ماشه تفنگ را خواهم کشید .

چشم های « غضنفرالسلطنه» نشان می داد که تهدیدش کاملاً جدی است . واسموس که هیچ میل نداشت در نظر دوستان ایرانی خود ، آن هم سرداری با قدرت و شوکت غضنفرالسلطنه به گستاخی و بی اعتنایی نسبت به باورها و آیین ها و سنت های آنان متهم شود فوراً دستش را به نشانه تسلیم بالا برد ، در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت : حق با شماست . دوست عزیز معذرت می خواهم .


 « واسموس» بیش از این در کاروانسرا درنگ نکرد و از آن جا بیرون آمد و با خروج وی،غائله ای که می رفت بالا گیرد پایان یافت.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: غضنفرالسلطنه برازجانی , میرزا محمد خان برازجانی , دلاوران دشتستانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ | 16:41 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخ برازجان سال‌های اسب میرون

تاریخ برازجان سال‌های اسب میرون به قلم حاج ماشالله کازرونی:

خانواده‌های دشتستانی و ایرانی در تمام شهرها و روستاها برای جا به جائی بار و مسافر از وجود چهارپایان باربر مانند (اسب ـ قاطر و الاغ و یابو ـ گاو ـ شتر) استفاده میکردند و کسانیکه وسائل بالا را نداشتند بارشان و خودشان با کاروان‌دارها از شهرها و روستاها مسافرت و جا به جا می‌شدند. در برازجانماشالله کازرونی و کازرون و دریس و دوان طوایفی بودند که تعداد زیادی چهارپا در اختیار داشتند و شغل اصلیشان بار و مسافر بود (ترمینال‌های امروزی) کاروان دارن برازجان محل استقرارشان محله کمپانی (اطرف مسجد دلگشا تا محله نجارها خیابان فعلی شریعتی بود) رئیس و سرپرست کاروان به تمام راهای کوهستانی و مسیرهای رفت و برگشت آشنائی کامل داشت. مسیرها باید دارای چند امتیاز باشد 1ـ امنیت راه که مهمترین و اولین شرط سفر باشد زیرا راهزنی و سرقت بحدّی زیاد بود که کاروانی بدون تفنگچی و محافظین مسلح حرکت نمیکرد. محافظین مسلح از طرف رئیس کاروان اجیر میشدند، از طرفی مردم روستاهای دور و نزدیک در نهایت فقر و تنگدستی زندگی میکردند و برای نجات زن و فرزندشان راهی بجز راهزنی نداشتند. سایه گرسنگی و مرگ همه جا را فرا گرفته بود و در این میان مردان خانه‌ها دارها و در گردنه‌ها  و معبرهای خطرناک راه را بر کاروانیان می‌بستند و بعد از کشت و کشتار اموال کاروان را غارت میکردند. حکومتی و قانونی درکار نبود حداکثر شکایت را به کدخدا و یا خان محل درگیری میبردند که خان و کدخدا خود شریک دزدان بودند و یا در نهایت از دو طرف باج می‌گرفتند تا اموال مسروقه را از دزدان پس بگیرند و تحویل صاحبان آنها بدهند. عده‌ای هم در این میان کارشان واسطه‌گری بود (هم شریک دزد بودند و هم رفیق قافله) راهزنان پول کاروان را پس نمیدادند زیرا در آنزمان پول بسیار اندک بود. پول کاغذی وجود نداشت و پولها همگی سکه‌های نقره‌ای یا برنزی و مسی بودند که اهمیت آنها از اموال مسروقه با ارزشتر و حمل و نقل آنها آسانتر و حاشا کردنش هم میسرتر بود.

منبع: http://www.mardomejonoub.com


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: سال‌های اسب میرون , تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ دشتستان

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۱۲ | 21:31 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخ برازجان سال‌های کبک میرون و اسب میرون

سال‌های کبک میرون و اسب میرون به قلم حاج ماشاءالله کازرونی:


یکی دیگر از سال‌های به یادگار مانده در برازجان و دشتستان سالی است که یک نوع بیماری در پرندگان بویژه در کبک‌ها شایع و باعث مرگ و میر آنها شده (سال‌های 1314 ـ 1315) و در مناطقی مانند کوه ماشالله کازرونیگیسکان و مشرق دالکی و آب مخک و بهمرد و تپه های هفت مله و ارغون و باغ تاج و نارستان و ناخا که محل سکونت و نشو و نمای این پرندگان زیبا و خوش‌آواز و خوش‌خرام و خوش‌گوشت بود هزاران پرنده کبک و تیهو از حرکت و پرواز باز ایستادند و قادر به پرواز نبودند و مردم ساکن این نواحی و شکارچیان بدون استفاده از اسلحه و تیروکمان این دو پرنده‌ی پروازی و صحراگرد را مانند مرغان خانگی جمع‌آوری و سر می بریدند و از گوشت آنها استفاده می‌کردند در آن سال‌ها از بهداری و دامپزشکی در هیچ جای جنوب خبری نبود و بهداشت و درمان برای انسان‌ها وجود نداشت تا چه رسد به حیوانات و پرندگان در تمام شهرها و روستاها عموم مردم از داروهای گیاهی و عطاری‌ها برای درمان دردهای گوناگون خود استفاده می‌کردند. عطاران در شهر برازجان دکان پررونقی داشتند عطاران هم پزشک، هم داروساز و هم دارو فروش بودند در این شرایطی بیماری پرندگان و حیوانات به امان خدا رها می‌شدند و صاحبی برای دوا و درمان آنها نبود این بیماری مدت‌ها دامن‌گیر مناطق کوهستانی دشتستان بود. تعدادی از این پرندگان به نقاط دیگر مهاجرت کردند و جان سالم بدر بردند عامل بیماری هرچه بود مربوط به همین مناطق یاد شده بود پرندگان در نواحی دیگر سکونت و زاد و ولد کردند و سالیان دراز مناطق اطراف برازجان از وجود این پرندگان زیبا خالی گشت و مهاجرت دوباره نسل جدیدی از آنها کوه گیسکان را یک بار دیگر مأمن و خاستگاه کبک و تیهو کرد. منبع: مردم جنوب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: سال‌های کبک میرون و اسب میرون , تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۵/۳۰ | 12:9 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخ برازجان سال سیلابی

سال سیلابی به قلم حاج ماشاءالله کازرونی:

در شبانکاره و آب پخش خرابی و ویرانی بحدی است که قسمت اعظم روستاهای پایین دست شبانکاره مانند ماشالله کازرونیخلیفه‌ای ـ دهداران ـ عطیبه ـ چهل زرعی عرب و عجم به زیر آب می‌روند. سیلاب پل‌های جاده آبپخش گناوه را درهم می‌کوبد. آب دریا بالا می‌آید و روستاهای گوابین ـ جزیره ـ محمدی را آب فرا می‌گیرد. اسکله‌های صیادی به زیر آب میروند و امواج دریا قایق‌ها را به قعر دریا فرو می‌برد. در محدوده آبپخش آب رودخانه‌های شاپور و دالکی لحظه به لحظه بالا می‌آیند و روستای چم درواهی به زیر آب می‌رود و اثری از روستا باقی نمی‌ماند. در روستاهای بنارـ دشتی ـ شبانکاره و منطقه کره‌بند رودخانه حله ابتدا قسمت‌های جنوبی پل بزرگ کلل که ارتفاعی بسیار بلند دارد ویران و روستاهای جیمه ـ جرافی و کلل و زیارت ـ بنارآب شیرین ـ هفت جوش ـ حیدری ـ انگالی و حوالی آنها را سیلاب فرا می‌گیرد و همگی به دریا وصل می‌شوند. هزاران رأس گاو و گوسفند و بز و شتر و مارهای بزرگ و کوچک روی آب شناورند. مردم بدون اینکه بتوانند وسائل خود را بردارند به بلندی ها فرار و اموال و اثاثیه همه و همه طعمه سیلاب می‌گردد. در یکی از روستا جنازه امانت نهاده شده خان محل را سیلاب از قبر ازجاکن میکند و مردم با زحمت بسیار آنرا از آب می‌گیرند و در روستای هفت‌جوش زنی فرزند خردسالش را بغل می‌کند وهنگامیکه هیچ بلندی و راه نجاتی پیدا نمی‌یابد از تنه درخت گزی بالا می‌رود و با یک دست فرزندش و با دست دیگر تنه درخت را محکم می‌چسبد و در این هنگام هلی‌کوپتر نیروی دریایی که برای امداد مردم گرفتار در سیلاب به منطقه آمده، بالای سر او عبور و خلبان زن گرفتار را می‌بیند و نردبان نجات را بطرف او سرازیر می‌کند لیکن زن به خلبان می‌گوید نمی‌تواند تنه درخت و کودک را رها کند و کمک خلبان از نردبان پایین می‌آید و ابتدا کودک و سپس مادر را بداخل هلی‌کوپتر هدایت و آنها را نجات می‌دهد. در هر دو مسیر رودخانه‌های شاپور و دالکی و در نهایت حله صدها درخت بویژه درختان خرما که در حاشیه رودخانه بود ازجا کنده شدند و سیلاب بدنه درختان کهنسال را همچون پرکاهی بطرف دریا هدایت می‌کرد. زمین‌های کشاورزی از همه دیار جنوب به زیر سیلاب می‌رود و تالاب‌های خشک شده دوباره احیا می‌گردند. در بعضی نقاط جنوب آب چاها بحدی بالا می‌آیند که از بدنه چاه سرریز میشود. خوشبختانه با وجود بارندگی و سیلابی به این عظمت دو سد شبانکاره و حاج مهدی عرب در منطقه بی‌براء آسیبی نمی‌بینند لیکن گل‌ولای جدول‌های فرعی را پر می‌کند که مسأله آبرسانی به باغات مدت‌ها به درازا کشیده می‌شود.

منبع: مردم جنوب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: سال سیلابی در برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۵/۱۰ | 6:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

جاده برازجان

جاده برازجان

یك رشته از قدیمی ترین  خطوط راه آهن از بوشهر به برازجان در زمان جنگ بین الملل اول وجود داشته است . این خط از اسكله بوشهر حركت می كرد وپس از سوخت گیری در ایستگاه كاروان سرای  شكری ، از طریق چغادك ، احمدی ، برازجان ، به دالكی می رسید وكالاهای نظامی وخدماتی انگلیسی ها را تا دالكی می برده واز دالكی به شهرهای دیگر به وسیله قاطر والاغ و... حمل می شده است .  

   حفظ نواحی جنوبی ایران در سالهای جنگ جهانی اول ادامه یافت بطوریكه در سال 1916م . ودر جریان تأسیس پلیس جنوب باز هم نیروهای بریتانیایی برای رسیدن به شیراز از مسیر بندر عباس استفده كرده اند . ثبات قدم نیروهای ضد استعماری ، بیدار ومؤثر، امكان عبور از جاده شیراز بوشهر ونیز استخدام محلی در این  مسیررا غیر ممكن ساخته بود . بنا به نوشته عبدالرسول خیر اندیش در مجموعه مقالات كنگره رییسعلی دلواری(ص176)  : « پس از آنكه پلیس جنوب از طریق بندر عباس ، كرمان ،یزد واصفهان خود را به شیراز رساند ، همچنان راه ارتباطی آنان با بوشهربسته ماندبطوریكه برای امور ارتباطی وتداركاتی خود مجبور به استفاده از راه های دورتر ومشكل تر بودند  سخت ترین شرایط برای نیروهای پلیس جنوب هنگامی پیش آمد كه عشایر قشقایی علیه آنان بپا خواستند . حملات عشایر غیورقشقایی، پلیس جنوب را در شیراز به محاصره انداخت وهر لحظه احتمال آن می رفت كه این نیروی استعماری بكلی منهدم گردد. .لذا برای كمك رسانی فوری وموثر به آنها مجددا" استفاده از راه بوشهر – شیراز مورد توجه دولت انگلستان قرار گرفت . اما سازش ناپذیری سران دشتستان ، تنگستان ودشتی ، باردیگر مانع از گشوده شدن این راه گردید . آنان ( سران مبارز جنوب )  با حفظ مواضع جنوبی ، مبارزان قشقایی وكازرونی از یك سو فشار بر پلیس جنوب را بیشتر می كردند واز سوی دیگر كمك مؤثری به صولت الدوله قشقایی نمودند در آخرین روزهای قیام عشایر علیه پلیس جنوب ودر شرایطی كه صولت الدوله دربرابر رقبای ایلی خود به جنوب فارس عقب نشسته بود باز هم كمكهای مستقیم ومؤثری كه از دشتی به او رسید به وی امكان حفظ خود ونیروهای تحت فرمانش داد. »
  از رانندگان قدیمی كه در مسیر برازجان به شیراز ، سالها ی سال پیش ، به حمل ونقل مواد غذایی ، كالا، مسافر و...می پرداخته اند ؛ در مورد مسیر قدیمی برازجان به شیراز سئوال نمودم وآنها به این ترتیب پاسخ دادند : « از حدود60 سال پیش تا كنون ( 138 -1328ه.ش) ،

از برازجان كه به سمت شیراز كه حركت می كردیم ، مناطق زیر را در مسیر ،شاهد بودیم: 1.برازجان  2.اُمُخَك ( نرسیده به دالكی كنونی) 3. نمازگه ( ایستگاه بازرسی شهیدصلاحی) 4. پل مشیر( پل حاج مَم رحیم )  5. بن كُهرودی 6. كُتَل مَلو( نرسیده به كنارتخته ) 7. رودك 8.كتل گچ كمارج 9. كازرون  10. كتل دختر  11. چشمه گرازی  12.دشت برم  13.كتل پیرزن 14.گلوخواجه ای ( نرسیده به دشت ارژن )15.چهل چشمه  16. راهدار شیراز  17.شیراز . » منبع:http://navaff54.mihanblog.com


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: جاده برازجان , راه برازجان , بوشهر , دالکی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۱۴ | 22:35 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

راه شاهی

راه شاهی: راه شاهی ؛ بوشهر وبرازجان را از طریق كازرون به شیراز مرتبط می ساخت وسپس این راه، پس از گذشت از شهرهای فراوان به تهران می رسیده است .  فارس استان بسیار وسیع جنوب  ایران با امكانات كشاورزی بسیار وتعداد فراوانی از عشایر بیدار وآگاه كه در مسا ئل سیاسی واقتصادی جنوب ایران نقش داشتند در مسیر راه شاهی قرار داشته است .  در طول سالهای جنگ جهانی اول ، فارس عرصه رخدادهای سهمگینی از تعارض میان اجانب و وطن دوستان بود كه با نهضت ضد استعماری دشتستان ، تنگستان و دشتی پیوندی تنگاتنگ داشته است . اندیشه راهیابی واستفاده تجاری سیاسی از راه شاهی همواره در فكر حكام وسیاستمداران منطقه بوده است ولذا تدابیر وترفند های مزورانه ای در این جهت انجام داده اند از جمله اینكه خوانین مجاور دشتستان مانند دالكی ، انگالی وحیات داوود واردمنازعات سیاسی شدند. علیرغم گستردگی جبهه طرفین وتعداد قابل توجه نیروهایی كه علیه یكدیگر به كار گرفتند هیچگونه تحول اراضی یا تفوق سیاسی برای طرفین حاصل نشد .لذا بعضی از خوانین مانند شبانكاره سودای سیاسی توسعه اراضی را از سر خود به در كردند وخان دروایی ( همسایه جنوبی برازجان ) نیز از هراس گرفتار شدن به سرنوشت خان زیرراه ، به غضنفرالسلطنه پیوست . از آنجا كه بخش عمده ی راه شاهی از دشتستان می گذشت وحكام براز جان در حفظ امنیت آن كوشا بودند ونیز وسایل وامكانا ت وتداركات اطراق كاروانیان را فراهم آورده بودند از رهگذر تجارت ، ثروت قابل توجهی فراهم آمد. عصر سالم خان برازجانی همراه با عمران وآبادی ، عصر محمد حسن خان همزمان با تجاوز اجنبی در سال 1273 وحضور او در میدان جنگ ، عصر میرزا حسین خان همراه با توسعه ی اقتصادی واجتماعی وسر انجام عصر میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه مقارن با اوضاع تلاطم اوضاع در جنوب ایران وجنگ جهانی اول بود .


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: راه شاهی , جاده برازجان بوشهر , نهضت ضد استعماری دشتستان , برازجان

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۰۵ | 21:26 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نحوه مبارزات میرزامحمد خان برازجانی با انگلیس

نحوه مبارزات میرزامحمد خان برازجانی با انگلیس

فسمت دوم

میرزا محمد خان به اتفاق غلامرضا شمسی زاده برازجانی و یاران اندکی که داشت جنگ را ادامه می داد یک هواپیمای انگلیسی که از بوشهر بر فراز قلعه رود فاریاب آمده بود قلعه را بمباران نمود و قسمتی از دیوار قلعه فرو ریخت و تعدادی از یاران غضنفر السلطنه مجروح شدند میرزا محمد خان که در مبارزه کردن با دشمنان شجاعت عجیبی داشت با تیر اندازی هواپیمای انگلیسی را مورد اصابت قرار داد و هواپیمای آسیب دیده بزحمت در چغادک فرود آمد سرانجام پس از مدتی مبارزه شدید با سپاه انگلیس بر اثر کمبود مواد غذایی و اسلحه و بر اثر محاصره شدن در قلعه رود فاریاب میرزا محمد خان در حالی که سوار بر اسب بود از قلعه بیرون آمد و در حال جنگیدن می گفت مردن بهتر است که اسیر انگلیسی ها شوم خود را از محاصره نجات داد و از جاده کوهستانی پشتکوه به شیراز رفت حاکم شیراز عبدالحسین میرزای قاجار که با انگلیسی ها رابطه ی خوبی داشت وقتی شنید که غضنفر ااسلطنه به شیراز آمده ایشان را بازداشت نموده و گفت شما باید تا پایان جنگ جهانی اول در شیراز بمانید . میرزا محمد خان مدتی در شیراز بازداشت بود تا اینکه جنگ جهانی اول به پایان رسید و میرزا محمد خان از شیراز به برازجان عزیمت نمود با سقوط سلسله قاجار و آغاز سلطنت رضا شاه کنسول گری انگلیس در تهران به انتقام اینکه میرزا محمد خان در جنگ لرده با کمک مردم نزدیک به 100 نفر از سپاهیان آنها را از بین برده و خسارات مالی فراوانی در رابطه با تخریب خطوط تلگراف و راه آهن به انگلیسی ها وارد کرده بود از رضا شاه خواست که میرزا محمد خان را به تهران تبعید نماید رضا شاه  به سردار انتصار که حکمران بنادر و جزایر فارس بود دستور داد که میرزا محمد خان را به بوشهر اعزام و از ایشان بخواهد که به تهران نقل مکان نماید غضنفرالسلطنه شرایط رضا شاه را نپذیرفت و گفت من در دشتستان زندگی می کنم نه در تهران، سردار انتصار میرزا محمد خان را چند روزی در بوشهر بازداشت کرد عده ای از مردم برازجان جهت اعتراض و آزادی میرزا محمد خان به بوشهر رفتند سردار انتصار وقتی با واکنش مردم برازجان مواجه شد میرزا محمد خان را آزاد کرد و ایشان با استقبال گرم مردم وارد برازجان شد . رضا شاه وقتی شنید که میرزا محمد خان دستور او را جهت رفتن به تهران اجرا نکرده است خشمگین شد و سه اردو نظامی به فرماندهی سرهنگ احمد معینی جهت کشتن ایشان و خلع سلاح جنوب از شیراز به دشتستان فرستاد میرزا محمد خان وقتی از حرکت اردوهای نظامی اطلاع حاصل کرد با خانواده و بستگان و عده کمی تفنگچی در کوههای گیسکان سنگر گرفت . پس از مدتی مبارزه با اردوهای رضا شاهی که در تعقیب ایشان بودند و تقریبا" 6 ماه طول کشید بر اثر صعب العبور بودن جاده کوهستانی قشون های تعقیب کننده نتوانستند میرزا محمد خان را به قتل برسانند . به دستور رضا شاه جهت کشتن نامبرده از فردی محلی استفاده گردید.در روز 21 ماه رمضان سال 1308 شمسی موقعی که میرزا محمد خان در دشت درنگ در چادر زندگی می کرد،به او خبر دادند که قشونهای رضا شاه می خواهند به خانواده او که در امام زاده شاه پسرمرد زندگی می کردند حمله کنند. ایشان جهت دفاع از خانواده بر اسب سوار شد و در حالی که دو نفر پیرمرد او را همراهی می کردند و به طرف امام زاده شاه پسرمرد می رفت سه نفر مسلح جهت کشتن او در پشت تخته سنگی نزدیکی اما زاده شاه پسرمرد کمین کرده بودند، ناگهان یکی از آنها از پشت سر با ضرب چهار گلوله میرزا محمد خان را با زبان روزه به شهادت رسانید و قاتل، مهر اسم ایشان را به سرهنگ احمد معینی فرمانده قشونهای ذکر شده داد و سرهنگ معینی به اطلاع رضا شاه رساند که میرزا محمد خان کشته شده است. آنگاه رضا شاه بلوک بوشکان و بوسکان واقع در پشتکوه را جهت پاداش به قاتل داد و قاتل به دستور رضا شاه به تهران نقل مکان کرد. آرامگاه شهید میرزا محمد خان در جوار امام زاده شاه پسر مرد واقع در پشتکوه برازجان می باشد. شهید غضنفرالسلطنه نه تنها در بعد مبارزه و سلحشوری ایثار و فداکاری داشته است بلکه ایشان در زمینه های مختلف خدمات چشمگیری داشته است. او صد سال پیش روزنامه ندای حق را در برازجان منتشر کرد، وی بنیانگذار فرهنگ و موسس اولین مدرسه در شهر برازجان می باشد. اولین مسجد در شهر برازجان بنام مسجد قلعه با هزینه مادر ایشان ساخته شده است. جهت رفاه مردم قریه بارگاهی و ننیزک و حومه در قراء مذکور آسیاب آبی بکار انداخته بود. در زمان مشروطه خواهی 50 تفنگچی از برازجان به یاری آیت اله سید مرتضی علم الهدی به بوشهر فرستاد. شعبه ای از حزب دموکرات را که حزبی آزادیخواه و مخالف استعمار انگلیس بود در برازجان دایر نمود. او علم فقه و اصول را در شیراز نزد آیت اله محلاتی آموخته بود. ایشان شخصیتی ادیب، متدین، فرهنگ دوست و شاعر بوده است .


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: نحوه مبارزات میرزامحمد خان برازجانی , داستان جنگ انگلیس و غضنفرالسلطنه برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۲/۰۳ | 16:4 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تیم بسکتبال دبیرستان فرخی برازجان

بسکتبال برازجان
تیم بسکتبال دبیرستان فرخی برازجان سال تحصیلی 44 - 1343


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ ، عکس
برچسب‌ها: تیم بسکتبال دبیرستان فرخی برازجان , برازجان , دبیرستان فرخی برازجان

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۳۰ | 10:19 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

بقایای مجسمه ای واقع در آثار یافت شده در روستای درودگاه

بقایای مجسمه ای واقع در آثار یافت شده در روستای درودگاه


جغرافی نویسان و مورخین قدیم در تالیفات خود با اختلاف تلفظ از این شهر یاد کرده اند، دسته ای با تشدید « توّز» یا « توّج » نوشته و گروهی بدون تشدید آورده اند مثل «توج»، «توز»، «توگ»، «توه». برخی صاحبنظران و دستور نویسان چون محمد جواد مشکور و دکتر مژده استاد دانشگاه شیراز معتقدند که تشدید مختص کلمات عربی است و در زبان پهلوی به ندرت تشدید وجود دارد، کلمه توز نیز از این مطلب جدا نبوده و بدون تشدید خوانده و نوشته می شده است.

توز علاوه بر آنکه از مراکز مهم تجارت ایران بود بنا به موقعیت خاص جغرافیایی و به این جهت که بر سر راه پایتخت های ایران و بنادر حاشیه خلیج فارس قرار داشت انبار بزرگ بازرگانی کشور هم به حساب می آمد و از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود، چه کالاهایی که از آن طرف آبهای خلیج فارس می رسید و در توز تخلیه می شد و محصولات و کالاهای شمال، شرق و غرب کشور را هم که به توز می آوردند در آنجا عدل کرده به خارج از کشور صادر می نمودند.

مردم توز با مدد از اساطیر باستانی خود معتقدند که یکی از پسران جمشید پادشاه کیانی بنام توز یا طوج این شهر را بساخت و نام خود بر آن نهاد، این وجه تسمیه ساده ولی دلنشین در افواه مردم توز « زیرراه » شدیداً رایج است، گرچه آنچنان که در خور توز بوده به آن پرداخته نشده، اما از همان اشارت کوتاه چنین بر می آید که مردانی بزرگ و دانشمندانی ارجمند از آن شهر برخاسته اند همانند: عبداله بن هاورن التوزی معلم ابی عمرالجرمی بوده که از وی به عنوان تعلیم دهنده سیبویه نام برده اند. دیگری تاج الدین فارسی از مردم زیرراه می باشد وی در هندوستان دبیری سلطان شمس الدین دهلوی را بر عهده داشته است.

از گفته ابن بلخی در فارسنامه چنین بر می آید که شهر توج در زمان او « حدود سال های پانصد و ده هجری قمری» رو به انحطاط گذاشته بود، زیرا این جغرافی دان از خرابی و کسادی آن در زمان خود و بزرگی آن در گذشته سخن رانده ولی در عین حال یادآور می شود که شهر دارای جماع و منبر است یعنی جمعیت آن از ده هزار نفر کمتر نبوده است. اما آنچه که مایه تعجب می باشد این است که می نویسد، در آن آب روان نیست و در بیابان افتاده! در حالی که جغرافی نویسان دیگر از وجود دو رودخانه در نزدیکی آن سخن گفته و از کشاورزی و تولید کتان و بافتن جامه های کتانی در آن سخن به میان آورده اند. ابن بلخی در جای دیگر، آنجا که به ذکر مسافت های پارس پرداخته، در بیان مسافت از شیراز تا ساحلیات ( سواحل خلیج فارس )، توج را منزل پنجم و در سی و شش فرسنگی شیراز به حساب آورده است.

به هر صورت باید گفت که در هیچ یک از کتب تاریخی و جغرافیایی بر جای مانده به صراحت در مورد خرابی و ویرانی شهر توج سخن به میان نیامده و تا کنون نیز به درستی بر ما معلوم نیست که این شهر که روزگاری از رونق اقتصادی و موقعیت تجاری خاصی برخوردار بود در نتیجه عواملی مانند شیوع بیماری، زلزله و سیل از میان رفته و یا جنگ و رقابت اقتصادی باعث کسادی و ویرانی آن گردیده است. آیا می توان گفته ابن حوقل، مبنی بر وجود بیماری وبا را عامل ویرانی این شهر به حساب آورد.

احمد اقتداری طی یک سلسله تحقیقات تاریخی و باستانشناسی که در مورد « آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای عمان » به عمل آورده، محل شهر توج را مورد شناسایی دقیق قرار داده و محل آن را در حوالی روستای « زیرراه » دانسته است. از روی تحقیقات اقتداری و محققین قبل از او می توان گفت که توج در زمین هموار و نسبتاً وسیعی که امروزه مشتمل بر روستاهای زیرراه، سعدآباد، اردشیر آباد، تل اولاد منصور و بقعه آقا میر هداف می باشد قرار داشت و رودخانه شاپور که در آن زمان به روخانه توج نیز معروف بود از کنار آن می گذشت.

هنگامی که اعراب به فرمان عمر خلیفه دوم قصد تصرف پارس را می نمایند نخست متوجه جزایر ایرانی واقع در خلیج فارس شده و پس از تصرف آن جزایر به سوی توج که در حقیقت نقش دروازه پارس را داشت حرکت می نمایند. بر طبق منابع تاریخی هنگام حمله اعراب به داخل ایالت پارس، ساکنین توج و دیگر شهرهای مجاور با یکدیگر گرد آمده و به فرماندهی « شهرک » مرزبان، سرسختانه در برابر هجوم بی امان اعراب از خود مقاومت نشان می دهند، ولی همانطور که ایرانیان در جنگ های خود با اعراب در جبهه های غرب تاب مقاومت نیاورده و عاقبت شکست خوردند، اهالی توج نیز پس از نبردهای سخت و طولانی و دادن تلفات زیاد طعم تلخ شکست را چشیده و تسلیم می گردند.

از گفته های بلاذری بر می آید که جنگ توج از جمله جنگ های دشواری بود که در آن اعراب و ایرانیان هر دو متحمل تلفات فراوان شدند. به قول این مورخ جنگ توج در دشواری و غنیمتی که پس از آن نصیب اعراب گردید دست کمی از نبرد قادسیه نداشت. وی در این باره می افزاید : « این جنگ در دشواری و کثرت نعمتی که به دست مسلمین افتاد همانند جنگ قادسیه بود».

تاریخ جنگ توج را مورخین اسلامی متفاوت یاد کرده اند. بعضی از این مورخین آن را سال هیجده و نوزده و بعضی دیگر آن را سال های بیست و دو، بیست و سه و بیست چهارم هجری دانسته اند. به نظر می رسد اختلافی که بدین ترتیب راجع به تاریخ جنگ توج میان مورخین پیش آمده از آنجا ناشی باشد که اعراب ناچار شدند چندین نوبت در این ناحیه اقدام به جنگ نمایند، زیرا پس از فتح توج در مرتبه نخست اعراب با مقاومت و شورش مردم این شهر و دیگر شهرهای مجاور مواجه گردیدند.

( کتاب دشتستان در گذر تاریخ نوشته ی آقای محمد جواد فخرایی و با استفاده از نشریه الکترونیکی دانشجویان دشتستان)


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: بقایای مجسمه ای واقع در روستای درودگاه , درودگاه , توج , خلیج فارس

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۱۴ | 0:10 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

شهر باستانی توز

شهر باستانی توز(زیرراه)


 مهمترین شهری که پیش از اسلام و در قرون اولیه اسلامی در ناحیه دشتستان قرار داشت و جغرافی نویسان و مورخان قدیم در آثار خود به کرات از آن یاد کرده اند شهری بود به نام « توز». این شهر که بین دو رودخانه شاپور و دالکی امروز در حوالی روستای « زیراه » واقع بود بنا به گفته جغرافی نویسان، بسیار آباد و پر جمعیت و از جمله شهرهای تجارتی فارس در آن دوران به شمارمی آمد. صاحب حدود العالم از دو رودخانه که در مشرق و مغرب توج جریان داشت به نامهای « خویدان » و « شادکان» یاد کرده است. تمام مورخین آن را از اقلیم چهارم دانسته و قریب به اتفاق آن را از کوره اردشیر محسوب داشته اند به جز « ابو عبداله محمدبن ابی بکر » جغرافی دان قرن چهارم هجری که آن را از توابع « کوره شاپور » می داند. این شهر در روزگار ساسانیان به علت داشتن کارگاههای کتان بافی و رواج هنر قلاب دوزی شهرت جهانی داشته، پیراهن های لطیف و رنگین کتانی توز در همه بلاد نزدیک و دور دستی چون خراسان و ماوراء النهر و بین النهرین خریدار داشه است


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: شهر باستانی توز , زیر راه , شهرستان دشتستان , توز

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۱۴ | 0:8 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نحوه مبارزات میرزامحمد خان برازجانی

نحوه مبارزات میرزامحمد خان برازجانی با انگلیس

قسمت اول
در سال 1327 هجری قمری یعنی شش سال قبل از جنگ جهانی اول بر اثر مداخلات کنسول گری انگلیس در امور داخلی بندر بوشهر شهید غضنفرالسلطنه برازجانی از رئیس علی دلواری و شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زائرخضرخان اهرمی دعوتی به عمل آورد در برازجان و ائتلافی علیه کنسول گری انگلیسی تشکیل داد که در این خصوص در کتاب قیام جنوب در جنگ جهانی اول صفحه 96 گزارشی از کنسول گری انگلیس در بوشهر به لندن نوشته شده است. بعد از ائتلاف ذکر شده کنسول گری انگلیس اتحادی از دوستان انگلسی علیه غضنفر السلطنه بوجود آورد. در سال 1333 هجری قمری با شروع جنگ جهانی اول و اشغال بوشهر توسط قشون تجاوزگر انگلیس با توجه به مجاهدتها و ایثارگری های شهید رئیس علی دلواری علیه انگلیسی ها و به شهادت رسیدن آن مرحوم در جنگ تنگک دشمنان انگلیسی یعنی میرزا محمد خان برازجانی، شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زائرخضرخان اهرمی تصمیم گرفتند که در جنگ کردن با قشون انگلیس مصمم تر شوند این بود که میرزا محمد خان برازجانی با سیصد تفنگچی از برازجان عازم سربست چغادک شد. در نزدیکی روستای خوشاب که لشکرگاهی تشکیل داده بود به سپاهیان چنین گفت: ای مردم ما میخواهیم برای دفاع از وطن و دین به جهاد دشمنان (قشون انگلیس) برویم ممکن است همه ما کشته شویم هرکسی شهادت را قبول دارد با من به محل نبرد بیاید وهرکس به عللی نمی تواند به خانه خود برگردد. همه سپاهیان گفتند: باتو می آییم و با سپاه انگلیس مبارزه خواهیم کرد.

آنگاه میرزا محمدخان با سیصدنفر تفنگچی دشتستانی عازم سربست چغادک شد. از طرف دیگر زائرخضرخان اهرمی و شیخ حسین خان چاه کوتاهی با عده ای تفنگچی وارد سربست چغادک شدند. مجاهدین در سربست چغادک به سنگر سازی مشغول شدند و سنگرهای خود را به صورت مارپیچ ساختند به این ترتیب که در قسمت شرقی سنگر زائرخضرخان اهرمی، درشمال سنگر شیخ حسین خان چاهکوتاهی و در مرکز سنگر میرزا محمدخان برازجانی قرار گرفت و با سپاهی منظم آماده جنگ شدند. از سوی دیگر مقامات انگلیسی که با شهادت رسیدن رئیس علی دلواری بوشهر را اشغال کرده بودند با خبر شدند که مجاهدین برای دفاع از کشورشان در محل سربست چغادک جمع شده اند و تصمیم دارند راه را بر افسران انگلیسی وسربازان هندی ببندند. و مانع رفتن قشون انگلیس به برازجان شوند. قشون انگلیس برای مقابله با مجاهدین از بوشهر وارد سربست چغادک شد و بدین ترتیب جنگ در سربست چغادک شروع شد. سپاه انگلیس که توپ و تانک و زرهپوش همراه داشتند سنگر مجاهدین را زیر آتش توپ و تانک قرار دادند، سواره نظام و پیاده نظام آنها به سنگرهای مجاهدین حمله کردند و مجاهدین برای مبارزه با دشمن از تفنگ و سلاحهای سرد مانند نیزه و خنجر و کارد کمر استفاده میکردند. مجاهدین با مقاومت شدید جنگ را ادامه میدادند. پس از چند روز جنگ و نبرد بر اثر برتری سلاح دشمن، ابتدا سنگر شرقی (زائرخضرخان اهرمی) به تصرف انگلیسی ها درآمد و فشار جنگ بر روی سنگر شمالی (شیخ حسین خان چاهکوتاهی) و مرکز سنگر (میرزامحمد خان برازجانی) بیشتر شد. سنگر شمالی بعد از چند روز مبارزه نیز دست از جنگ کشید و سنگر میرزا محمدخان جنگ را ادامه می داد. دو مجاهد دیگر به سنگر میرزا محمدخان پیوستند انگلیسی ها سنگر های خالی را گرفتند و سنگر میرزامحمدخان را زیر آتش توپ و تانک و زرهپوش قرار دادند. پس از چند روز جنگ و نبرد که منجر به شهادت رسیدن برادر میرزا محمدخان گردید و ایشان شجاعانه با قشون انگلیس می جنگید، مسترچیک کنسول انگلیس در بوشهر پس از نوشتن نامه ها به میرزامحمدخان که بتواند کاری کند که ایشان سنگر را رها کند موفق نشد. بنابراین همراه با دریا بیگی عازم سربست شد و نزد میرزامحمدخان آمد و به او گفت هفتاد هزار لیره انگلیسی به تو می دهم جهت غرامت جنگ، دست از جنگ بردار. میرزا محمد خان گفت: اگر هفتاد میلیون لیره هم بدهید دست از جنگ نمی کشم. جز ترک بوشهر و لاغیر و به او گفت من برای پول به اینجا نیامده ام. من برای دفاع و استقلال کشورم آمده ام و زمانی سنگر را ترک می کنم که توپ و تانک شما روی جسدم عبور کند. قشون انگلیس بعد از شنیدن این خبر سنگر میرزا محمد خان را زیر آتش توپ و تانک قرار دادند میرزا محمد خان بعد از چند روز جنگ و مقاومت به اصرار تنی چند از همراهان از سنگر بیرون آمد.

و به طرف احمدی عقب نشینی نمود و توانست در شور احمدی به کمک دو تن از مجاهدین دیگر به نام علی بیگ خوشابی و محمدحسین بیگ خوشابی با سپاه انگلیس که در تعقیب او بودند به مبارزه بپردازد. بعد از این نبرد میرزا محمد خان جهت جمع آوری سپاه به برازجان عزیمت نمود. زائرخضر خان اهرمی به خائیز و شیخ حسین خان چاهکوتاهی به بلوک پناهنده شدند و پس از مدتی مبارزه با قشون انگلیس که در تعقیب آنها بودند به شهادت رسیدند و چون سپاه انگلیس قصد داشت برای رفتن به شیراز از جاده برازجان عبور کند، بنابراین میرزا محمدخان را مورد تعقیب قرار داده با سپاهی عظیم به فرماندهی کلنل گریکسن وارد برازجان شدند و در منطقه ای بنام قنات سالم خانی نزدیک دهقاید اسکان نمودند. میرزامحمدخان برای اینکه بتواند سپاهیان انگلیس را مورد شبیخون قرار دهد و مانع رفتن آنها به شیراز شود به لرده که مکانی کوهستانی و نزدیک جاده شیراز بود رفت و شبها به سپاهیان انگلیس شبیخون می زد و تعدادی از قشون آنها را از بین می برد و خطوط تلگراف و راه آهن انگلیسیها که ارتباط بین برازجان و بوشهر بود تخریب می نمود که دراین رابطه در کتاب اسناد جنگ جهانی اول صفحه 180 تلگرافی از نمایندگی بریتانیا در بوشهر به میرزا محمد خان برازجانی نوشته است بدین منظور که غضنفرالسلطنه را دشمن انگلیس نام برده و ایشان را متهم به تخریب خطوط تلگراف انگلیسیها کرده است و مبلغ چهل هزار تومان متعلق به میرزامحمد خان را که در بانک شاهی داشته جهت خسارت وارده ضبط و مصادره نموه است هدف دیگر میرزا محمدخان ازرفتن به لرده این بود که نزدیک جاده شیراز باشد تابتواند مانع از رفتن سپاه انگلیس به شیراز شود. قشون انگلیس جهت تعقیب وقلع و قمع غضنفرالسلطنه باسپاهیانی عظیم به فرماندهی ژنرال السمی و کاپیتان والاس و میجرفرنکر از برازجان عازم لرده شدند و پس از پیمودن جاده کوهستانی به لرده رسیدند و آماده جنگ شدند مردان  وزنان لرده ای به پشتیبانی از میرزامحمدخان با سپاهیان انگلیس آماده نبرد شدند که از آن دلاوران می توان حاجی و فرهاد فرزندان رئیس ملک – مشهدی علیباز- رئیس حسین – غلامرضا –نظام واز زنان جنگجو – سوگل –جانی – سلطان و گل عنبر را نام برد به این ترتیب میرزا محمدخان در لرده دارای سپاهی شد و با قشون انگلیس آماده رزم شد و جنگ لرده آغاز شد. در جنگ لرده قشون انگلیس با توپ و مسلسل و تفنگ سپاه میرزامحمدخان را مورد حمله قرار می داد و میرزامحمد خان با کمک یاران سلحشور لرده ای با قشون انگلیس می جنگید. پس از چند روز جنگ خونین و هولناک میرزا محمدخان و جنگجویان لرده ای توانستند 100نفر از سپاهیان انگلیس را از بین ببرند. در جنگ لرده تعدادی از یاران میرزا محمدخان شهید شدند. غضنفرالسلطنه جهت جمع آوری سپاه و جنگ مجدد با سپاه انگلیس به روستای رود فاریاب که درآنجا قلعه ای داشت عزیمت نمود قشون انگلیس میرزا محمد خان را تعقیب نمودند، پس از رسیدن سپاه انگلیس به رود فاریاب جنگ سختی میان یاران میرزا محمدخان و سپاهیان انگلیس در گرفت انگلیسیها برای پایان دادن جنگ و دستگیر کردن غضنفرالسلطنه قلعه رود فاریاب را که میرزامحمدخان در آن مشغول جنگ بود به توپ بست.

نگارنده : علیرضا ضرغامی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: نحوه مبارزات میرزامحمد خان برازجانی , داستان جنگ انگلیس و غضنفرالسلطنه برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۱۰ | 2:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

اسامی شهدای دشتستان در جنگ انگلیس

اسامی شهدای دشتستان در جنگ انگلیسی ها با بوشهر

شهید میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه برازجانی، محل شهادت،گردنه مهار امام زاده شاه پسرمرد

شهید میرزا محمود خان برادر غضنفر در مبارزه با تیپ سلحشور نادری در نینیزک برازجان

شهید علی فرزند ابول شیخی اهل بنداروز در جنگ سربست چغادک که بدنش قطعه قطه گردید.

شهید حاجی فرزند رئیس ملک اهل لرده برازجان قاتلین: شیخ عبدالرسول و شیخ ناصر چاه کوتاهی بودند

شهید فرهاد فرزند رئیس ملک اهل لرده برازجان قاتلین: شیخ عبدالرسول و شیخ ناصر چاه کوتاهی بودند

شهید محمد اسماعیل بیگ خوشابی

شهید سید عبدالله شاهروبندی توسط ایادی شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی بین گردنه خون و کلمه – مقبره وی بعد از گردنه به طرف خون میباشد

شهید محمد حسن بیگ و حاج محمد بیگ خوشابی در جنگ با انگلیسی ها

شهید محمدرضا بیگ زیارتی و حیدر بیگ خوشابی در سال 1273 حوالی بوشهر با انگلیسی ها

شهید سه نفر از اهالی شبانکاره در جنگ سربست چغادک

شهید دونفر از اهالی روستای خون در حمله هواپیماهای انگلیسی

شهیده زوجه علی فرزند جمعه در جنگ خون در حمله هواپیماهای انگلیسی

شهید آقا علی پوراکبری،در جنگ با اسماعیل خان دست نشانده انگلیسی ها

شهیده زینب همسر مرحوم رییس غلامعلی اتابک زاده در جنگ لرده

شهید غلامرضا فرزند محمد اسماعیل اهل روستای ارغون برازجان

منبع:

کتاب دلاوران دشتستانی تالیف اسماعیل شهرسبزی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ ، شهدای برازجان
برچسب‌ها: شهدای دشتستان در جنگ انگلیس با بوشهر , اسامی دلاوران دشتستانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۰۹ | 21:58 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

اسامی دلاوران و مبارزین دشتستانی

اسامی بعضی از دلاوران و مبارزین دشتستانی

سید محمدرضا سیاسی راد فرزند حاجی آقا برازجانی از سرداراد غضنفری

حاج احمد وثوق برازجانی مشاور غضنفر

سیدمحمدرضاسیاسی بزرگ خاندان سادات محله قلعه از مشاوران

سید حسین موسوی مقدم دورودگاهی از مبارزین جنگ سربست چغادک

کربلایی عباس فرزند کربلایی محمد کشاورز شحنه زاده با 15 نفر تفنگچی از بستگانش

محمدحسن دهدشتی زاده از مبارزین و معتمدین غضنفر در جنگ سربست چغادک و معتمدغضنفر

حیدر فرزند محمدحسن دهدشتی زاده از تفنگچیان و معتمد خانوادگی غضنفر

جعفر فرزند محمدحسن دهدشتی زاده هفت سال اسارت همراه ابراهیم خان غضنفری ومادرش در منطقه شبانکاره

کربلایی حسین فرزند کربلایی علیمراد برازجانی فراشبندی از پارتیزان های تیزتک غضنفری

رئیس باقرپاپری مقدم تفنگدار بنام میرزامحمد خان در جنگ سربست چغادک

رئیس حسن پاپری کدخدای رودفاریاب تنگ فاریاب از طرف میرزا محمدخان-بزرگ خان دان پاپری

کربلایی محمدحسین فرزند ملاحسین کدخدای برازجان در عصر غضنفر

حاج محمد خان عموزاده و نایب الحکومه غضنفر دربرازجان

حاج محمد علی خان محمودی عموزاده غضنفر

نصرالله خان و امان الله خان برادر زادگان غضنفر از مبارزین

قاسم خان فرزند غضنفرالسلطنه

کربلایی حسین فرزند مشهدی اسماعیل خسروی کدخدای برازجان

18 نفر از پارتیراندازان و میرشکاران گیسکانی و پشتکوه برازجان

حاج غلامشاه رستمی بزرگ خاندان رستمی دهرود سفلی همراه با 30 نفر از فداییان غضنفر

غلامعلی بیگ خوشابی شخص مورد وثوق غضنفر که تنهائی دارای 60 تفنگچی بنام بود

و هزاران نفر دیگر که درکتاب دلاوران دشتستانی نام برده شده اند ومن تنها چند نفر از آنها را جهت آگاهی ذکر کردم و پوزش مرا بپذیرید اگر که همه را ننوشتم.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: اسامی دلاوران و مبارزین دشتستانی , سیدمحمدرضاسیاسی , پاپری , برازجان

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۰۹ | 21:57 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

دوره هایی از تاریخ برازجان به قلم اروپاییان

دوره هایی از تاریخ برازجان به قلم اروپاییان


سروش اتابک زاده: در ویژه نامه ی نوروزی «اتحاد جنوب» مقاله ای برگرفته از گردآوری مکتوب «ویلم فلور» هلندی با ترجمه ی روان استاد «حسن زنگنه» تحت عنوان (برازجان بازار شهری روستایی) را بسیار با اهمیت دیدم. زیرا گذشته ی باستانی برازجان مورد توجه آن چند سیاح یا مأمور اروپایی قرار نگرفته بود بلکه دورانی را بازگو کرده بودند که در واقع امتداد حیات را از روزگارانی دور ترسیم می کرد و این موضوع برای ثبت وقایع و حضور برازجان در پهنه ی امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی کشور سخت موثر است و هم بخت و اقبالی بود تا برازجان که تاریخ مکتوبی از گذشته ی خود نداشت بدان وسیله جایگاه خود در تاریخ ایران تثبیت و محرز نماید بدیهی است که باید تفاوت قایل شد بین عهد باستان و دوره ی تاریخی جا دارد از استاد«حسن زنگنه» عزیز ممنون و سپاسگزار باشیم و کار فرهنگی فزاینده ی اتحاد جنوب را به جهت معرفی بهتر منطقه به ویژه برازجان ارج نهیم/ اهمیت قضیه آن جاست که گویندگان آن دوره ها جمله غیر ایرانی اند که غرض ورزی و تعلق خاطر به این یا آن در یادداشت هایشان دیده نمی شود هر چند تاریخ حضور آنان از 1786 بالاتر نمی رود یعنی 223 سال پیش البته بنده انتظار داشتم استاد «زنگنه» هدیه بنده کتاب «جایگاه دشتستان در .....» را به دلیل کار مستمر ترجمه که بیشتر هم جنبه ی تاریخی دارد می خواندند، نه از آن جهت که وجیزه برایشان بار علمی فوق العاده ای داشت بلکه به این لحاظ که با نگاه و غور در اثر تقدیمی می توانستند نواقص، اشتباهات و کاستی ها را به شاگرد خود گوشزد نمایند و هم اگر بین کتاب بنده و نوشته های خارجیان مغایرتی دیدند بر آن نظر دهند البته بصورت مستقل و نه دستکاری امانت.


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: دوره هایی از تاریخ برازجان به قلم اروپاییان , تاریخ برازجان , برازجان , تاریخ دشتستان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۰۶ | 2:12 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نقش دولت انگلیس در تخریب بوشهر و دشتستان

نقش دولت انگلیس در تخریب بوشهر وشهرستان دشتستان


ماشالله کازرونیماشاءالله كازروني مینویسد:استان امروز بوشهر تا پنجاه سال پیش جزیی از استان فارس بزرگ بود و در دوران های مختلف تاریخ ایران به عنوان دروازه ورود و خروجی ایران به شمار می رفت و در دل خود شهرهای بسیاری از سلسله های ایلامی، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و در دوران بعد از اسلام از شاهان صفوی و زندیه را در خود جای داده است، مهم ترین شهرهای جانشین شده، شهرهای باستانی دو شهر بوشهر و برازجان کنونی قدمتی 500 ساله دارند. به ویژه شهر بوشهر در عصر زندیه و قاجاریه، یکی از بنادر بزرگ آسیا به شمار می رفت. شهری با ساختمان های زیبا، خیابان های جدید، بندری پررونق، تجارت خانه های بزرگ، بازرگانان نامدار. اقتصاد پر رونق و بیش از ده کنسول گری و نمایندگی خارجی که با شهرهای بزرگ هندوستان مانند بمبئی و کلکته رقابت داشت. حوادثی که بر اثر جنگ ها و تجاوزات بیگانگان به ویژه انگلیسی ها بر بوشهر گذشت بوشهر آباد ما را در دوران قاجار آهسته آهسته به انزوا و بعد از آن به ویرانی کشاند. که در این رابطه نقش دولت استعماری بریتانیا کمتر مورد توجه بوشهر شناسان قرار گرفته است.


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: نقش دولت انگلیس در تخریب بوشهر و دشتستان , کلکته , کازرون , دشتستان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۰۵ | 0:44 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

مجسمه « پان » چگونه پيدا شد ؟

مجسمه « پان » چگونه پيدا شد ؟

سروش اتابک زاده می نویسد:

 بين سالهاي 1332 تا 1333 يك خبر بي سابقه كل برازجان را بشدت تكان داد در آن ايام محمدآباد روستائي بود كوچك در شمال برازجان گويا كشاورزي به هنگام شخم زني به اسكلت ساختماني آجري برخورد مي نمايد ، موضوع را بلافاصله به شهرباني برازجان گزارش ميكند و پس از چند ساعت سيل مردم روانه محمدآباد ميشوند اما ناآگاهانه و جز محدود آدمهائي كه رفته بودند ديگران چيزي نديده بودند كه بازگو كنند چه هنوز آگاهي مردم نسبت به تاريخ و مليت و قوميت خود ناچيز بود و شايد آن چند نفري هم كه مطلبي از بازمانده آن ساختمان آجري دستگيرشان شد معلميني بودند كه در برازجان خدمت مي كردند . آن واقعه گذشت تا در تابستان سال 1368 روزهائي كه اينجانب ( سروش اتابك زاده ) رابطه تنگانگي با مديريت ميراث بوشهر داشته و عضويت افتخاري به بنده داده بودند با همكاران فرهنگي هر از چند روزي روي يكي از نقطه هاي قديمي منطقه بحث و تبادل نظر مي كرديم و بچه ها خيلي علاقمند شده بودند بطوري كه خود را ماموران سازمان ميراث فرهنگي كشور مي دانستند ماموراني كه بايد از آثار بجاي مانده حراست نمايند به همين لحاظ اوايل مهر 68 يكي از همكارانم كه در همان ده محمدآباد ( قنبر قنبري ) سكونت داشت صبح اول وقت به بنده خبر داد كه ديروز حاج محمد كشاورز با بلدوزر به جان تپه هاي باستاني تل خندق افتاده و دست قضا مقداري آثار و سنگ نبشته با بيل بلدوزر بيرون افتاده از ترس كار را تعطيل و هر چه ديده با خود برده است بنده ( سروش اتابك زاده ) صبح روز بعد رفتم پاسگاه شماره يك برازجان جناب سروان كره بندي به بنده لطف فرموده گزارش مرا بدقت خواند و بلافاصله با تعدادي افراد مسلح به بارگاهي كه محل اقامت حاجي كشاورز بود رفتيم ، جناب سروان تهديدي شديد اللحن نسبت به حاجي نمود و دستور داد هر چه يافته اي فوري بياورد ، مجسمه زيباي مرمرين سفيد كه نيم تنه بالايي آن تقريباً از گردن قطعاً در زير زمين مانده بود ( سمبل خداي چوپانان يونان ) آن چنان خود نمائي كرد كه با آنكه هيچ يك ما در آن كار تخصصي نداشتيم مفتون آن مجسمه شديم شكوه و زيبائي مجسمه را بايد يك باستان شناس تفسير كند . سپسس و نامبرده چند قطعه سنگ تراش بدون نوشته و دو عدد هاون سنگي بزرگ « جوون و سنگ آسيا = آسك » بما تحويل داد و باتفاق به محل پيدائي مجسمه رفتيم ، محل را به ما نشان داد . ( استاد رهبر همانجا كه بنده شما را برديم و از آن عكس گرفتيد ) وقتي خبر را به بوشهر دادم مديريت بوشهر اصلاً به موضوع اهميتي نداد آنچنانكه وقتي تحويل آنان شد مجسمه را در حياط اداره و زير ناودان انداخته بودند خوشبختانه اسفند 73 دكتر يغمائي به منطقه آمد اما عليرغم در خواست اينجانب جاهاي ديگري را حفاري نمود و دقيقاً همانجا كه محراب است و همانجا كه بايد مهم باشد از ديد كنجكاوانه دكتر يغمائي پنهان نماند بلكه ناديده گرفته شد بنده مطمئن هستم اگر چند قدم به طرف مشرق آتشگاه مكشوفه حفاري بشود به سند مهمي دست خواهم يافت كه اين يكي به سروران تهران نشين بستگي دارد . اما ( تل خندق ) چيست و كجاست ؟ شهري كه اكنون در زير خاك مدفون و ما براي آن اسمي نداريم داراي يك دژ بزرگ دفاعي است كه شايد ده هزار نفر را در خود جاي مي داده قسمتي از ديواره دژ كه خاك برداري شد بشكل پلكاني است دقيقاً همچون يك استاديوم ، جالب است كه در حال حاضر اين دژ چهر گوش نيست بلكه گوشه ها انحنا دارد و براستي شايد هم در هنگامه تسلط يونانيان استاديومي ساخته بوده اند . دور تا دور دژ خندقي است عريض كه هم اكنون آثار آن بعد از قرن ها بخوبي مشهود است .


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: سروش اتابک زاده , مجسمه پان چگونه پيدا شد , تاریخ دشتستان , به شهر برازجان خوش آمدید

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۰۳ | 0:30 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

در و پنچره قلعه غضنفرالسلطنه برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۰۱ | 13:16 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

حاج محمد خان نایب الحکومه برازجان

حاج محمد خان نایب الحکومه برازجان در زمان شهید غضنفرالسلطنه برازجانی

برازجان - دشتستان


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ ، عکس
برچسب‌ها: حاج محمد خان نایب الحکومه برازجان , شهید غضنفرالسلطنه برازجانی , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۲/۲۲ | 23:7 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

دوره هایی از تاریخ برازجان به قلم اروپاییان


دوره هایی از تاریخ برازجان به قلم اروپاییان

سروش اتابک زاده: در ویژه نامه ی نوروزی «اتحاد جنوب» مقاله ای برگرفته از گردآوری مکتوب «ویلم فلور» هلندی با ترجمه ی روان استاد «حسن زنگنه» تحت عنوان (برازجان بازار شهری روستایی) را بسیار با اهمیت دیدم. زیرا گذشته ی باستانی برازجان مورد توجه آن چند سیاح یا مأمور اروپایی قرار نگرفته بود بلکه دورانی را بازگو کرده بودند که در واقع امتداد حیات را از روزگارانی دور ترسیم می کرد و این موضوع برای ثبت وقایع و حضور برازجان در پهنه ی امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی کشور سخت موثر است و هم بخت و اقبالی بود تا برازجان که تاریخ مکتوبی از گذشته ی خود نداشت بدان وسیله جایگاه خود در تاریخ ایران تثبیت و محرز نماید بدیهی است که باید تفاوت قایل شد بین عهد باستان و دوره ی تاریخی جا دارد از استاد«حسن زنگنه» عزیز ممنون و سپاسگزار باشیم و کار فرهنگی فزاینده ی اتحاد جنوب را به جهت معرفی بهتر منطقه به ویژه برازجان ارج نهیم/ اهمیت قضیه آن جاست که گویندگان آن دوره ها جمله غیر ایرانی اند که غرض ورزی و تعلق خاطر به این یا آن در یادداشت هایشان دیده نمی شود هر چند تاریخ حضور آنان از 1786 بالاتر نمی رود یعنی 223 سال پیش البته بنده انتظار داشتم استاد «زنگنه» هدیه بنده کتاب «جایگاه دشتستان در .....» را به دلیل کار مستمر ترجمه که بیشتر هم جنبه ی تاریخی دارد می خواندند، نه از آن جهت که وجیزه برایشان بار علمی فوق العاده ای داشت بلکه به این لحاظ که با نگاه و غور در اثر تقدیمی می توانستند نواقص، اشتباهات و کاستی ها را به شاگرد خود گوشزد نمایند و هم اگر بین کتاب بنده و نوشته های خارجیان مغایرتی دیدند بر آن نظر دهند البته بصورت مستقل و نه دستکاری امانت.


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: دوره هایی از تاریخ برازجان به قلم اروپاییان , تاریخ برازجان , برازجان , تاریخ دشتستان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۲/۱۳ | 22:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

دست خط غضنفر السلطنه برازجانی

دست خط غضنفر السلطنه برازجانی


جهت بزرگنمایی تصویر ، بر روی آن کلیک کنید

برازجان


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ ، عکس
برچسب‌ها: دست خط غضنفر السلطنه برازجانی , میرزامحمدخان برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۲/۱۳ | 21:56 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

شهر باستانی توز

شهر باستانی توز

 مهمترین شهری که پیش از اسلام و در قرون اولیه اسلامی در ناحیه دشتستان قرار داشت و جغرافی نویسان و مورخان قدیم در آثار خود به کرات از آن یاد کرده اند شهری بود به نام « توز». این شهر که بین دو رودخانه شاپور و دالکی امروز در حوالی روستای « زیراه » واقع بود بنا به گفته جغرافی نویسان، بسیار آباد و پر جمعیت و از جمله شهرهای تجارتی فارس در آن دوران به شمارمی آمد. صاحب حدود العالم از دو رودخانه که در مشرق و مغرب توج جریان داشت به نامهای « خویدان » و « شادکان» یاد کرده است. تمام مورخین آن را از اقلیم چهارم دانسته و قریب به اتفاق آن را از کوره اردشیر محسوب داشته اند به جز « ابو عبداله محمدبن ابی بکر » جغرافی دان قرن چهارم هجری که آن را از توابع « کوره شاپور » می داند. این شهر در روزگار ساسانیان به علت داشتن کارگاههای کتان بافی و رواج هنر قلاب دوزی شهرت جهانی داشته، پیراهن های لطیف و رنگین کتانی توز در همه بلاد نزدیک و دور دستی چون خراسان و ماوراء النهر و بین النهرین خریدار داشه است


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: شهر باستانی توز , به شهر برازجان خوش آمدید , کوره شاپور , پارچه توزی

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۲/۰۲ | 13:59 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

برنامه‌ریزی برای سقوط هلی‌کوپتر حامل شاه و شهربانو در دشتستان

یک مبارز انقلابی جنوب کشور گفت: سقوط هلی‌کوپتر حامل شاه و شهربانو برنامه‌ای بود که با نیروها و چهره‌های انقلابی آبپخش برای آن برنامه‌ریزی کرده بودیم.
 
حاج ماشاالله کازرونی از چهره‌های انقلابی و مبارزین جنوب کشور و استان بوشهر در آیین برگزاری کاروان فجر در دشتستان اظهار داشت: دشتستانی‌ها مردمی انقلابی و ارزشمند هستند و یکی از افتخارات مردم این شهرستان این است که در تمام دوران عمر حکومت پهلوی به استبداد و استکبار، قاطعانه «نه» گفته‌اند.
وی افزود: مردم این دیار در دوران مشروطه، جنگ جهانی اول، حاکمیت پهلوی و دستور کشف حجاب رضا شاه در صحنه‌های ایستادگی مقابل استبداد و استکبار حضور داشته‌اند.
کازرونی خاطرنشان کرد: زنان ما در دوران کشف حجاب و رواج بی‌حجابی در دوران رضاشاه، همه با هم تصمیم گرفتند که از خانه‌ها بیرون نیایند و با این تصمیم «نه» بزرگی به رضاشاه و حکومت پهلوی گفتند و مشت محکمی بر دهان این رژیم زدند.


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: برنامه‌ریزی برای سقوط هلی‌کوپتر حامل شاه و شهربانو , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۲۹ | 9:7 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

شجره نامه خوانین و فرمانروایان برازجان

شجره نامه خوانین و فرمانروایان برازجان

شجره نامه برازجان


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ ، عکس
برچسب‌ها: شجره نامه خوانین و فرمانروایان برازجان , برازجان در گذر تاریخ , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۲۸ | 14:55 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

خاطره ای از قیام تاریخی30 تیرماه 1331

خاطره ای از قیام تاریخی30 تیرماه 1331


ایران ما در طول تاریخ"حوادث تلخ و شیرین زیادی به خود دیده و از دوران باستان تا کنون"همواره شاهد  تجاوزات اقوام گوناگون یونانی رومی عرب تاتار افغان و ترک و در سه قرن اخیر استعمار کهنه و نو به سرزمینمان بوده ایم.از طرفی حماسه آفرینان ایران زمین با شجاعت و شهامت در مقابل این یورش ها پایداری و فداکاری کرده اند . در دو قرن اخیر نیز استعمار بریتانیا به طور مستقیم و بارها به طور غیر مستقیم"میهن ما را مورد تجاوز خود قرار داده است.

در تجاوزات مستقیم"دلاور مردان خطه جنوب درس خوبی به متجاوزین داده اند.رویاروئی و حماسه آفرینی باقر خان و احمد خان تنگستانی"محمد رضا بیگ زیارتی و محمد حسن بیگ خوشابی در قلعه ریشهر و شجاعت های بی نظیر سردار حماسی خطه تنگستان شهید رئیسعلی دلواری در دلوار بوشهر و تنگک و مقاومت و پایمردی دلیر مردان چاکوتاهی و به ویژه جنگهای فرسایشی شهید محمد خان غضنفرالسلطنه برازجانی و یاران دشتستانی او از بست چغادک تا قلعه کوه های کیسکان و بوسکان و بوشکان و مردانگی های مردم سلحشور  کازرون به فرماندهی ناصر دیوان کازرونی و در نهایت مقاومت جانانه عشایر سلحشور قشقائی و صلوات الدوله در منطقه اطراف شیراز در مقابل دشمن متجاوز"برای همیشه در صفحات زرین تاریخ باقی خواهد ماند.


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: خاطره ای از قیام تاریخی30 تیرماه 1331 , تاریخ برازجان , خاطرات تاریخی برازجان , شهر برازچان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۸ | 14:26 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

اهمیت ارتباطی و اقتصادی دشتستان

اهمیت ارتباطی و اقتصادی دشتستان

در تاریخ چند هزار ساله ایران"دشتستان به عنوان یکی از بزرگترین محورهای ارتباطی و اقتصادی ایران محسوب می شده است موقعیت ویژه آن که از یک طرف وصل به سرزمین ایلامیان(خوزستان"عراق"غرب ایران) و از سوی دیگر در حاشیه جنوبی حکومت پارس ها و از همه مهمتر دروازه ورود به دریای پارس و بنادر بزرگ آن(لیان"ریشهر"سیراف"مهروبان"جنابه) بوده"موقعیت ارتباطی و اقتصادی دشتستان را ممتاز کرده است.
دشتستان از عهد باستان تا به امروز"از همان اعتبار برخوردار است.قابل ذکر است که در عهد باستان هیچکدام از بنادر استان خوزستان و هرمزگان ارتباط تجاری دریایی نداشتند و تنها بندر گمبرون(بندر عباس) و جزیره هرمز در مقیاسی اندک برای ساحل نشینان همان بندر از رونق کمی برخوردار بوده است. این در حالی است که بنادر و شهرهای حاشیه دشتستان بزرگ"مرکز بازرگانی و قطب اقتصادی و داد و ستد ایران با دنیای خارج محسوب می شده است"شرکت های خارجی و بازرگانان هندی" چینی" آفریقا و ده ها نمایندگی در بنادر چون سیراف و ریشهر داشتند.
راه ورود و خروج کالا"همگی سر از دشتستان در می آورده است.
در تاریخ " هیچ مسیری بجز دشتستان"ورودی اصلی دریای پارس ذکر نشده است.متجاوزین و استعمارگران در طول تاریخ همیشه از این گذر چشم طمع به تصرف پارس و ایران را داشته اند.اسکندر و اعراب از معبر دشتستان وارد سرزمین پارس شدند.اعراب مسلمانان نیز از راه دشتستان " فارس را تصرف کردند.در دوران صفویه شاه اسماعیل برای جنگیدن با ((ابوالفتح خان)) و در عهد نادر شاه سردار او((عبدالعلی خان زیارتی))برای تصرف بصره و در دوران زندیه" سردار رشید ایران((لطفعلیخان زند)) در جنگ و گریز با اقا محمد خان قاجار و در زمان جنگ های ایران و هلندی ها"پرتغالی ها و انگلیسی ها و در دوران پهلوی ها همه ستون های خلع سلاح"همیشه و در همه وقت"از راه های ارتباطی دشتستان استفاده کرده اند.
کمتر از یک قرن پیش هر ایرانی که قصد رفتن به عراق و عربستان و زیارت عتبات عالیات را داشت " از مسیر دشتستان و بوشهر و از طریق راه دریایی مسافرت می کرد.
پیشینیان ما به علت پیشروی آب دریا و زمین های رسوبی از حاشیه کوه گیسکان(زاگرس جنوبی) که زمینش سفت و سخت بود"برای حمل مسافر و کالا و رفتن به درون ایران (پارس)استفاده می کرده اند. وجود ده ها آب انبار سنگی و سیمانی در دشتستان همگی گواه وجود راه های تاریخی این سرزمین می باشد.
راه های ورودی و خروجی دشتستان بزرگ به شرح زیر می باشد:
راه تاریخی شوش از کنار کوه های زیدون و ارجان به طرف شهر های مهروبان"جنابه"توج وارد مرکز دشتستان می گردیدو در حوالی ماهور میلاتی به سه قسمت تقسیم میشد:راهی به طرف مشرق و بلوک خشت و کنار تخته میرفت.راه دیگری به طرف وحدتیه(بیبرا و مزارعی) و دشتگور و توج منتهی میشد. راه سوم از حاشیه کوه های دالکی به طرف کوه های مشرق دالکی"وارد منطقه چرو(چر آب)پشت کوه می شد.
راه دیگری از تنگ سوزو(تنگ سبز) باز هم به طرف مشرق و تنگدرکش پشت کوه می رفت. راه دیگری تنگ بادامی وارد بلندی های باغ تاج و تنگ فاریاب پشت کوه می شد.
راه آسنگ"راه گچ دلی"راه گرو محمد غلامی"راه بهمرد"ارغوان "کلمه"راه هفت مله به کلمه"راه تنگ بوش به کلمه"راه شنبه به دشت پلنگ"همگی وارد بلوکات و بوشکانات می شدند. و در نهایت به شاپور"شهر سبز(کازرون)فراشبند"فیروزآباد و از آنجا به مرکز ایران شهر پرسپولیس و استخر و داخل ایران ختم می شد.
ارزش این راه ها با وجود((جاده ابریشم))برابری میکرد. و باز در حوالی دالکی شعبه ای از این راه وارد تااوکه(برازجان) و در ادامه به طرف لیان و ریشهر و بوشهر می شد.از طریق جزیره شیف(راه دریایی) راهی دیگر به طرف جنوب و باز هم در دامنه کوه های گیسکان"اهرم"دشتی"جم و ریز به شهر بزرگ سیراف منتهی می گشته است.
در دوران صفویه با اندکی تغییر"این راه به نام زنگنه نامیده گردید و در یکصد سال گذشته دو راه ارتباطی به وسیله انگلیسی ها بین بوشهر-برازجان احداث گردید:یکی راه آهن بوشهر-برازجان بود که تا قنات سالمخانی بین برازجان-دهقاید  ختم می شد.قرار بود که این خط آهن وارد منطقه وحدتیه و از آن جا به خشت و کنار تخته و کازرون و در نهایت به شیراز ختم شود"که با پایان جنگ جهانی اول"این پروژه حذف و خط آهن بوشهر-برازجان هم برچیده شد. امید است این خط آهن و راه تاریخی مورد توجه قرار گیرد و احیاء گردد.البته راه آهن بندر امام از طریق بنادر دیلم"امام حسن "گناوه"برازجان"بوشهر"دیر"کنگان و عسلویه(که آسانترین"کم هزینه ترین"سریع ترین و کم خطر ترین)راه می باشد
باید در دستور کار دولت قرار بگیرد"اگر چنین شود"جنوب ایران سراسر شکوفا میگردد.اگر این راه آهن به طرف بندر عباس و چاه بهار به راه آهن پاکستان و هند متصل گردد"ما دیگر به درآمد نفت احتیاجی نداریم"زیرا آین راه آهن از طرفی وصل به قاره هند و چین و از سوی دیگر به آسیای میانه " قفقاز"اروپا"ترکیه و سوریه وصل می شود. درآمد حاصل از این راه های "ترانزیتی"به منزله در آمد کانال سوئز مصر"برای ایران خواهد بود.
راه شوسه دیگری که انگلیسی ها در دوران جنگ جهانی دوم برای تدارک رسانی به جبهه شرق ایجاد کردند"راه شوسته برازجان - کازرون -شیراز بود که از گردنه های خطرناک((فلفلی))"((رودک))((تنگ ترکان))"((دختر))و (پیرزن)) عبور می کرد و وارد دشت ارژن و شیراز می شد.
این در حالی حاضر کمتر مورد استفاده قرار میگیرد.
در حال حاضر دشتستان بر سر چهار راه فارس"بوشهر"خوزستان"کهکیلویه و هرمزگان قرار داد.بازار شهر برازجان نیز به عنوان مرکز اصلی داد و ستد استان بوشهر محسوب می گردد.
همه روزه از سراسر استان ده ها کامیون وارد برازجان و میدان بار می شوند.هم استانی های عزیز اجناس خود را به قیمت ارزان از این بازار خریداری می نمایند.با احداث اتوبان های راه های برازجان-شیراز-خوزستان و برازجان-هرمزگان این بازار اقتصادی شکوفاتر می گردد.
با کمی توجه به خرمای دشتستان"به عنوان یک محصول استراتژیک و ایجاد صنایع تبدیلی و وجود کارخانه سیمان و دو سیلوی بزرگ"کارخانه آرد و شهرک های صنعتی دالکی-خوشاب و حوضچه های میگو و گاز رسانی به شهرستان و اتمام سد شهید رئیسعلی دلواری"امید می رود که دشتستان حیات تاریخی خود را باز یابد.با تشکر از استاد گرامی حاج آقای علی جابری انصاری.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: اهمیت ارتباطی و اقتصادی دشتستان , شهرستان دشتستان بزرگ , دشتستان بزرگ , تاریخ دشتستان

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۷ | 13:10 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

غضنفرالسلطنه و واسموس آلمانی

غضنفرالسلطنه و واسموس آلمانی از زبان:
 حاج سید محمود محمدی برازجانی
واسموس یکی از اتباع آلمان بود که در منطقه بوشهر و توابع زندگی می کرد، او وظیفه داشت که مردم منطقه را بر علیه سیاست انگلیس بشوراند و مردم را بر علیه استعمار و استثمار انگلستان وارد نبرد سازد، به همین منظور در میان عشایر و ایلات می رفت و با خوانین و روسای طوایف دیدار می کرد. واسموس با کیف دستی اش از میان تفنگچیان یکی از خان های منطقه که از طرف دولت انگلیس مامور دستگیری واسموس شده بود نجات یافت و خود را به دهکهنه مرکز بلوک شبانکاره منزل محمد علیخان ضابط و حاکم شبانکاره رسانید و محمد علی خان را در جریان سفرش به منطقه گذاشت.
چون خان شبانکاره از جریان مطلع گردید به واسموس گفت: من و اهالی شبانکاره نمی توانیم به شما کمکی کنیم و نگهداری نماییم. ناچاریم پس از رفع خستگی شما را به برازجان راهنمایی کنیم، اگر بخواهید در این منطقه بمانید، صلاح در این است که به میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه برازجانی متوسل شوید، زیرا او از هر لحاظ مقتدر و امکان نگهداری شما را دارد، پس از این بیان همانطوری که گفته شد، بعد از رفع خستگی، واسموس را به همراهی دو نفر روانه برازجان می نماید.
واسموس به مجرد ورود به برازجان به منزل غضنفرالسلطنه رفته و جریان را تماما بیان و تقاضای کمک برای مقاومت در مقابل انگلیس می کند. غضنفرالسلطنه در پاسخ به تقاضای واسموس می گوید:
چون دولت ما بی طرف می باشد و از طرف دولت متبوع دستور جنگ باانگلیس ها را نداریم، لذا فعلا به طور محرمانه به شما کمک مالی هر اندازه که بخواهید می کنم و از کمک فکری هم دریغ ندارم و راهنمایی های لازم را از هر جهت می نمایم.
برازجان 
نظر به اینکه نقدینه و سایر اموال واسموس در مسیر حرکتی او به غارت رفته بود و جنگ بین المللی هم شروع شده بود و برای واسموس به هیچ وجه میسر و مقدور نبود که پولی از آلمان بخواهد، روی همین اصل، غضنفر مبلغ ده هزار تومان وجه نقد به پول آن روز و به طور بلاعوض به عنوان اعانه به واسموس می دهد و او را روانه اهرم مرکز تنگستان می کند و نامه هایی هم به روساء تنگستان و چاه کوتاه و دشتی از قبیل رییس علی دلواری و زائر خضر خان و شیخ حسین خان چاهکوتاهی و خالو حسین معروف و رییس عبدالحسن رزمی می نویسد و به آنان اکیدا توصیه می کند که از بذل مساعدت و کمک های لازم به او (واسموس) فروگذاری ننمایند.
(مدال افتخار دولت آلمان)
گفتیم که غضنفر واسموس آلمانی را مورد نوازش و استعانت قرار داد و بعد از پذیرایی کامل مبلغ ده هزار تومان وجه نقد به او داد.
شادروان باقرخان تنگستانی که خود به اوضاع و احوال آن ایام واقف بوده گوید: که واسموس مهربانی و کمک خان برازجان را به سفیر آلمان گزارش کرد و سفیر هم مراتب را به دولت مطبوع خود اعلام داشت.
1.جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری، علیمراد فراشبندی، شرکت انتشار، زمستان 1365 ـ تهران
دولت آلمان هم به پاس محبت غضنفرالسلطنه یک قطعه مدال نشان عالی درجه یک آلمان را برای شهید غضنفر فرستاد، این مدال توسط سفیر آلمان به رضا قلی هدایت (نظام السلطنه) مافی رییس هیات دولت موقت داد تا به وسیله هیات ویژه ای برای غضنفرالسلطنه فرستاده شود که طی مراسمی به او اهداء شود.
ولی از آنجایی که رضا قلی خان مزبور شخصی سود طلب و طماع بود نشان مزبور را برای خود برداشت و از دادن آن به شهید غضنفر امتناع ورزید.
( و این اشعار هم از اوست)
ای دل بکُن از بهر خودت فکر و نوایی
و زفعل بدِ خویش بکُن شرم و حیایی
امروز کجایی تو و فردا به کجایی
آخر من و تو هر دو که داریم خدایی
قدری جلو خواهش خود را تو نگهدار
ای دیده و دل شاکیَمَ ز دست تو بی عار
هر چند نصیحت کنمت می کنی انکار
امسال برآنم که بتر گشته ای از پار
هر سال همه صوم نبودی تو بزهکار
امسال کنی معصیت حضرت دادار
ترسم که تو را عاقبت سوء بگیرد
وندر صف محشرت پیامبر نپذیرد
گر این تن بیچاره بدین حال بمیرد
در قبر که رفتی علی ات دست نگیرد
گردی خجل و متفعل اندر بَرِ کفار
1. همان کتاب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: غضنفرالسلطنه و واسموس آلمانی , تاریخ برازجان , واسموس , غضنفرالسلطنه برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۶ | 20:33 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

دول

دول

در زمانهای قدیم که وسایل خنک کننده وجود نداشت ، مردم برای خنک نگه داشتن آب کشیده خود از چاه ، از چند وسیله استفاده میکردند که یکی از آنها دول است که عکسش را مشاهده میکنید.

دول را از یک سه پایه که از چوب ساخته شده و پوست بز و گوسفند می ساختند. پوست بز و گوسفند را با خاکستر و چند چیز دیگر ضدعفونی میکرند یا به اصطلاح شیرین میکردند. دول را تقریبا به شکل مثلثی میدوختند و به سه پایه متصل میکردند برای سر دول یک تکه چوب میتراشیدند و در آن میگذاشتند. آب را بعد از کشیده شدن از چاه در دول میریختند و در سایه میگذاشتند و با وزیدن باد و خوردن باد به دول ، آب درون آن خنک میشد و نوش جان مینمودند.
دول برازجان


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: دول , دول برازجان , نحوه خنک نگه داشتن آب در زمان قدیم , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۵ | 12:39 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

ابرهيم خان برازجانی

ابرهيم خان برازجانی

 ابراهیم خان غضنفری

ابراهيم خان فرزند ميرزا محمد خان غضنفرالسلطنه پس از شهادت پدر حاکم بلا منازع برزاجان شد.در آن ايام دولت وقت به منظور دلجويي و استمالت از ابراهيم خان حکومت وي را شديدا حمايت و تقويت مي نمود و در راستاي همان سياست درجه سرهنگي را را با حقوق و مزايا خدمت به وي اعطا کرده و با اهدا نشان مخصوص و چند قبضه سلاح نمونه سعي در جلب رضايت ابراهيم خان داشت اما هيچ يک از آن امکانات نتوانست کينه و نفرت حاکم برازجان را کم کند . به هر روي ابراهيم خان که شرايط زماني را براي انتقام جويي مناسب نمي ديد تصميم گرفت تا به گونه اي که فرصت به دشمن ندهد از اطاعت و پايبندي به سياست هاي دولت مرکزي اجتناب ورزد . دولت ايران از اوايل سال 1358 هجري قمري با استفاده از تجربيات اروپا در اداره امور وطنشان تشکل تازه اي را پذيرفته و به سرعت در جهت يکپارچه کردن کشور گام برداشت . برازجان نيز متاثر از دگرگوني هاي سياسي و تقسيمات جديد کشوري کلا از وضعيت خان حاکمي خارج شده و زير پوشش حکومت دولت مرکزي قرار گرفت در ان اوضاع و احوال عواملي مانند :

1-پيدايش ادارات دولتي و ايجاد تشکيلاتي همچون ژاندارمري،ارتش وشهرباني

2-تاسيس و احداث کارگاها و کارخانه هاي صنعتي

3-گرايش مردم به کارهاي دولتي

4-احتياج روزافزون دستگاهاي دولتي و تشکيلات جديد به نيروي انساني ،سبب شد تا ابراهيم خان شخصا زمينه را براي استقرارسازمانهاي دولتي فراهم آورده و خود از صحنه سياسي منطقه دور شود . با کناره گيري تدريجي آخرين حکمران برازجان از موضع قدرت ستاره دنباله داري که از سه قرن پيش بر پهنه آسمان خون رنگ دشتستان خود نمايي داشت در تاریخ 7 رمضان 1353 شمسي با مرگ ابراهيم خان غروب کرد تا حاکميت در سلسله سالم خان هم نقش تقدير را بپذيرد.وی به شال و قبای بلند و کلاه نمدی سیاه و قطار و کلت و تفنگ ملبس و مجهز بود.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران +دلاوران دشتستانی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: ابرهيم خان برازجانی , تاریخ برازجان , تاریخ دشتستان , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۴ | 15:54 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

سال سفيد(سال آزادي)

سال سفيد(سال آزادي)

 

سال1310 قحطي شديدي منطقه جنوب ايران را فرا گرفته و حتي قطره اي باران نباريد وبيماريهاي  ساري رواج يافت هر چه ميگذشت رنگها زودتر و پژمرده تر نشان ميداد. آبله بي رحمانه به جان مردم افتاد. نه پزشکي بود نه دارويي ،روزانه 15 تا 20 نفر جان مي سپردند . ازصبح الطلوع مردم دشتي و تنگستان که به برازجان آمده بودند در محوطه حمام سالم خاني جمع مي شدند و براي به دست آوردن آذوقه تلاش مي کردند. وبعضي ها که فقير تر بودند از جوشاندن خون گوسفندان(قصابخانه) و خوردن( گيتک)نوعي سبزي که در بيابانها مي رويد و داراي برگهاي سبز و شور است و جوشاندن (بل) خرما که مقداري شيره داشت براي سير کردن خود دريغ نمي ورزيدند. به هر روي آوارگان با زن و بچه ،خرد و کلان پس از ماهها سرگرداني راه آبادان را با پاي پياده در پيش گرفتند چون ابادان در آن سالها به لحاظ ايجاد شرکت نفت ترقي و پيشرفت زيادي داشت .اما در آن  ايام که دشتستانيها با جنگ و قحطي دست به گريبان بودند ،انگليسيها پس از تسلط بر بوشهروبرازجان براي آن که آلات و ادوات جنگي و ساير کالاها وملزوماتي را که از هندوستان و بريتانيا به مقصد بوشهر بارگيري مي شد بتوانند سريع و آسان به اردوگاههاي خود برسانند دست به کار احداث راه شوسه بوشهر و برازجان شدند وپس از قبضه کردن برازجان شرکتي به نام ((کام ساکس)) به منطقه آمد وعمليات راه سازيرا برعهده گرفت. اين شرکت به کمک سربازان هندي وکارگران ارزان محلي که به علت جنگ وبيماري وقحطي شديدادچار فقر و فاقه شده بودند کار را آغاز نموده وبا سرعت جاده شوسه را به دالکي رسانيد.

 به موازات انجام عمليات جاده مذکور، ريل گذاري بين دو شهر برازجان و بوشهر نيزشروع شد وخيلي زود به بهربرداري رسيد و از آن پس کليه امور حمل ونقل بين بوشهر و برازجان وسيله قطار صورت گرفت.آنطور سالمندان مي گفتند انگليسي ها مطابق نقشه اي که داشتند قصدشان اين بود خط آهن را از طريق دالکي به مزارعي  برسانند و گويا مقدمات کار را نيز فراهم اورده بودند. زماني که خط آهن مورد استفاده قرار گرفت تمامي امکانات شرکت ((کام ساکس))براي ادامه جاده شوسه بسيج شدند،سربازان هندي کتلهاي صعب العبور(ملو)،(رودک)،(پيرزن) و(دختر) را يکي پس از ديگري به سمت شيرازهموار مي کردند وپيش مي رفتند.

 مرارت و رنجي را که هنديها تحمل مي کردند سخت و طاقت فرسا بود آنچنان که به قول يکي از فرهيختگان برازجان در کتل ملو سربازان هندي فشار بيگاري را بر قطعه سنگي چنين حک کردند (زحمتش هندو کشيد و راحتش ايران برد ) تا نشاني از مظلوميت جوانان هندي باشد و روزهاي سخت حضور استعمار در ايران .انگليس براي اتمام جاده بوشهر- شيراز اهميت زيادي قائل بود و در اجراي آن پروژه از همه امکانات محلي استفاده کرد راه آهن برازجان به بوشهر پس از جنگ حهاني برچيده شد موردي که اگر باقي مي ماند مي توانشت بوشهر را از يک طرف به خوزستان و ازطرف ديگر به دشت هاي هموار جنوب شرقي جليج فارس –بندر عباس و کرمان مرتبط سازد .منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: سال سفيد , سال آزادي , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۲ | 23:7 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

افتتاح بيمارستان برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۰۵ | 22:14 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

پیشینه تاریخی و تاریخ ضد استعماری برازجان

شهر كنونى‌ برازجان‌ سابقه‌ای ۵۰۰ ساله‌ دارد:

برازجان‌ در اصل‌ كلمه‌اي‌ پهلوي‌ مربوط به‌ دوران‌ اشكانى‌ و ساسانى‌ است‌. واژه «براز» در زبان‌ پهلوي‌ به‌ معناي‌ برازندگى‌ و بلند مرتبگى‌ است‌ كه‌ در دوران‌ ساسانى‌ به‌ صورت‌ پسوند و پيشوند در نامهاي‌ اشخاص‌ ديده‌ مى‌شود، مانند شهر براز و برازه‌ حكيم‌ .پس‌ از اسلام‌ قديم‌ترين‌ متنى‌ كه‌ نام‌ برازجان‌ در آن‌ آمده‌، تذكرة شاه‌ زندو ست‌.


ادامه در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: پیشینه تاریخی و تاریخ ضد استعماری برازجان , پیشینه تاریخی برازجان , برازجان در گذر تاریخ , تاریخ برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۰۴ | 12:38 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

گذری بر تاریخ برازجان

گذری بر تاریخ برازجان

سلسله‌ جنبان‌ خوانين‌ ميمندي‌ را شاه‌ منصورگپ‌ (بزرگ‌) برعهده‌ داشت‌؛ او موفق‌ شد زنگنه‌هاي‌ حاكم‌ بر منطقه‌ را شكست‌ دهد و با ساختن‌ قلعه‌اي‌، موقعيت‌ خود را تثبيت‌ كند. ظاهراً پس‌ از چند بار جابه‌جايى‌ براي‌ استقرار شهر، سرانجام‌ محلة كنونى‌ «قلعه‌» مناسب‌ تشخيص‌ داده‌ شد. در آن‌ قلعه‌ علاوه‌ بر خاندان‌ شاه‌ منصور، گروهى‌ از كشاورزان‌، طوايف‌ سادات‌ و رؤسا نيز سكنى‌ داشته‌اند. پس‌ از منصور خان‌، فرزندش‌ سالم‌خان‌  به‌ قدرت‌ رسيد. او براي‌ رشد و رونق‌ شهر تلاش‌ بسياركرد و حمام‌ و يك‌ رشته‌ قنات‌ براي‌ جبران‌ كم‌آبى‌ برازجان‌ احداث‌ كرد و توانست‌ آبادانى‌ و اقتصاد شهر را دو چندان‌ كند. از آنجا كه‌ سالم‌خان‌ و خوانين‌ اطراف‌ در مجموعة مسائل‌ اداري‌ و اقتصادي‌ با شيخ‌ عبدالرسول‌خان‌، حاكم‌ بوشهر اختلاف‌ داشتند، در 1246ق‌/ 1830م‌ به‌ بوشهر يورش‌ بردند و آن‌ بندر را غارت‌ كردند. حاكم‌ بوشهر به‌ دريا پناه‌ برد، اما چندي‌ بعد با كمك‌ فرمانرواي‌ فارس‌ دشمنان‌ خود، از جمله‌ سالم‌ خان‌ را اسير كرد و به‌ قتل‌ رساند.


ادامه در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: گذری بر تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , زائر خضرخان‌ , شيخ‌ حسين‌ خان‌ چاه‌ كوتاهى‌

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۰۴ | 12:31 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

شروه خوانان معروف

ماشاءالله کازرونی:

"قسم بر فوج فوج تار گیسوت/ قسم بر نرگسان چشم جادوت
پس از صد سال فایز زنده گردد/ اگر در کنج الحد بشنود بوت."
"نگارا دیده خونبار از من/ دل پر درد و حال زار از من
 سر سبز و رخ سبزینه از تو/ رخ زرد و تن تب دارد از من."
"ز هجرت سینه و دامن کنم چاک/ روان سازم سرشک از دیده بر خاک
 هنوز سر بر لحد ننهاده فایز/ که مهرش راز دل بنموده ای پاک."
"دلم دیوانه بود دیوانه تر شد/ طبیب آمد به بالینم بتر شد
 طبیبی که نداند حال فایز/ که این دردم از آن دردم بدتر شد."
"بگو تا دلبر حورم بیاید/ سفید و نازک بورم بیاید
دمی که می برند تابوت فایز/ بگو تا بر لب گورم بیاید."
سرانجام شعر فایز ما شعر عشق به پاکی هاست به عاطفه است. به مهربانی ها و نامهربانی هاست. به زیبایی های دشت های وسیع دشتستان. به برگه ها و علفزارها است.به نی چوپان، به لبان فلوت زن هاست. و بدهان شروه خوان هایی که در این مقاله از آن ها یاد نشده که انشاء الله در فرصت های بعدی جبران این کاستی ها می شود.
1.حجت الاسلام سید ابوالحسن ریاضی که خود شاعری توانا و به سبک فایز شعر می سرود و در مرگ فرزندش چنین سروده است. او در جوانی صدایی بس نکو داشت و شروه هایش سالیان دراز مردم را مسحور خود کرده بود. فراق لاله رویی کار من ساخت/ مرا آخر بدام هجر انداخت/ ریاضی روز و شب می سوخت و میساخت که کس داروی هجر نشناخت. مرحوم ریاضی اصلاً اهل امامزاده بوشهر لیکن ساکن برازجان بود.
2.خدابخش کردی زاده معروف به بخشو که آهنگ دلنشین او نه تنها در جنوب ایران که در همه جای ایران و حاشیه جنوبی خلیج فارس هزاران علاقمند داشته و دارد شهرت او بیشتر در نوحه خوانی حضرت ابا عبدا... الحسین(ع) و شهیدان است.
3.نجاتی اولین شروه خوان همراه با فلوت دشتستان در رادیو نفت ملی آبادان پنجاه سال پیش و صاحب سبک.
4.مرحوم کربلایی کرم کوهستانی شاعر و شروه خوان با ذوق برازجانی و صاحب سبک نمونه ای از اشعارش اینست.
"به هنگام نشاط کامرانی/گلی بهتر ندیدم از جوانی/ جوانی بهرین نقد حیات است/ مده از دست تو آنرا رایگانی"
"مرا بگرفته پیری سخت در بر/ توان برده مرا از پای تا سر/ جوانی گلشن عمر است کوهی/ هزار افسوس ناید بار دیگر"
5.مرحوم محمد زمانی برازجانی شاعر و شوره خوان و صاحب سبک.
6.محمد قائد معروف به محمد حسین اهل تنگستان شروه خوان معروف و صاحب سبک.
7.پولاد اسماعیلی اهل بحیری خورموج شروه خوان معروف.
8.حسن صفری تنگستان شروه خوان معروف.
9.حمزه قاید اهل اهرم شروه خوان معروف.
10.علی آشوری اهل شورکی شروه خوان معروف.
11.محمد شریفیان اهل بوشهر شروه خوان معروف.
12.حاج مصطفی گراشی بوشهری نوحه و شروه خوان معروف جنوب کشور و صاحب سبک.
13.امانی شروه خوان معروف اهل جزیره خارک.
14.عبدل اهل گاوبندی شروه خوان معروف.
15.مهدویان اهل سعدآباد شروه خوان معروف.
16.علی کربلایی حسین اهل بنار آزادگان شروه خوان معروف و دارای سبک مطرح در شب های شعر.
17.محمد فردوس اهل برازجان شروه خوان معروف و دارای سبک و مطرح در شب های شعر.
18.رضا قاسمی اهل برازجان شروه خوان معروف و دارای سبک و مطرح در شب های شعر.
19.خانم پور عبداله اهل برازجان بهترین شروه خوان زن در استان.
20.هدایت اله کمالی اهل برازجان شاعر و شروه خوان معروف و صاحب سبک.
21. کربلایی محمود پرهیزگار اهل برازجان پیشکسوت شروه خوانی در برازجان.
22.حاج محمد حاجی زاده اهل برازجان شاعر و شروه خوان معروف.
23.توکل شاعر و شروه خوان اهل طلحه پشت کوه.
24.حسن توزی اهل بندر گناوه شروه خوان معروف.
25.حاج مختار سلیمی اهل برازجان نوحه و شروه خوان معروف.
26.رضا باباعلی شروه خوان گمنام برازجانی.
27.محمد باقر آسیا ساکن برازجان شروه خوان معروف با صوت دلنشین.
28.شهریار محمد زاده شروه خوان برازجانی دارای سبکی منحصر به فرد بود.
29. خانم حاجی زادگان اهل برازجان شروه خوان.
30. میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه برازجانی مجاهد: ادیب و شاعر برازجانی و شروه خوان معروف.
31.سلیمان جامعی شروه خوان نامی و قدیمی سعدآباد برازجان که صدایی بسیار دلنشین داشته بحدی که می گویند هنگام ترنم صدایش کودکان و مادرانشان هر دو به خواب می رفتند و حاضرین در مجلس خلسه می شدند.
مرحوم فتح اله سعدآبادی که خود از شاعران نامی دشتستان است و تخلصش شیدا می باشد و هم عصر سلیمان است و در مجلس شروه خوانی شعر زیرا را فی البداهه برای سلیمان می سراید.
سلیمانا به آن آواز دلبند/ به صوت خوش بخوان اشعار ما چند/ که شاید دیده شیدا رود خواب/ بخواب آید نگار تازه پیوند.
32.عباس جامعی فرزند سلیمان هم از شروه خوان های معروف سعدآباد برازجان است.
33.شهسوار گنجی اهل برازجان شروه خوان معروف و مطرح در شبهای شعر.
34.صفا اهل گناوه شروه خوان معروف.
35.تنگستانی فلوت زن بسیار ماهر که کمتر شروه خوانی قادر به همراهی فلوت اوست.
در خاتمه از اصحاب قلم، ادیبان، شاعران و شروه خوان ها به خاطر کاستی های این مجموعه پیشاپیش عذر خواهی می نمایم.(اتحاد جنوب)

موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: شروه خوانان معروف استان بوشهر , شهسوار گنجی , محمد فردوس , کربلایی

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۰۳ | 11:47 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

اولین کارخانه برق برازجان

اولین کارخانه برق

تا حال 1315خوردود سشیدی هیچ شکلی از برق در برازجان وجود نداشت. برای اولین بار سال 1316 چند نفر از افراد سرمایه دار و خیّر برازجان به نام های مرحوم حاج محمدحسین صمیمی کمارجی، حاج نصرالله حقیقت، حاج محمود برازجانی، حاج احمد وثوقی و حاتم بت شکن و احتمالاً یک نفر دیگر اقدام به تاسیس «شرکت سهامی یخ و برق برازجان» کردند؛ و با خرید موتور برق و کارخانه یخ تحولی صنعتی و اجتماعی را در برازجان رقم زدند.

کارخانه های برق و یخ اجاره مرحوم حاج محمد حسین صمیمی بود و بر اساس هزینه و سود سالانه با سایر شرکاء حساب و کتاب می کرد. از کارخانه برق مذکور علاوه بر برخی منازل مردمی که حاضر بودند هزینه آن را بپردازند به برخی ادارات دولتی مثل شهربانی، بخشداری و شهرداری هم برق داده شده بود. بدین ترتیب برای اولین بار سال 1316 برخی منازل مردم برازجان با لامپ و بوسیله برق روشن گشت.

 مرحوم حاج غلامحسین کمالپور نیز در سال 1328یا 29 خورشیدی ژنراتور برقی به قدرت 20 کیلو وات خریداری و در برازجان برای استفاده مردم نصب نمود. این ژنراتور در محلی جنب بهداری سابق نصب و در شب مورد استفاده جهت روشنایی محله ميان فلکه چمران تا گذر ماحوزی فعلی و بلوار شریعتی کنونی قرار گرفت.

هر منزل می توانست از یک لامپ در منزل خود استفاده کند و در برابر آن ماهانه 20 ریال باید می پرداخت. این موتور برق تنها تا ساعت 12 شب روشن بود. مسئول اداره این کارخانه «اسدالله دنیادیده» نام داشت.
 

در سال 1334 شرکت خصوصی با فروش سهام ایجاد گردید و در نتیجه هر دو ژنراتور برداشته شد و به جای آن ژنراتور بزرگتر در همان محل نصب گردید.
 

پس از مدتی شهرداری متولی برق گردیده و جهت بهره دهی بیشتر در محل اداره برق قدیم واقع در خیابان برق نسبت به نصب ژنراتورهای برق اقدام نموده و توسط شرکت زیمنس شبکه هوایی و زمینی اعم از متوسط و ضعیف ایجاد گردید که از جمله تقاطع شریعتی جنب بازار تا بانک ملی و مرکزی شبکه 20 کیلو ولت با کابل زمینی ایجاد گردید.

رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت برق جدید «عبدالمحمد برازجانی» بود که رسیدگی به درآمد و هزینه و اداره شرکت را به عهده داشت.
 

پس از تصویب قانون برق ایران در سال 1344 و تشکیل برق منطقه ای فارس، شبکه برق برازجان در سال 1352 از شهرداری منفک و تحویل برق منطقه ای گردید. با ایجاد و راه اندازی مرغداری زندان در سال 1354 اولین واحد صنعتی نیز برق دار شد
 البته در دهه ی 1330 که کاروانسرای برازجان به «شهربانی و دژ برازجان» معروف بود و به عنوان یکی از زندانهای معروف ایران به حساب می آمد؛ دولت برای رفاه حال زندانیان که بعضاً از روشنفکران و رجال سیاسی بودند؛ امکانات رفاهی زیادی را تدارک دیده بود که از آن جمله دو دستگاه مولد برق یکصد کیلوواتی بود. این در حالی بود که نیروی برق شهر برازجان در آن ایام جمعاً یکصد کیلووات بود.
مسئول امور برق شهربانی و دژ آقای «محمدباقر توکلی» بود


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: اولین لامپ برازجان چه زمانی روشن شد , به شهر برازجان خوش آمدید , اولین لامپ برازجان , اولین کارخانه برق برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۰۳ | 11:21 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخ سینما در برازجان


تاریخ سینما در برازجان

پس از شهرستان بوشهر دومین شهرستان استان که دارای سینمای خصوصی شد شهرستان برازجان است اولین سینمای این شهرستان در مرکز این شهرستان (برازجان) ساخته و تاسیس شد که با مخالفت مذهبیون به تعطیلی گرایید.

برازجان تا سال ۱۳۴۲فاقد پدیده ای به نام سینما بودند نوجوانان و جوانان هر وقت هوس دیدن فیلم میکردند ناچار بودند که به بوشهر و یا اگر از امکانات خوبیبرخوردار بودند به شیراز بروند در آن زمان بوشهر دارای ۳ سینما بود یکی در کنار پمپ بنزین قدیمی نزدیک هنرستان فنی و حرفه ای حاج جاسم بوشهری و روبروی اداره عمران سابق به نام سینما پارس که رو باز و تابستانی بود.دومی نزدیک مدرسه۱۳ آبان در کوچه ای که به میدان و مسجد کوتی ختم میشد به نام سینما ساحل این سینما سر پوشیده و شبانه روزی بود و سومی در خیابانی که به شهربانی و دروازه منتهی میشد به نام سینما ایران.

سینما برازجان


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: سینما برازجان , برازجان در گذر تاریخ , تاریخ سینما برازجان , سینما سیار در برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۰۱ | 10:50 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

اهدایی مردم برازجان به رییس جمهور

عکسی که می بینید شرحی واضح تر از آن چه در خود آن نوشته شده ندارد: اهدایی مردم برازجان، ماهشهر رامهرمز به رییس جهمهور محبوب، آقای خامنه ای، برای کمک به جبهه های نبرد حق علیه باطل و بازسازی مناطق جنگی. این عکس سندی است بر عزت و شرف و غیرت محروم ترین مردم ایران در زمان جنگ.

اهدایی مردم برازجان


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: اهدایی مردم برازجان به رییس جمهور , اهدایی مردم برازجان , بازسازی مناطق جنگی , زمان جنگ

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۳۰ | 14:14 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخ تاسیس شهرداری در برازجان

تاریخ تاسیس شهرداری در برازجان

تاریخ تاسیس شهرداری در برازجان به سال 1329 است . در آن دوره در برازجان، شهرداری زیر نظر فرمانداری و با چند نیروی کارگر کار می کرد و اولین شهردار رسمی برازجان بعد از چند ماه در سال 1329 آقای حاج علی برازجانی معرفی شد و به عنوان اولین شهردار تاریخ برازجان شروع به کارکرد  قبل از انقلاب چندین نفر به عنوان شهردار در برازجان فعالیت نمودند و با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 57 اولین شهردار برازجان پس از انقلاب به آقای احمد محمد کرمی معرفی شد ، روند انتخاب شهرداران پس از انقلاب ادامه داشت تا سال 76 و با روی کار آمدن دولت هفتم و محقق شدن وعده شوراها روند انتخاب شهرداران که قبلا توسط نماینده شهر و با تایید فرمانداری و با حکم استاندار انجام می شد به شوراها واگذار گرديد. و اولین شهردار برازجان بعد از روی کار آمدن شوراها مهندس محسن علیخانی بود . بعد از تشکیل شوراها تعداد 5 شهردار در شهر خدمت کرده اند و اکنون در سال 1391 شهردار فعلی , مهندس کریم حسین آبادی می باشد.

شهرداری برازجان


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: تاریخ تاسیس شهرداری در برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , شهرداری برازجان , برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۳۰ | 10:47 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخچه انجمن شهر در برازجان

تاریخچه انجمن شهر در برازجان


اولین قانون بلدیه (شهرداری) ایران در سال ۱۲۸۶ یکسال بعد از انقلاب مشروطه به تصویب رسید. در سال ۱۳۰۹ این قانون لغو و برای تمرکز بیشتر نظام برنامه ریزی و تأمین اعتبار مالی شهرداریها، قانون بلدیه دیگری به تصویب رسید. این قانون انتخاب شهردار و سایر اعضای شهرداری را در اختیار وزارت داخله قرار داد. تنها موضوع روشن این قانون در مورد انجمن های بلدی، اجازه وضع عوارض محلّی به آنها بود.
۴ مرداد ۱۳۲۸ سوّمین قانون شهرداری کشور با عنوان «قانون تشکیل شهرداری ها و انجمن شهرها و قصبات» در ۷ فصل و ۵ ماده به تصویب رسید و جایگزین قوانین پیشین گردید. اگرچه این قانون نسبت به قانون قبلی که در دوره رضاخان به تصویب رسیده بود مترقی به نظر می رسید، اما تصمیم گیری و انتخاب شهردار را به طور کامل به انجمن شهر نداد.
قانون جدید شهرداری در یازدهم تیرماه سال ۱۳۳۴ به تصویب کمیسیون مشترک رسید. قانون جدید همان لایحه قانون شهرداری بود که در آن اصلاحاتی انجام شده بود. قانون سال ۱۳۳۴، ۹۵ ماده داشت و فصول دوم تا چهارم آن مختص به انجمن شهر بود. بر اساس ماده ۴ هر حوزه شهرداری انجمنی داشت به نام انجمن شهر که اعضاء آن مستقیماً با رأی مخفی و اکثریت نسبی برای مدت چهار سال انتخاب می شدند. اگرچه موارد متعددی از قانون شهرداری مصوب سال ۱۳۳۴ مورد تجدید نظر قرار گرفت اما کلیت آن تا امروز باقی مانده است.


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: تاریخچه انجمن شهر در برازجان , تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , شهردار برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۲۹ | 15:25 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

تاریخ اولین های برازجان

۱-اولین کارخانه آردسازی- سید حسن ساجدی

۲-اولین کارخانه یخ سازی- حاج نجف برازجانی

۳-اولین کارخانه تولید برق-توسط شهرداری بامدیریت عبدالمحمد برازجانی درسال۱۳۳۴

۴-اولین مدرسه- توسط محمد خان برازجانی  درسال ۱۳۳۴

۵-اولین مدرسه دایر- توسط شیخ عبدالله یزدانی باتشویق شیخ محمد حسین مجاهددرسال ۱۳۰۲

۶-اولین دبیرستان پسرانه - درزمان مدیریت سیدمحمود رجایی براداره ارشاد درسال ۱۳۱۴

۷-اولین رئیس اموزش وپرورش- میرزا حسین عماد اقلیدوس درسال

۸-اولین وارد کننده موتورآبی کشاورزی - سید ابراهیم ساج


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: اولین کارخانه آردسازی برازجان , اولین کارخانه یخ سازی برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , اولین مدرسه برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۲۸ | 0:12 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

برازجان در گذر تاریخ

مشورت خانه: در ذیقعده 1333 ه. ق، برازجان به عنوان مشورت خانه جنگ درآمد و آیت ا... شیخ محمدحسین برازجانی ، آیت ا... شیخ جعفر محلاتی شیرازی ، میرزا علی  کازرونی بوشهری، سید محمد دکتر و غضنفرالسلطنه برازجانی در محل دژ یا در تلگراف خانه به مشورت می نشستند و برای یاری و کمک رسانی به مبارزان و جنگجویان هم فکری می کردند.


فتواخانه: در زمان جنگ برای تقویت روحیه مبارزان و احرار، دو فتوای مهم در برازجان صادر شد؛ یکی فتوای کتبی شیخ محمدحسین برازجانی که در تاریخ مبارزه مشهور است و دیگر فتوای شفاهی شیخ جعفر محلاتی، جهت حرکت سیصد نفر ژاندارم به جبهه چغادک.


ستاد عملیاتی : برازجان در جنگ جهانی به عنوان ستاد عملیاتی مبارزان تنگستانی ، دشتستانی ، دشتیانی و بوشهری بود و بیشتر تصمیمات مهم در مورد کمک رسانی و عملیات امدادی و مبارزاتی در برازجان گرفته و اعلام می شد و بسیاری مسایل و موضوعات مهم دیگر که با شهر برازجان به هم گره خورده اند.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: برازجان ستاد عملیاتی , تلگراف خانه برازجان , مشورت خانه برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۲۷ | 11:4 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

برگهایی از تاریخ : قنبر نابغه ی ریاضی برازجان

قنبر نابغه ی ریاضی برازجان


ماشاءالله کازرونی : در برازجان یک دانش آموز بود به نام « قنبر طاهری» . او در ریاضیات نبوغ خاصی داشت . نسبت دوری هم با من داشت .در سال 1340 قنبر سیزده سال داشت .وقتی خبرنگار روزنامه کیهان شدم طی گزارش کوتاهی خبر نبوغ حیرت­انگیز دانش آموزی سیزده ساله برازجانی در علم ریاضیات را به تهران ارسال کردم. روزنامه کیهان هم خبر را چاپ کرد. در این خبر نوشتم که قنبر دارای استعداد خارق­العاده در درس ریاضی است و می تواند بدون استفاده از کاغذ و قلم ظرف چند ثانیه دهها و حتی صدها رقم را در هم ، ضرب یا تقسیم کند.




موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: قنبر نابغه ی ریاضی برازجان , خاطرات ماشالله کازرونی , برگهایی از تاریخ برازجان , تاریخ برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۲۶ | 22:28 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

مختصری از پيشينه تاريخي برازجان

مختصری از پيشينه تاريخي برازجان


برازجان داراي پيشينه تاريخي بسيار كهن است كه مي توان آن را به سه دوره تقسيم كرد. در دوره اول از عيلاميان تا ظهور اسلام، در قلب خود شهر باستاني توز و تااوكه را داشته است كه پارچه بسيار معروف توزي و آثار تاريخي بسياري كه از اين دوره طلايي به جا مانده حاكي از همين نكته است. دوره دوم از ظهور اسلام تا آغاز صفويه است كه دشتستان موقتا در تاريخ فراموش مي شود. دوره سوم از آغاز صفويه تاكنون را شامل مي شود. در اين دوره خوانيني خوشنام و ميهن پرست همچون ملك منصورخان، شهيد سالم خان، شهيد ميرزامحمدخان غضنفرالسلطنه برازجاني و... بر برازجان در دوره اي متلاطم حكمراني مي كنند؛ سالم خان كمر همت به آباداني برازجان مي بندد و غضنفرالسلطنه برازجاني به ياري رئيسعلي دلواري و جنگ با انگليسي هاي متجاوز برمي خيزد و پس از رشادت هاي بسيار و به خاك ماليدن پوزه انگليسي ها در جنگ لرده، به عنوان آخرين نفر از سرداران وطن پرست متحد در برابر متجاوزان، به دست يك خائن به شهادت مي رسد.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: مختصری از پيشينه تاريخي برازجان , پيشينه تاريخي برازجان , ظهور اسلام در برازجان , شهر باستاني تااوكه

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۲۵ | 22:15 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نحوه مبارزات میرزا محمد خان برازجانی

نحوه مبارزات میرزا محمد خان برازجانی


در سال 1327 هجری قمری یعنی شش سال قبل از جنگ جهانی اول بر اثر مداخلات کنسول گری انگلیس در امور داخلی بندر بوشهر شهید غضنفرالسلطنه برازجانی از رئیس علی دلواری و شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زائرخضرخان اهرمی دعوتی به عمل آورد در برازجان و ائتلافی علیه کنسول گری انگلیسی تشکیل داد که در این خصوص در کتاب قیام جنوب در جنگ جهانی اول صفحه 96 گزارشی از کنسول گری انگلیس در بوشهر به لندن نوشته شده است. بعد از ائتلاف ذکر شده کنسول گری انگلیس اتحادی از دوستان انگلسی علیه غضنفر السلطنه بوجود آورد. در سال 1333 هجری قمری با شروع جنگ جهانی اول و اشغال بوشهر توسط قشون تجاوزگر انگلیس با توجه به مجاهدتها و ایثارگری های شهید رئیس علی دلواری علیه انگلیسی ها و به شهادت رسیدن آن مرحوم در جنگ تنگک دشمنان انگلیسی یعنی میرزا محمد خان برازجانی، شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زائرخضرخان اهرمی تصمیم گرفتند که در جنگ کردن با قشون انگلیس مصمم تر شوند این بود که میرزا محمد خان برازجانی با سیصد تفنگچی از برازجان عازم سربست چغادک شد. در نزدیکی روستای خوشاب که لشکرگاهی تشکیل داده بود به سپاهیان چنین گفت: ای مردم ما میخواهیم برای دفاع از وطن و دین به جهاد دشمنان (قشون انگلیس) برویم ممکن است همه ما کشته شویم هرکسی شهادت را قبول دارد با من به محل نبرد بیاید وهرکس به عللی نمی تواند به خانه خود برگردد. همه سپاهیان گفتند: باتو می آییم و با سپاه انگلیس مبارزه خواهیم کرد.

غضنفر السلطنه برازجانی



ادامه را در ادامه مطلب بخوانید

.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: نحوه مبارزات میرزا محمد خان برازجانی , دلاوران دشتستانی , مبارزان برازجانی , مبارزان دشتستانی

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۲۴ | 22:9 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

فرصت طلبي يا خيانت

فرصت طلبي يا خيانت

 

آقاخان فرزند ميرزا علي خان ملقب به(ضرغام السلطنه) مردي دلير و جسور بود و نسبت به غضنفرالسلطنه شديدا حسادت مي کرد .انگليسي ها که در نبرد لرده راه را گم کرده بودند وي را از دست نيروهاي غضنفرالسلطنه آزاد کرده و بر برازجان رياست دادند . آقاخان ناخواسته براي حفظ رياست خود و شکست کامل غضنفرالسلطنه به دامان همکاري استعمار افتاد که البته در اين کار شکست خورد و حکومت او بناي سستي داشت چون بر اساس خواسته هاي مردم نبود و نيز متکي بر انگلستان بود. زيرا بعد آنکه دکتر مصدق غضنفرالسلطنه را بار ديگر بر برازجان حاکم کرد آقاخان براي باز پس گرفتن حقوق خود به کنسول انگليس در بوشهر متوسل شد که انگليسي ها هم عذرش را خواستند.



ادامه در ادامه مطلب

.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: فرصت طلبي يا خيانت شيخ عبدالرسول خان چاهکوتاهي , تاریخ برازجان , غضنفرالسلطنه برازجانی , شهادت بزرگ مرد دشتستان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۰۴ | 18:3 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

محاصره رود فارياب

محاصره رود فارياب

 

محافظين رود فارياب حدود يک هفته در برابر نيروهاي آقاخان که آنها را محاصره کرده بودند مقاومت کردند. از آنجايي که طرفين جنگ مردم و اهالي دشتستان و برازجان بودند وهر کدام که پيروز شوند به نفع ارتش بريتانيا است. دستور متارکه را صادر کرد و به آقاخان اعلام داشت حاضر به تسليم است.بي بي مريم زن غضنفرالسلطنه در خيمه آقاخان به مذاکره پرداخت. شرايط غضنفرالسلطنه براي بازگشت به برازجان اين بود که اگر قرار است تحت مراقبت باشد،بايد آزادانه و بدون قيد و بند حرکت کند .غضنفرالسطنه بعد از ظهر روز پنجشنبه 20شوال هجري قمري با صلابت هميشگش در حالي که تفنگچيان دور او حلقه زده بودند از قلعه بيرون آمد اما پس از طي راهي در يک چشم به هم زدن از محافظين دور شد.يکي دو نفر از تفنگچيان فرياد زدند خان شليک مي کنيم برگرد و غضنفرالسلطنه بي اعتنا روي برگردانيده وبا تعدي اظهار داشت من نکوهش اين عمل شرم آور را که بعد از تحويل من به اگليسي ها بر زبانها جاري مي شود از شماها سلب کردم وسپس از راه ني نيزک به بندآرزو رفته و شب آنجا ماند و فردا صبح زد عازم شيراز شد.در شيراز به دستور ميرزا فرمانفرما در خانه اي نزديک کليساي ارامنه تحت مراقبت قرار گرفت .همسايکي او با کليسا با تمايلات شديد مذهبي او سازگار نبوده کما آنکه خود ميگويد :

زمانه کرده بس زار و پريشم        جدااز خانه واقوام و خويشم

کليسا سايه افکن بر سر من       شب و روزاست صحبت باکشيشم

 

مدتي به اين منوال گذشت تا اينکه فقيد سعيد جناب آقاي دکتر محمد مصدق والي فارس شد . مشاراليه با آگاهي از مبارزات مخلصانه ميرزا محمد خان عليه دولت استماري انگليس از وي دلجويي و استمالت کرده و برازجان را بار ديگر به دست باکفايت وي سپرد . غضنفرالسلطنه پس بازگشت به قدرت از تنبيه خاطيان بنا به مصالح جامعه گذشت همچنان که با بلند نظري کدخدايي زيارت را به آقاخان سپرد.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: محاصره رود فارياب , تاریخ برازجان , غضنفرالسلطنه برازجانی , تفنگچيان دشتستانی

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۱۲ | 23:1 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

بمباران روستاهاي خون و فارياب

بمباران روستاهاي خون و فارياب

 

براي رسيدن به خون و رود فارياب بايد راههاي صعب العبوري را پيمود به همين خاطر ارتش انگليس تا خروج غضنفرالسلطنه از صحنه بارها اين دو روستا را مورد هجوم بمبارانهاي خود قرار داد. منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: بمباران روستاهاي خون و فارياب , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان , روستای خون

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ | 13:59 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

اولین لامپ برازجان چه زمانی روشن شد

اولین لامپ برازجان چه زمانی روشن شد؟



اولین کارخانه برق
تا حال ۱۳۱۵خوردود سشیدی هیچ شکلی از برق در برازجان وجود نداشت. برای اولین بار سال ۱۳۱۶ چند نفر از افراد سرمایه دار و خیّر برازجان به نام های مرحوم حاج محمدحسین صمیمی کمارجی، حاج نصرالله حقیقت، حاج محمود برازجانی، حاج احمد وثوقی و حاتم بت شکن و احتمالاً یک نفر دیگر اقدام به تاسیس «شرکت سهامی یخ و برق برازجان» کردند؛ و با خرید موتور برق و کارخانه یخ تحولی صنعتی و اجتماعی را در برازجان رقم زدند.
کارخانه های برق و یخ اجاره مرحوم حاج محمد حسین صمیمی بود و بر اساس هزینه و سود سالانه با سایر شرکاء حساب و کتاب می کرد. از کارخانه برق مذکور علاوه بر برخی منازل مردمی که حاضر بودند هزینه آن را بپردازند به برخی ادارات دولتی مثل شهربانی، بخشداری و شهرداری هم برق داده شده بود. بدین ترتیب برای اولین بار سال ۱۳۱۶ برخی منازل مردم برازجان با لامپ و بوسیله برق روشن گشت.
مرحوم حاج غلامحسین کمالپور نیز در سال ۱۳۲۸یا ۲۹ خورشیدی ژنراتور برقی به قدرت ۲۰ کیلو وات خریداری و در برازجان برای استفاده مردم نصب نمود. این ژنراتور در محلی جنب بهداری سابق نصب و در شب مورد استفاده جهت روشنایی محله میان فلکه چمران تا گذر ماحوزی فعلی و بلوار شریعتی کنونی قرار گرفت.
هر منزل می توانست از یک لامپ در منزل خود استفاده کند و در برابر آن ماهانه ۲۰ ریال باید می پرداخت. این موتور برق تنها تا ساعت ۱۲ شب روشن بود. مسئول اداره این کارخانه «اسدالله دنیادیده» نام داشت.
در سال ۱۳۳۴ شرکت خصوصی با فروش سهام ایجاد گردید و در نتیجه هر دو ژنراتور برداشته شد و به جای آن ژنراتور بزرگتر در همان محل نصب گردید.
پس از مدتی شهرداری متولی برق گردیده و جهت بهره دهی بیشتر در محل اداره برق قدیم واقع در خیابان برق نسبت به نصب ژنراتورهای برق اقدام نموده و توسط شرکت زیمنس شبکه هوایی و زمینی اعم از متوسط و ضعیف ایجاد گردید که از جمله تقاطع شریعتی جنب بازار تا بانک ملی و مرکزی شبکه ۲۰ کیلو ولت با کابل زمینی ایجاد گردید.
رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت برق جدید «عبدالمحمد برازجانی» بود که رسیدگی به درآمد و هزینه و اداره شرکت را به عهده داشت.
پس از تصویب قانون برق ایران در سال ۱۳۴۴ و تشکیل برق منطقه ای فارس، شبکه برق برازجان در سال ۱۳۵۲ از شهرداری منفک و تحویل برق منطقه ای گردید. با ایجاد و راه اندازی مرغداری زندان در سال ۱۳۵۴ اولین واحد صنعتی نیز برق دار شد.»
البته در دهه ی ۱۳۳۰ که کاروانسرای برازجان به «شهربانی و دژ برازجان» معروف بود و به عنوان یکی از زندانهای معروف ایران به حساب می آمد؛ دولت برای رفاه حال زندانیان که بعضاً از روشنفکران و رجال سیاسی بودند؛ امکانات رفاهی زیادی را تدارک دیده بود که از آن جمله دو دستگاه مولد برق یکصد کیلوواتی بود. این در حالی بود که نیروی برق شهر برازجان در آن ایام جمعاً یکصد کیلووات بود.
مسئول امور برق شهربانی و دژ آقای «محمدباقر توکلی» بود.
منبع:اتحاد جنوب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: اولین لامپ برازجان چه زمانی روشن شد , اولین لامپ برازجان , اولین کارخانه برق برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۸/۰۳ | 9:24 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

آخرين نبرد در رود فارياب

آخرين نبرد در رود فارياب

غضنفرالسلطنه پس از پيروزي لرده با درايت خاصي کانون مبارزه را به رود فارياب منتقل کرد و با ياران در قلعه مستحکم آنجا مستقر شد .در اين حال انگليسي ها آقاخان را که با غضنفرالسلطنه که درتقابل  بود بر برازجان رياست دادند چون از وي فردي موجه تر نيافتند . سپس آقاخان را براي دستگيري غضنفرالسلطنه تحريک کردند وآقاخان که در فکرجبران خفت هاي گذشته وانتقام بود به رود فارياب حمله کرد. منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: آخرين نبرد در رود فارياب , تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , لرده

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۷/۱۲ | 19:56 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

شهر برازجان از نظر بافت

شهر برازجان از نظر بافت


بافت‌ شهري‌: هسته اصلى‌ و اوليه شهر برفراز تپه كم‌ ارتفاعى‌ نهاده‌ شده‌ كه‌ موسوم‌ به‌ محله قلعه‌ است‌. در اينجا قلعه‌اي‌ بوده‌ كه‌ حكمران‌ (خان‌) و اتباعش‌ در آن‌ سكنى‌ داشته‌اند؛ سپس‌ با افزوده‌ شدن‌ شمار كويهاي‌ شهر گرد بر گرد شهر حصاري‌ در دامنة همان‌ تپه‌ ساخته‌ شده‌ است‌. با ورود مهاجرانى‌ از نواحى‌ كوهستانى‌، شهر در سمت‌ شرق‌ توسعه‌ يافت‌، اما با شكل‌ گيري‌ بازار روز و بازار سرپوشيده‌، در سمت‌ شمال‌ گسترش‌ اصلى‌ شهر آغاز گرديد. ادامة گسترش‌ شهر به‌ طرف‌ شمال‌ تحت‌ تأثير ساخت‌ كاروانسراي‌ مشير الملك‌، تأسيس‌ ادارة پست‌ انگليس‌ در مجاورت‌ آن‌، و نيز كشيده‌ شدن‌ راه‌ شوسة شيراز - بوشهر بدان‌ سمت‌ همچنان‌ ادامه‌ يافته‌ است‌ . شهر برازجان به واسطه هجوم جمعیت به آن در چند سال اخیر شاهد توسعه چشمگیری از نظر خانه سازی بوده است.این شهر بنا به موقعیت خاص خود که در اراضی هموار و جلگه ای واقع شده از جهات مختلف با مراکز استان ها در ارتباط است در آینده نیز گسترش بیشتری خواهد یافت برازجان در حال حاظر شامل محلات متعددی است .

۱- منطقه ای با خصوصیات کشاورزی 

این منطقه شامل محلات خضر و شمال علی آباد و قسمت های غربی برازجان است که پیرامون آن را باغات و اراضی کشاورزی فرا گرفته و روز به روز گسترش بیشتری میابد محله خضر یکی از محلات قدیمی شهر به حساب می آید و بافت آن به صورت فشرده و اکثر خانه ها یک طبقه و از خشت و گل ساخته شده اند.خانه ها در این محل با اصول صحیح شهر سازی بنا نشده و کوچه ها اکثرا پر پیچ و خم و باریک هستند . سقف خانه ها عموما از چوب و کاه گل پوشیده شده و حیاط منازل وسیع می باشد.در سال های اخیر به واسطه احداث چند رشته خیابان در این محل ساکنین آن به تخریب و نوسازی خانه ها اقدام نموده اند


2- مناطقی با خصوصیات بازرگانی و خدماتی

این مناطق به طور کلی قسمت های مرکزی شهر را تشکیل میدهند و شامل محلات پاپری"خسروی"آهنگران"دهدشتی"نجار ها می باشند.محلات مذکور همگی از قسمت های قدیمی شهر به حساب می آیند که در سالهای اخیر به واسطه ی احداث چند رشته خیابان شمالی " جنوبی " غربی " شرقی به نوسازی آن اقدام شده است. بافت این محلات منظم تر از قسمت اول است به این ترتیب که خانه ها بیشتر از سنگ و گچ و سیمان بنا شده و کوچه ها نیز دارای نظم بهتری است. مهمترین عامل بافتی در این منطقه وجود بازار بزرگ شهر است که از دوره قاجاریه و اوایل حکومت پهلوی می باشد .و دارای خصوصیات بازرگانی است . صرف نظر از وجود بازار سر پوشیده احداث ۲میدان بزرگ و چند رشته خیابان نیز سیمای دیگری به این منطقه داده است . لازم به ذکر است که بیشتر ادارات و سازمان های دولتی و غیر دولتی در همین قسمت شهر قرار دارد.

۳-نواحی مسکونی و تازه ساز و در حال ساخت

این نواحی شامل قسمت های شرقی و جنوبی شهر به سمت کوه گیسکان می باشد که از چند سال پیش به این طرف به طور چشم گیری گسترش یافته و روز به روز در حال توسعه است.مناطق اخیر الذکر زیباترین قسمت شهر را از نظر بافت تشکیل می دهد.زیرا که خانه ها در این قسمت اکثرا مدرن و با نظارت شهرداری شهر و سازمان عمران اراضی و با اصول مهندسی و شهر سازی بنا گردیده اند.عامل مهم بافتی در این منطقه یکی وجود ۲بیمارستان شهر است که در این منطقه قرار دارد.دیگری خانه های سازمانی کارمندان دولتی می باشد که به موازات خیابانی که بیمارستان شهر را به میدان استادیوم متصل میسازد بنا گردیده است.سومین عامل بافتی در این ناحیه حسینیه اعظم است که در مشرق آن واقع شده است. و در شمال شرق این منطقه شهرکی در حد فاصل قبرستان و سازمان آب بنا گردیده که در حال حاضر مهاجرین خوزستانی در آن زندگی می نمایند.در نزدیکی این شهرک هنرستان صنعتی و مرکز پیش دانشگاهی قرار دارد . امروزه در توسعه شهر برازجان از نظر خانه سازی از جهات مشرق و شمال شرقی شهرک های ۲۸هکتاری و ۶۹هکتاری وجود دارد و مسکونی می باشند.

منبع : کتاب دشتستان در گذر تاریخ


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: شهر برازجان از نظر بافت , نواحی برازجان مسکونی و تازه ساز و در حال ساخت , برازجان مناطقی با خصوصیات بازرگانی و خدماتی , برازجان منطقه ای با خصوصیات کشاورزی

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۷/۰۳ | 15:15 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

حدود و وسعت برازجان

برازجان ، حدود و وسعت آن

 شهر برازجان مرکز شهرستان دشتستان بزرگ ، محدود است از طرف شمال به روستای محمد آباد و ازجنوب به قریه بنداروز وازمغرب به دهستان زیارت وازمشرق به کوهستان گیسکان. این شهردرمختصات جغرافیایی 51 درجه و 14 دقیقه و 30 ثانیه طول شرقی و 29 درجه و15 دقیقه عرض شمالی ازنصف انهار گرینویچ قراردارد.

ارتفاع آن ازسطح دریا 56 متر و وسعت خاک آن 721 کیلومترمربع است.

فاصله ی برازجان تا بوشهر،67 کیلومتر و تا شیراز 226 کیلومتر و تا تهران 1150 کیلومتر است. فاصله هوایی آن تا تهران 718 کیلومتراست.   


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: حدود و وسعت برازجان , برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۶/۱۳ | 22:56 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

انعکاس نبرد لرده در انگلستان

انعکاس نبرد لرده در انگلستان

 

بزرگترين برخورد نظامي دولت انگليس در جنوب ايران با دشتستاني ها ودشتي ها وتنگستاني ها همان نبرد چغادک بود.اما تنها نبردي که ارتش بريتانيا در آن شکست سنگيني متحمل شد نبرد لرده بود....... يادآوري اين نکته جالب است که در آغاز پياده شدن نيروهاي انگليس در بوشهر بي دفاع(سر ادوارد گري)وزير خارجه وقت بريتانيا طي نطقي در برابر نمايندگان  مجلس انگليس با بزرگ جلوه دادن کار ارتش و تمجيد از عملکرد آنها گفته بود :دولت بريتانيا مي تواند با پانصد نفرنظامي از بوشهر تا اصفهان را تصرف نمايد. در حالي که ببرهاي لرده جوابي ديگر براي بريتانيا داشت:

اگرسربه سرتن به کشتن دهيم       ازآن به که کشوربه دشمن دهيم

نبرد لرده در تاريخ31 اکتبر 1918- 9آبان1297 هجري شمسي در حالي انجام شد که ارتش تا دندان مسلح به مدرن ترين سلاح هاي روز در مقابل تفنگچيان دلير دشتستاني با خفت شکست خورد.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: انعکاس نبرد لرده در انگلستان , تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۶/۱۲ | 17:29 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

ببرهاي لرده پوزه انگليس را به خاک ماليدند

ببرهاي لرده پوزه انگليس را به خاک ماليدند

 اوايل شب هشتم آبان ماه 1333 هجري قمري انگليسي ها با راهنمايان محلي به سمت لرده براي غلبه برغضنفرالسلطنه به راه افتادند وصبح با لرده اي ها درگير شدند.در اين ميان شيرزنان لرده اي به مجاهدين خود فشنگ و آذوقه و سلاح مي رساندند در تمام شب توپخانه دشمن کار ميکرد .فردا صبح ببرهاي لرده اي کوهستان را براي نيروهاي مهاجم به جهنم تبديل کردند. گروهي از انگليسي ها براي برداشتن آب به چاهي بنام( چاه دمرو) اعزام شدند وپس از برداشتن آب گوسفندان مجاهدين را دزديده و چادر بي نگهبان غضنفرالسلطنه را به آتش کشيدند حاجي و فرهاد و پنچ نفر ديگر که شاهد بودند دگرگون شده و بين 35 تا40 نفر از آنان را به هلاکت رساندند. صبح روز بعد انگليسي ها هنگام فرار و عقب نشيني با تلفات بيشتري به برازجان بازگشتند. زنان که ديدباني وتدارکات مي کردند در موقع خطر با شيون و کل زدن موقعيت را به مجاهدين خبر مي دادند و انگليسي ها را دچار وحشت ميکردند در طول اين سه روز مردانه تلاش کردند تا پيروزي مجاهدين را رقم زدند. غضنفرالسلطنه براي آقاخان که خواهرزاده اش بود و فرد دليري بود محافظي گذاشته بود. زيرا آقاخان با انگليسي ها همکاري ميکرد تا جاي دائي خود غضنفرالسلطنه به حکومت برازجان برسد. يکي از ستون هاي انگليس در راه عقب نشيني راه را گم کرده وبا محافظينش در گوريک جنگي برخورد کرده و آقا خان را آزاد کردند.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: به شهر برازجان خوش آمدید , ببرهاي لرده پوزه انگليس را به خاک ماليدند , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۵/۰۲ | 9:25 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

لرده دژ تسخير ناپذير

لرده دژ تسخير ناپذير

 

سه راه مالرو و صعب العبور به منطقه کم وسعت و مرتفع لرده مي رسد وچنان موقعيتي دارد که اگرمجاهدين دچار دنائت و خيانت نمي شدند حتي يک نفر انگليسي هم نمي توانست جان سالم به درببرد.طي جلسه سري که غضنفرالسلطنه با سران طوايف برازجان از جمله سادات، پاپري، بگان، شحنه ، آهنگر، کمالي، نجار، شمسي وخسروي برگزار شد مقرر داشت حاج محمد نائب الحکومه، آقا سيد يوسف ،آقاسيد محمدرضا، احمدشاه، محمدعلي فرزندمرحوم حسن، حسن کربلايي محمدعلي، حسن مشهدي مراد، احمدفرزنداسد، شهباز فرزند کربلايي غلامحسين ، رئيس ابول، کربلايي اکبر، کربلايي کمال، کربلايي محمد حسين ، محمدحسين بيگ خوشابي ،علي بيگ خوشابي، رئيس باقر، رضا فرزند حسنعلي ، غلامحيسن فرزند حاج محمد، استاد غلامرضافرزند استاد ميرزا علي وديگر ياران و اقارب را تجهيز کرده وقرار شد گروهي را تحت فرمان حاج محمدخان بر تپه هاي ني نيزک مستقر شوند و جمعي را به رهبري احمد شاه بلنديهاي توپخانه را اشغال نمايند.دشمن با اطلاع يافتن از موضع گيري مجاهدين غافلگير شده و دو ستون به منطقه اعزام کرد.پياده نظام دشمن پس از گذر از (بست شيخالي) وتپه هاي (دره چيت) با افراد نائب الحکومه تلاقي کرد. مي گويند حاج محمد خان نائب الحکومه چنان عزم شجاعانه اي از خود نشان داد که يکي از توپ خانه هاي دشمن از کار افتاد و نيروهاي انگليسي به تفرقه افتاده و متوقف شدند و نيروهاي درگير با احمد شاه هم آنچنان نا اميد شدند که دست از تعقيب کشيدند. روزي که غضنفرالسلطنه با افراد خود به لرده رفت شش نفر مرد زن بچه آنجا بود. پنجاه روز گذشت بعضي ها دچار افسردگي شده و به برازجان رجعت کردند. غضنفر السلطنه آنها را از رفتن منع نکرد چون اطمينان داشت که انگيلسي ها تنهايي جرات حمله به لرده را ندارند زيرا در آن روزها هيچ کس تصور نمي کرد چند نفر خائن محلي موجبات عسرت آنها را فراهم آورند.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: لرده دژ تسخير ناپذير , لرده , تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۴/۱۴ | 22:21 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

لرده کانون مقاومت برازجاني ها

لرده کانون مقاومت برازجاني ها

 

لرده نقطه کوهستاني مستحکمي در گيسکان بود. دشتي و تنگستان ديگر براي انگليس خطري محسوب نمي شد و آنها همه تلاش خود را بر برازجان متمرکز داشتند .چون برازجان تنها راه رسيدن به شيراز بود.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: لرده کانون مقاومت برازجاني ها , لرده , گيسکان , تاریخ برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۳/۱۲ | 22:8 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

برازجان و وقايع پس از جنگ سربست چغادک

برازجان و وقايع پس از جنگ سربست چغادک

 

پس از جنگ سربست چغادک زائر خضر خان به اهرم و شيخ حسين خان چاهکوتاهي به چاهکوتاه رفتند. غضنفر السلطنه  و يارانش هم با تحمل چند کشته و زخمي به شور احمدي رسيدند. غضنفر محل را مناسب ديده و فرمان آرايش جنگي مجدد صادر کرد. طولي نکشيد که قواي انگليس سر رسيدند. جنگ خونين و سختي در گرفت، در اوج نبرد علي بيگ و محمد حسن بيگ خوشابي با تعدادي جنگاور زبده به ياري برازجاني ها آمدند . رشادتهاي همه آنها به فرماندهي غضنفر السلطنه سبب شد تا دشمن با تلفات سنگين مجبور به عقب نشيني شود.

ميرزا محمود خان برادر کوچکتر غضنفر السلطنه و حجت الاسلام آقا سيد مرتضي از روحانيون سعد آباد به درجه رفيع شهادت رسيدند. با خبر آماده شدن انگليس براي جنگ که يک هفته پس ازجنگ سربست منتشر شد غضنفر السلطنه روساي طوايف برازجان را جمع کرد و گفت خدا شاهد بود که من با سيصد تفنگچي آنچه در توان داشتم به کار گرفتم و اگر آقا شيخ محمد حسين با کلام الله مجيد من را از سنگر بيرون نمي آورد آنقدر مي جنگيدم تا دشمن را شکست دهم يا از روي جنازه ام بگذرند تا به برازجان برسند. و پس از آن سران را به اتحاد و سنگر گرفتن پشت کتل فرا خواند و گفت اگر از کتل فرا تر روند گيسکان را سنگر قرار دهيم . هر کس قدرت دارد و ميتواند سلاح به دست گيرد با زن و فرزند آماده حرکت باشد. آنها يي هم که مي مانند بايد مواظب سربازان انگليسي باشند چرا که زيان اخلاقي حظورشان از هر شکستي مصيبت بار تر است . مردم از ورود ارتش انگليس به برازجان جلوگيري کردند.     غضنفر السلطنه که از عواقب ورود نيروهاي اجنبي به برازجان سخت بيمناک بود ميخواست به هر نحوي که شده از ورود نيروهاي انگليسي به داخل برازجان جلو گيري کند .لذا پس از جنگ بست چغادک شايعه اي پخش کردند که مردم برازجان چون از هجوم نيروهاي انگليسي به شهر بيمناک اند آبهاي شهر را مسموم کرده اند و بيماريهاي اسهال خوني و تب و استفراق مردم را رو بروي مرگ قرار داده است . انگليسي ها دچار وحشت زيادي شدند و همين امر از ورود آنها به برازجان جلوگيري کرد. سپس مذاکرهايي براي متقاعد کردن غضنفر السلطنه با جنرال السمي انگليسي صورت گرفت که غضنفر السلطنه حاضر به پذيرش نشده و راهي (لرده)گيسکان گشت.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: برازجان و وقايع پس از جنگ سربست چغادک , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان , برازجان

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۲/۱۱ | 20:4 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

جنگ سربست چغادک

جنگ سربست چغادک

 

چند روز پيش مجاهدين احمد خان اخگر را از دست داده بودند آرايش سپاهيان مجاهدين بدين شرح بود در جناح چپ(مشرق جلگه به سمت تنگستان ) زائر خضر خان به همراه افرادش موضع گرفتند درجناح مرکزي که اهميت بسزايي داشت غضنفر السلطنه و سيصد نفر از تفنگچيان برازجاني قرار داشتند و در جناح راست (شمال جلگه شيخ حسين خان چاهکوتاهي موضع گرفت و تعدادي تفنگچي به سرکردگي آقا سيد مرتضي از سعد آباد و پنجاه نفر تفنگچي ورزيده به سرپرستي آقا شيخ عبدالنبي از دهکهنه در کنار مجاهدين بودند با طلوع آفتاب جنگ شروع شد حوالي ظهر زائر خضر خان و تنگستانيها بدون اطلاع با شرايط غير مترقبه اي سنگر هاي محکم جناح چپ را خالي کرده و عقب نشيني کردند. جناح راست هم با مقاومتي کم اثر عقب نشيني کردند . و فشار اصلي روي سنگر مرکزي قرار گرفت . فرمانده جناحين از شيخ محمد حسين برازجاني خواستند تا غضنفر السلطنه را با قسم از سنگر بيرون آورد تا به فکر پيکار در آينده شوند و شيخ اين کار را کرد . به نوعي امروزه مي توان متقاعد شد شايعه سازش زائر خضر خان با اجنبي و خالي کردن سنگر بدون هيچ دليلي حقيقت داشته است .

در آن جنگ علت اصلي شکست عقب نشستن بي دليل جناحين اول چپ و سپس راست بود. اين شکست عواقب بسيار بدي را براي مجاهدين و همچنين اوضاع سياسي و ملي در آتي را رقم زد. با همه ي اوصاف مبارزان غضنفر مردانه جنگيدند و دوباره سنگر شرقي را به دست گرفتند. با اين وجود شوراي فرماندهي غضنفر را مجبور به ترک مخاصمه کردند . بررسي ها نشان ميدهد که خالي کردن جناحين نمي توانسته بي دليل باشد ومتاسفانه کار زائر خضر خان و متابعت شيخ حسين خان چاهکوتاهي تنها باعث تسريع و تسهيل روند سلطه استعمار بر ميهن شد . لذا حکايت ها حاکي از تشتت آراي سران نهضت است . و ماجراي انتقال اسراي انگليسي شاهد بر اين امر است و ماجرا از اين قرار بود که عليقلي خان پسيان افسر انقلابي و ميهن پرست که فرمانده ژاندارمري فارس بود تعدادي از صاحب منصبان انگليسي مقيم شيراز را اسير کرده و به برازجان فرستاد تا مجاهدين بتوانند با بهره برداري سياسي از آنها با دولت بريتانيا معامله اي کنند که به نفع ايران تمام شود .

 کاروان اسرا با وحشت زياد به کاروانسراي برازجان مي رسند آن روز نهم محرم (تاسوعا)بود. و شهر يک سره تعطيل و سلطان اخگر از تر س اينکه احساسات مذهبي مردم فوران کرده و به کاروانسرا حمله ور شوند حالت فوق العاده را براي اسيران توضيح دا د و يک گروهان از کاروان سرا محافظت ميکرد .

   واسموس که دولت آلمان وي را به عنوان سفير به ايران فرستاده بود و چون در جريان  جنگ جهاني متحدين و متفقين در برابر هم قرار داشتند و انگليس و آلمان با هم نزاع داشتند لذا از سوي دولت انگليس تحت تعقيب بود . واسموس که ديگر به دنبال انجام ماموريتي که دولت آلمان برايش در نظر گرفته بود تلاشي نمي کرد غرق در فرهنگ و صداقت و شجاعت و ديگر اوصاف منحصر بفرد و والاي اهالي دشتستان قرار گرفته و خلق و خوي آنها را پيدا کرده بود. او مانند دشتستاني ها لباس مي پوشيد وبا لهجه محلي  صحبت ميکرد  وي در ايجاد اولين نشريه برازجان نقش موثري داشت خلاصه واسموس روزي که اسراي انگليسي به کاروانسراي برازجان رسيدند نزد آنها رفت و خواست که به بيماراني که در ميان اسرا بودند خصوصا خانمهاي انگليسي  که در شيراز آنها را ملاقات کرده بود را عيادت کند . (اوکرنر)که نماينده کاروان اسرا بود نسبت به اين قضيه بي تفاوت بود. واسموس به اتاق روسا در کاروانسرا رفت . بحث بر سر اين بود که مي گفتند اسرا بايد به اهرم منتقل شوند اما غضنفر السلطنه با اين قضيه مخالف بود . واسموس و سلطان اخگر با نظر غضنفر السلطنه مخالف بودند. خلاصه با پذيرش اينکه مسيو فرگوسن رييس شعبه بانک شاهي در شيراز فقط در مقابل آزاد شدن چهل هزار تومان پول غضنفر السلطنه که به خاطر مبارزات با استعمار در بانک شاهي بلوکه شده بود اسرا به اهرم منتقل شوند .

بعد واسموس که خواست از مادام اسميت و ديگر خانهاي انگليسي عيادت کند با مخالفت شديد غضنفر السلطنه مواجه گشت و از اين کار منصرف گشت. معلوم نبود اصرار واسموس و سلطان اخگربر فرستادن اسرا به  اهرم چه بود. اسرا به اهرم منتقل شدند و زائرخضرخان و شيخ حسين خان عهدنامه اي امضا کرده وبه کنسول انگليس فرستادند که در صورت تحقق شرايطي اسرا آزاد شوند. سه مورد از شرايطي که ذکر شده بود کلي، و بقيه درخواست هاي شخصي خوانين اهرم و چاهکوتاه بود. و مسيو فرگوسن هم آزاد شد  بدون آنکه پول غضنفر السلطنه را آزاد کنند. در حالي که اين پول مي توانست کمک شاياني براي مجاهدين باشد. شک نيست که اين ناديده گرفتن حق مسلم حاکم برازجان (فرمانده کانون مبارزات ) بود و دولت انگليس با اين کار از دشتي ها و تنگستاني ها استمالت کرده و افکار را براي در هم کوبيدن غضنفر السلطنه آماده کرد.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران

 


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: جنگ سربست چغادک , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۰ | 11:10 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

آغاز طوفان برازجان کانون نهضت جنوب

آغاز طوفان برازجان کانون نهضت جنوب

 

حدود هفت ماه پس از شهادت ريس علي دلواري و استيلاي نظامي انگليس بر بخشي از ناحيه تنگستان وشهر بوشهرخوانين و مردم دشتستان و دشتي و بعضي ديگر از مناطق در اثر تالمات ناشي از وقايع دلوار و بوشهربا هم متحد شدند و بخاطر نقش بي بديل غضنفر السلطنه و موقعيت ويژه برازجان اين شهر به کانون نهضت تبديل شد . آقا شيخ محمد حسن روحاني منتفذ برازجاني به منظور تهييج و تحريک مبارزان مردانه قدم به صحنه گذاشت . ميرزا علي کازروني از بوشهر و احمدخان اخگر از برازجان و پيک هايي از تنگستان و دشتي تقريبا همه اخبار و شايعات انگليسي ها را به رزمندگان دشتستاني مي رساندند.

 اتحاد مستحکم ميان زايرخضر خان اهرمي (تنگستاني) حاکم اهرم و شيخ حسين خان چاه کوتاهي حاکم چاهکوتاه و غضنفرالسلتنه برازجاني ايجاد شد . غضنفر به دنبال ايجاد سپاهي نيرومند و در حالي که از دولت مرکزي نااميد شده بود از فرماندار فارس (ياورقليخان پسيان)در خواست کمک کرد . ياورقليخان که خود از عاشقان راستين ايران بود و دوستدار مبارزه با استعمار، اما اجازه اعزام نيرونداشت. در اين زمان حاکم فارس فردي به نام دريابيگي را به عنوان حاکم دوستي به بوشهر فرستاده بودند که فردي خائن و جاسوس بود و غضنفرالسلطنه در نامه خود به فرمانده ژاندارمري فارس از اين قضيه پرده برداشت. ياورقليخان که ديد افراد ژاندارمري را نمي تواند بفرستد تصميم گرفت افراد داوطلب نظام ملي را آموزش داده و به آنها اسلحه بدهد سپس آنها را تحت رياست آقا شيخ جعفرمجتهد محلاتي که از علماي شيراز بود به برازجان گسيل داشت.

 ژاندارمري برازجان به علت وضع بد اقتصادي دولت در تنگدستي به سر مي برد غضنفرالسلطنه از اموال خويش آنها را تاجايي که مي توانست حمايت کرد اما چه سود که از ديد رضاخان وي دشمني جسورپنداشته مي شد. در اين هنگام دولت انگليس با نوشتن نامه هايي سعي در تطميع و تهديد غضنفرالسلطنه دارد که همگي ناکام مي مانند.ديپلماسي کهنه کار انگليس وقتي ديد تطميع و تهديد ميرزامحمدخان راه به جايي نمي برد با فريفتن خوانين حياط داوود و شبانکاره و عوامل و هواداران دولت وقت جنگي خونين را بين مردم برازجان از يک سو و اهالي شبانکاره را از سوي ديگر به وجود آورد. غضنفرالسلطنه و نور محمد خان دالکي قوايي آماده کرده و ده بلوک ياد شده را که با قنسول انگليس هماهنگ بود و بوسيله آنها هدايت مي شد به سختي شکست دادند. با اين واقعه دولت انگليس طي حرکت موزيانه اي به دولت مرکزي نوشت خان برازجان نسبت به منافع انگليس خصومت ورزيده ونسبت به ناحيه شبانکاره سوء رفتار داشته وموجب ناامني منطقه شده است . در اين اثنا روسيه به دليل مشکلات دروني از ايران عقب نشست و عثماني نيز دستش کوتاه شد وبدين ترتيب انگليس يکه تاز عرصه استعمارگري در ايران شد . به درخواست انگليس ژاندارمري جنوب خلع سلاح شد واحمدخان اخگر که فرد آزاده اي بود و بصيرت جنگي زياد داشت علي رغم ميلش به شيراز فراخوانده شد.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: آغاز طوفان برازجان کانون نهضت جنوب , تاریخ برازجان , برازجان کانون نهضت , غضنفرالسلطنه برازجاني

تاريخ : ۱۳۹۰/۱۲/۰۶ | 12:45 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

يا تخليه بوشهر از نيروي انگليس يا جنگ لاغير

يا تخليه بوشهر از نيروي انگليس يا جنگ لاغير

 

بعد از ظهر پاييز سال 1333 هجري قمري دريابيگي خائن و مسترچيک به خيمه فرماندهي(غضنفرالسلطنه) که کمي دورتر ازخط مقدم جبهه بست چغادک بود آمدند ومسترچيک خواستارمذاکرات خصوصي بود اماغضنفرالسلطنه نپذيرفت. مستر چيک با ژستي مودبانه  واحساس مسرت بيان داشت که هفتاد هزارليره طلا بگيرو بگذار قشون انگليس رهسپار شيراز شوند اما غضنفر با نيش خند تلخي بيان داشت: اگر هزارميليون ليره استرلينگ هم بدهيد به هيچ وجه من الوجوه حاضر به عقب نشيني نيستيم يا تخليه بوشهراز نيروي انگليس يا جنگ، لا غير.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران +دلاوران دشتستانی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: يا تخليه بوشهر از نيروي انگليس يا جنگ لاغير , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۰/۱۱/۲۶ | 14:41 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نحوه نامگذاری کوهستان گیسکان

گذري بر كوه قلعه
برازجان مركز شهرستان دشتستان با سرزميني داراي بهاري دل انگيز بارانهاي سيل آسا و بركه هاي پر آب در ناحيه ی آب وهواي نيمه صحرايي جنوب ايران وحاشيه شمالي خليج فارس با ارتفاع 62 متر از سطح دريا قرار دارد.
در مشرق اين شهرستان كوهستاني وجود دارد به نام ؛ گيسكان كه داراي قلل بلند مانند:

كوه قلعه (باغ تاج) – پراس كاكو كوهك - ناخا و (بوم بلند) و....كه با كششي مغرورانه خليج فارس را نگهبان است.

يكي از اين قلل ، كوه قلعه در منطقه ی باغ تاج كوه گيسكان مي باشد كه در نزديكي زيارتگاه شاهزاده ابراهيم واقع شده است .
كوه قلعه ارتفاعي حدود 900  متر از سطح دريا دارد و بر بسياري از مناطق كوهستان گيسكان اشراف دارد . در سراسر اين كوهستان روستا هايي چون ، كلمه - انارستان - خون - ارغنون و….قرار دارند.
با نگاهي حتي نه چندان دقيق به راحتي مي توان به پوشش گياهي غني منطقه پي برد در كوهستا ن هاي گيسكان درختاني چون: بادام كوهي - كل خنگ - بنه – انجير- كنار و….گلها وگياهان دارويي مانند شقايق - حنظل- پر سياوشان - مرمرشك(بومادارن) شب بوي وحشي- ختمي وحشي - سربرنجاس بابونه - آويشن وچاي كوهي به وفور وجود دارد.
وپوشش جانوري آن حيوانات وپرندگانی چون :

خرگوش - جوجه تيغي - قوچ - هوبره - تيهو- كبك - دراج - قمري - سار- دل زرد - كبوتر باغي  و چاهي مي باشند.

قابل ذكر است كه آثار ساختمان هاي مخروبه اي كه بر فراز قله ی كوه قلعه وجود دارد و نيز چاه شگفت انگيزي كه از نزديك رأس قله تاكمركش كوه در سنگ يكپارچه حفر شده و سپس مجراي افقي آن كه از كمركش كوه به آب شيرين آن منتهي مي شود و نيز ديوار هاي مارپيچي كه به همرا ه پلكاني طولاني دامنه را به قلعه ی بالاي قله مي رساند موجب شده تا مردان بر اين باور باشد كه اينجا مركز حكومت فرمانروايي بوده به نام شاه مسغون ( شاه موس خون ) يا براز كه دختري زيبا داشته است .آن هنگامي كه دشمن بدين قلعه روي كرد و از گشودن آن عاجز ماند . اين دختر دل در گرو عشق فرمانده ی دشمن بست و او پيغام داد كه چگونه باحفر دالاني در كمركش كوه بر چاه آب قلعه دست يابد در ازاي اين خدمت او خواهان ازدواج با فاتح قلعه بود .

فرمانده ی دشمن نيز چنين كرد و بدلیل بي آبي و تشنگي قلعه تسليم و تخريب شد . اما فرمانده ی مال انديش فاتح اكنون از خيانت پيشگي دختر شاه مسغون بيمناك بود لذا از ازدواج با او سر باز زد او دستور داد او را با اسب در كوهستان بر خاك كشيدند بدين ترتيب خاين كشته شد و تكه گشت .


گيس بلند او در جاي افتاد و بدان گيسكان گفتند .
خون او در جايي ريخت و بدان خون نام نهادند .
سينه او در جاي افتاد كه اكنون نارستان ناميده مي شود.

قلم پاي او نيز چون به گوشه اي افتاد نام كلمه بدان محل داده اند .


اين افسانه كه غم و شادي را توأمان در خود دارد بنحوي شاعرانه وجه تسميه ی روستا هاي كوهستان گيسكان را بيان كرده است .
اما بدون شك روستا هاي خون و نارستان و مانند آن ها مبناي علمي در وجه تسميه ی خود دارند . در عين حال نبايد از واقعيت تاريخي نهفته در اين افسانه زيبا غافل ماند .
شاه مسغون صورت تحريف شده اي از مس مغان در گويش مردم محل است .
مس مغان ، بزرگ مخ هاس و به معناي موبد بزرگ نيز خواهد بود . در تاريخ ايران بعد ا ز اسلام مس مغان كساني از بزرگان زر تشتي بودند كه به كوهستان پناه برده ، و تا مدت ها مستقل بسر بر ده اند .
مس مغان مستقر در كوهستان دماوند تا قرن دوم هجري حضور داشته است و نام كوهش يا قومس كه اكنون استان سمنان ناميده مي شود ممكن است از آن باشد .

در منطقه ی دشتستان تا مدت ها بعد از اسلام جمعيتي از زرتشتيان حضور داشته است و اين قلعه در اختيار بزرگ آنان موسوم به مس مغان بوده كه در اين افسانه به صورت مسغول نقل شده است .

سرانجام اين قلعه در فتوحات مسلمانان در قرن سوم هجري فتح شد و قدرت مس مغان مضمحل گرديد . بنحوي نه چندان دقيق سقوط كوه قلعه را در بعضي از اخبار تاريخي و كتب انساب مي توان سراغ گرفت . بر اساس تذكره اي خطي موسوم به تذ كره شاه زند و در قرن سو م و چهارم هجري نهضت و مها جرتي از بني ها شم به سواحل جنوبي ايران صورت گرفت كه فرماندهي آن ها را عفيف الدين موسي مشهور به شاه زند و بر عهده داشته است .

مقبره ی او هم اكنون در بيرم لارستان قرار دارد . اين تذكره در بر دارنده انساب بسياري از بني هاشم در جنوب ايران و نيز چگونگي مجاهدات آن ها و نيز دفن آن هاست در اين تذكره كه استنساخ موجود آن مربوط به قرن دهم هجري است نام برازجان آمده است . زيرا در آن جا نيز بني هاشم فعاليت داشته اند و مكمل اين گزارش تذكره شاهزاده ابراهيم است .
بر اساس اين تذكره شاهزاده ابراهيم كه اكنون در دامنه ی كوه قلعه مدفون است بدست دشمنان كه گبر يا ترك بوده اند شهيد شده است .
هر چند اين گزارش ها براي اظهار نظري قطعي اند ك است اما ذكر محل اين شهادت در تذكره كه سنا نيزك است كاملاً با ننيزك روستايي كه در پاي كوه قلعه واقع شده قابل انطباق مي باشد
.قابل ذ كر است كه راه هاي رسيدن به كوه قلعه متعدّد مي باشد كه مهمترين آنها ازشمال كوه قلعه از طريق شاهزاده ابراهيم ، منطقه بام بلند ، دره هشت رود(دره هشرو) ، برد قديم مي باشد.
زمان كوهپيمايي از طريق اين مسير از شاهزاده ابراهيم تا كوه قلعه 4 ساعت به طول مي انجامد.
مسيرديگر كوه قلعه از جاده ی روستاي كلمه(كوه بهمرد) ، تنگ شيخ عبدعلي ، سپس كوه قلعه مي باشد. زمان كوهپيمايي از اين مسير ازكوه بهمرد تا كوه قلعه 30/2 دقيقه به طول مي انجامد

منابع:
كتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران سرو ش اتابك زاده
دشتستان در گذر تاريخ: محمد جواد فخرايي

جزوه كوه قلعه:دكتر عبد الرسول خير انديش


موضوعات مرتبط: ابنیه تاریخی برازجان ، برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: كوه قلعه , كوه بهمرد , نحوه نامگذاری کوهستان گیسکان , شاهزاده ابراهيم

تاريخ : ۱۳۹۰/۱۱/۱۵ | 16:28 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

شهيد ميرزا محمد خان غضنفرالسلطنه برازجانی

شهيد ميرزا محمد خان غضنفرالسلطنه برازجانی ؛ دلاور مرد دشتستان بزرگ  


غضنفر السلطنه برازجانی

ميرزا محمدخان برازجاني ملقب به (غضنفرالسلطنه) :


میرزامحمدخان برازجانی ملقب به غضنفر السلطنه دشتستانی دلاور مرد و شیر دل دشتستان در سال 1252 شمسی در محله قلعه برازجان متولد گردید. تنها برادر وی میرزا محمود خان نام داشت. پرورش میرزامحمد ومیرزامحمود با نظارت مستقیم پدرشان ، میرزا حسین خان انجام میشد.

تحصیلات: تحصیلات فارسی و عربی آنان در مکتب خانه محل و در محضر علمای برازجان بود ، پس از این مقدمات ، میرزامحمدخاب برای تکمیل علم صرف و نحو و فقه و اصول به شیراز رفت و نزد ادیب برجسته و واعظ وارسته حجه الاسلام والمسلمین مرحوم مغفور آقا سید ابو الحسن ریاضی فرا گرفت که شاید موانست و همنشینی با همین روحانی طراز اول منطقه باعث شد تا همراه با یادگیری علوم و فنون زمان خود پای بند و متعهد به خاندان طهارت و عصمت باشد. در این موقع او جوانی برونمند و عاشق و طالب علم آموزی و پیشقدم در فراگیری در فرا گیری دروس بود. او با هوش سرشاری که داشت ، مراتب علوم حوزه ای را نزد مرحوم حجه الاسلام آقاشیخ مرتضی محلاتی آموخت. ازاین لحاظ فردی فرهنگ دوست و متدین و صاحب قریحه سرودن اشعار بار آمد، احاطه وی در ادبیات عرب و اندیشه تابناکش از او شاعری خوش قریحه و سخنوری برجسته ساخت تا در صحنه علم و سیاست ، تعهد و دیانت ، جنگاوری و شجاعت سرآمد اقران و امثال گردد. به طوری که میگویند اشعار فراوانی که همگی پند آمیز و حاوی افکار پاک وی بود ، افسوس که دست تطاول ایام و غارت مایملک او در جریان جنگ و گریز ها و پناه وی و خانواده اش به کوهستان ، دیوان اشعارش را پرپرکرد.

دو باب مسجد:یکی به نام جنت در برازجان و دیگری در روستای محمدآباد رابنا نهاد،مادر ایشان نیز بانی مسجد قلعه بود.

میرزا محمد خان رامیتوان بنیانگذار فرهنگ ومدرسه جدید نام برد ، وی در سال 1294شمسی اولین مدرسه با مدیریت و آموزگاری آقای شیخ مهدی کازرونی در شهر برازجان دایر نمود.وشخصا حقوق معلم و سایر مخارج آن را می پرداخت و این مدرسه جنبه عمومی داشت.


مشهور است: که میرزا حسین خان پدر میرزامحمدخان 130 سال عمر کرد،همین کهولت سن سبب شد تا غضنفر با اجازه پدرش حکمرانی برازجان را عهده دار شود و مدت 30 سال با اقتدار کامل بر برازجان و بخش مرکزی و پشت کوه حکومت کرد.

ميرزا قبل از وفات پدرش به حکومت رسيد. زمان حکومت وي مصادف بود با آشوب فراوان در اوضاع سياسي ايران وعدم ثبات و امنيت ملي اما با اين حال ميرزا محمد خان با قدرت و مديريت روندي رو به ترقي را براي برازجان رقم زد . وي که خود از محضر اساتيد آن زمان بهره مند شده بود براي مثال وي علم صرف و نحو را نزد اديب برجسته و واعظ وارسته حجت الاسلام و المسلمين مرحوم مغفور آقا سيد ابوالحسن رياضي فرا گرفت. در سال1334 هجري قمري اولين مدرسه به سبک نوين را در برازجان احداث کرد وي آنچنان فردي مذهبي بود که مخالفانش به طعنه به وي آخوند مي گفتند.

 وي سي سال مقتدرانه بر خطه برازجان حکومت کرد و سياست و انديشمندي و تبدر و وطن پرستي از وي چهره اي نماياند تا در قلب مردم برازجان احترامي جاويد بيابد . غضنفر مظهر طهارت، وطن پرستي و تقوي بود و احاطه وي بر ادبيات عرب و انديشه تابناکش از وي شاعري خوش قريحه و سخن وري برجسته ساخت تا در صحنه علم و سياست تعهد و ديانت جنگاوري و شجاعت سر آمد اقران و امثال گردد. ايالت بوشهر آمادگي جنگ نداشت اصولا براي جنگيدن به نيرو،اسلحه و مهمات آذوقه و .... لازم و ضروري است و قشون انگليس تمام و کمال اينها را داشت اما ايران که دچار آشفتگي شديد بود و نيروهاي دولتي خود را از جنوب ايران فرا خواند . اما هيچ کدام از شرايط فوق را آنگونه که لازم بود در ميان مردم دشتستان و دشتي و تنگستان شاهد نبوديم مگر روحيه وطن پرستي و شجاعت و اين باعث بروز جنگ هايي گسترده اما نابرابر شد . دولت هم حاضر به هيچ کمکي به مجاهدين جنوب نبود . در اين باره غضنفر السلطنه مي گويد :

 

گه جانب تهران شدم گه سوي شيراز   گفتم به همه دولتيان درد دل زار

بودند به ظاهر همه با بنده هم آواز    در پرده نبودند بمن ياور و دمساز

 غضنفر السلطنه برازجانی

غضنفر پراکندگي نيروها را به صلاح نمي ديد به همين دليل با آگاهي از فنون جنگي و نظامي و با درايت بر آن شد با ايجاد اتحاد ميان نيروهاي جنوب قشوني سازمان يافته و مجهز را وارد کارزار عليه استعمارپير نمايد. اما در ابتدا با وي موافقت چنداني به عمل نيامد و همين امر باعث شد تا رئيس علي وعده  قليلي از دلواريها در جنگي نابرابر به مقابله با دشمن برخيزند. اما وي به طرزي نا جوان مردانه وغير قابل باور به شهادت رسيدند. پس مجاهدين دلاوري مانند رئيس علي را زود از دست دادند . پس از واقعه شهادت رئيس علي حاکم دشتي و دشتستان اتحادي قدرتمند ايجاد کردند. انگليس در اين زمان  با حيله هاي معروف خود تطميع منتفذين يا مرعوب کردن روساي مجاهدين زمينه را براي موفقيت خود فراهم کردند  ولي سران نهضت با هوشياري و دقت عمل برنامه هاي تفرقه اندازي دشمن را خنثي مي نمودند تا اينکه بالاخره چغادک در ابعاد وسيعي محل تلاقي نيروهاي ايراني با دشمن شد .


برازجان - غضنفرالسلطنه

پسر،پدر، اجد

میرزامحمدخان فرزند میرزا حسین خان فرزند میرزا اسد خان فرزند ابوالحسن خان برازجانی


خصوصیات ظاهری میرزا محمدخان

میرزامحمدخان همراه با کسب فیض و دانش از محضر علمای آن زمان به فراگیری فنون و رموز رزمی و تاکتیک های نظامی همت گماشت ،از قیافه ای مردانه برخوردار بود ، هیکلی رستم گونه داشت،بطوری که کلنل انگلیسی،پس از ناکامی از نقشه شوم خود مبنی بر اندیشه ی به اسارت در آوردن غضنفر،چون هنگام ترک چادر انگلیسی ها فرا رسید وی قصد خداحافظی نمود ،کلنل انگلیسی اعتراف کرد که:من قصد توقیف تو را داشتم ،از قیافه شما که مثل پلنگ بود ترسیدم و نتوانستم حرکتی بنمایم.

استعداد نظامی و روح سلحشوری غضنفر السلطنه زبان زد خاص و عام بود.جا دارد تا نام وی،در صفحات تابماک تاریخ پرافتخار ایران ثبت و ضبط شود.نام این اسطوره مقاومت در برابر اجنبی را باید در ردیف لایقترین دلاوران تاریخ ایران زمین قرار داد.



گویند:غضنفر السلطنه اندامی برازنده داشت که در پذبرایی نهار احمد شاه و رضا خان سردار سپه در برازجان و در مقایسه هیکل و قدرتش در کنار رضاخان میگویند: اگر یک سیلی به رضاخان میزد، او هرگز تاب مقاومت نمی آورد و نقش بر زمین میشد!!

خوانین سه گانه:

در سال های جنگ بین الملل اول ، خوانین سه گانه: شیخ حسین چاه کوتاهی، غضنفر السلطنه برازجانی و زائر خضر خان اهرمی، در مقابل هجوم نیروهای انگلیس از خود فداکاری بسیار نموده اند.


نقل از صفحات 241و242کتاب بوشهر در مطبوعات عصر قاجار تالیف آقای دکتر سید جعفر حمیدی استاد دانشگاه


اقدامات پیش از جنگ دلاوران دشتستانی

زمانی که زایر خضرخان اهرمیخواهر زاده خود ، رئیس علی دلواری را به وسیله فردی به نام غلامحسین به شهادت رسانید،نایره ی جنگ دلواری ها فروکش کرد،در این جنگ، غضنفر السلطنه نتوانست مستقیما مشارکت نماید،تنها با ارسال پول و اسلحه برای دلواری ها اکتفا نمود،علت این امر نیز بروز جنگی خانگی بین اسماعیل خان و میرزا محمدخان بود،خسارت این جنگ خودی برای غضنفر یک صد هزار تومان بر آورده شده است.

یعنی دشتستانی ها اگر نمیتوانستند خودشان شرکت کنند ، از کمک مالی و سلاحی دریغ نکردند.

اتمام حجت انگلیسی ها و شروع جنگ

قبل از آغاز جنگ انگلیسی ها بافاصله کمی با صف آرایی دلاوران دشتستانی و تنگستانی قاصدی را پیش غضنفر فرستادند،که گفته بود:صاحب منصب میگوید:این دو صندوق لیره ی استر لینگ را بگیرید واز سر راه ما کنار بروید،ما به برازجان کاری نداریم ،میخواهیم ازآنجا عبور کرده و به شیراز برویم.در غیراین صورت منتظر توپ شرپنیل ما باشید وزن گلوله توپ مزبور بنا به اظهار شاهدان عینی 52 کیلو بود.

غضنفر السلطنه در پاسخ به قاصد میگوید:مابرای لیره به این جا نیامده ایم،یاتخلیه ی بوشهرازسپاه متجاوز و یا آماده جنگ باشید.ماهمان گلوله توپ را میخواهیم،ما برای جهاد فی سبیل الله به قصد جنگ با شما متجاوزین به وطنمان به اینجا آمده ایم و فرستاده اجنبی فرموده غضنفر را در برگشت به فرمانده انگلیسی کلنل گریکسن اعلام میدارد وحرکت دشمن به طرفصفوف دلاوران دشتستانی آغاز میشود.


خلاصه ای از عملکرد و طرز تفکر و شخصیت سیاسی – اجتماعی غضنفر السلطنه

غضنفر السلطنه بنیان گذار حزب دمکرات در برازجان و ارتباط با این حزب در شیراز بود.


غضنفر با پرداخت وجوه نقدی تعداد 400 قبضه تفنگ پنج تیر مشهور به واسموسی را به ویلیام واسموس آلمانی سفارش داد که پس از خرید از آلمان و تحویل به غضنفربین مجاهدین برازجانی و افراد تحت فرمان رئیس علی دلواری توزیع گردید.


غضنفر اجازه نداد تا انگلیسی ها آزادانه از برازجان عبور کرده به شیراز بروندو حتی مکاتبات بین مستر چیک و دریابیگی و معظم له 15 روز به طول انجامید و نهایتا منجر به جنگ سر بست چغادک گردید.


کلیه مخارج جنگ رئیس علی دلواری با انگلیسی ها را غضنفر السلطنه برازجانی تامین میکرد


مستر چیک حاضر به پرداخت 70000 لیره ی استرلینگ به غضنفر گردیدهتا از بابت مخارج جنگ سربست چغادک پرداخت شود اما غضنفر گفت:اگر هزارمیلیون لیره هم بدهند قبول ندارم.به جز اینکه اجنبی بوشهر را تخلیه نماید و از کشور ما برود.


برازجان در دوره حکمرانی غضنفر ، مرکز انقلاب و فعالیت علیه دولت استعماری انگلیس بود.

میرزا محمد خان بنیانگذار فرهنگ ومدرسه بود ، وی در سال 1294شمسی اولین مدرسه با مدیریت و آموزگاری آقای شیخ مهدی کازرونی در شهر برازجان دایر نمود.وشخصا حقوق معلم و سایر مخارج آن را می پرداخت و این مدرسه جنبه عمومی داشت.


در کتاب کلید خلیج فارس تالیف سرلشکر غلامحسین مقتدر ، صفحه 102 از کمک مالی غضنفرکه 10 هزار تومان بود به واسموس آلمانی به نیکی یاد شده است.


غضنفر السلطنه در ایجاد امنیت در محدوده ی حکومتش بسار دقیق بود، به منظور امنیت بازار برازجان عده ای مسلح به نام شبگرد برای مراقبت گماشته بود و نیز جهت امنیت جاده ی مسیر کاروان ها تعدادی تفنگچی تعیین نموده بود و خود غضنفر السلطنه تفنگ به دست شبانه به گشت می پرداخت.


انجام فرائض دینی و توجه به مبادی اسلامی و روح ایمان ، معتقدات مذهبی غضنفر زبان زد همگان بود.


تمام مخارج جنگ رئیس علی دلواری با غضنفر السلطنه بود

آقای بیاتی میگفت : کلیه مخارج جنگ رئیس علی دلواری با انگلیسی ها را غضنفر السلطنه برازجانی تامین میکرد، و با همکاری نور محمدخان،هژبرنظام،ضابط دهستان دالکی برازجان پول و نقره را با قاطری بار میکرد و رئیس علی دلواری را که با دست خالی به جنگ فرسایشی و ایذایی پرداخته بود تقویت میکرد،و هم او با پرداخت وجوه نقدی تعداد 400 قبضه تفنگ پنج تیر مشهور به واسموسی را به ویلیام واسموس آلمانی سفارش داد که پس از خرید از آلمان و تحویل به غضنفربین مجاهدین برازجانی و افراد تحت فرمان رئیس علی دلواری توزیع گردید.

شهادت دلاور غیور دشتستانی ، غضنفر السلطنه


به نقل از صفحه 99 کتاب جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری ، نگارش علیمراد فراشبندی، تنها شاهد به شهادت رسیدن غضنفر السلطنه ، به دست شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی را ، میرزا حسین بلوکی معرفی مینماید.

از قوا شاهد عینی که میگوید:

غضنفر السلطنه بعد از دریافت دو گلوله جان شکار، شیخ عبدالرسول را مخاطب ساخته میگوید:

کوچکتر از آن هستی که مرتکب چنین جنایتی شوی، دشمن خونخوار ایران مرا کشت، ملت ایران انتقام خون مرا از تو خواهد گرفت.


گریه قاتل


قاتل غضنفرالسلطنه

عبدالرسول چاه کوتاهی ، دوبار دستش را روی ماشه تفنگ فشار داد که تناوبا نفیر دو گلوله سکوت سحر گاهی 21 رمضان را شکست و تیر ها یکی بعد از دیگری در سینه و پهلوی دلاور مرد دشتستان بزرگ نشست. غضنفر السلطنه ای کهاندامی برازنده داشت که در پذیرایی نهار احمد شاه و رضا خان سردار سپه در برازجان و در مقایسه هیکل و قدرتش در کنار رضاخان میگویند: اگر یک سیلی به رضاخان میزد، او هرگز تاب مقاومت نمی آورد و نقش بر زمین میشد!!

چگونه از اسب فرود آمد و بر زمین افتاد، که مرد قاتل پس از گذشت نیم ساعت با احتیاط به او نزدیک شد و بر لاشه آن شهید راه دین و وطن نتوانست از فرو ریختن اشک خود جلوگیری نماید و های های گریه را سرداد، و با هزار تاسف از آن جسم بی جان و روان فاصله گرفت!؟


قدرت و اشتها

حاج جوهر بیاتی برازجانی تعریف میکرد و میگفت:

غضنفر یک دیس چلو ویک مرغ بریان را به صورت معمول صرف میکرد و سپس سینی یا دیس مسی را مثل کاغذ به هم می پیچید و بعد آن را باز میکرد و به کناری مینهاد.اما به وقت قضا وبوقت قدر نتوانست کمترین دفاعی و عکس العملی از خود نشان بدهد، واین شیر بیشه شجاعت به وسیله روباه صفتی به شهادت رسید.


قطار برازجان

انگلیسی ها در مدت چهار سوال اقامت خود در برازجان، اقدام به کشیدن خط قطار از بوشهر به برازجان نمودند . ظاهرا برای حمل آب شیرین قنات برازجان به بوشهر و مصرفی سربازان سپاه بیگانه و واگن هایی هم برای حمل مسافر از برازجان و بالعکس بود.


درب خانه غضنفر در انارستان

غضنفر بر ارتفاعات کوه قلعه برجی از نوع گچ و سنگ بنا نهد که پناه گاه شبانه وی و اسب او بود ، مردم انارستان به مجرد این که فهمیدند که انگلیسی ها قصد انفجار و انهدام آن قلعه را دارند، قبلا در مستحکم ورودی آنرا ، از جا در آورده و به انارستان برده ، بر درگاه شاهزاده ابوالعباس آنجا نصب کردند .اخیرا جستجوگران یک لنگه از پنجره قلعه غضنفر را رویت کرده اند.


خانه غضنفر

نحوه شهادت غضنفر السلطنه دشتستانی


روز 21 رمضان 1308 بنا به اقوال، غضنفر بر اسب سفید خود سوار میشود و عازم آبادی شاه پسر مرد میگردد تا هم برای تبرک و آمرزش زیارتی کرده باشد و هم از همسر قشقایی خود دیدار نماید، زیر لب زمزمه کرد:

شوق دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان شما

اواز پیچ و خم دره های رود فاریاب و منطقه تنگ ارم و دهرود گذشته و روز قبل از هواداران و کدخدایان طرفدارش دیدار به عمل آورده بود،اکنون منطقه زیرنفوذ خود را پشت سر میگذاشت تا با شوق دیدار خانواده وزیرات امامزاده ، بی صبرانه طی طریق کند.به یک نقل گرگوچرچر وکربلایی علیمراد اهل برازجان از همراهان آن مرد بزرگ بوده اند. وبه قولی تنها گرگوچرچر همراه آن مرد بزرگ بوده اند.

خلاصه میرزا محمد خان بازبان روزه به حوالی روستای کلمه رسیده،حالا چگونه از این آبادی بگذرد که هیچ کس متوجه ورود وخروجش نشوند، شایدغیرممکن باشد، این روستا مقر فعالیت شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی بود. عبدالرسول چاه کوتاهی قلعه مستحکمی از خشت خام برپانموده و چند روستای جانبی مانند خون ، تنگ زرد، فاریاب ،شاهی جانی و طلحه و آبادی های ارغون و بعضی از مزارع و تنگه را ضمیمه کرده بود،و ایادی و نوکران و تفنگ بدستان او همه جا را زیر نظر داشتند،تا چگونه غضنفرالسلطنه ما ازین معابر عبور کند و .....

این درحالی است که غضنفرالسلطنه اصلا فکر نمیکند همچنین نقشه ای وجود داشته باشد وکسی جرات کند ماشه تفنگ را بکشد و سویش تیراندازی کند.

در همین حال که غضنفرالسلطنه از کوه و دشت ها در حال حرکت بود ، ناگهان شیخ عبدالرسول چاه کوتاهیسه نفر سوار براسب را،جلوی قلعه بادوربین 4 قاب انگلیسی دید گفت انگار این سواره اسبش مانند غضنفرالسلطنه است،بعد که غضنفرالسلطنه نزدیکتر آمد عبدالرسول مطمئن شد که او غضنفرالسلطنه است.

میرزامحمدخان حال با پای خود به مسلخ آمده بدون اینکه از وقایع پشت سرش مطلع باشد.

به گفته پسر برادر عبدالرسول چاه کوتاهی:

عمویم شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی، غضنفرالسلطنه را از قلعه روستای کلمه تعقیب کرد ،همراه او آقای محمدجعفر آتشی مباشر آن موقع عبدالرسول بود که این تعقیب را شروع کردند.

احمد چاه کوتاهی ، برادر زاده شیخ عبدالرسول ادامه داد:عمویم در این تعقیب نهایت احتیاط و استتار را انجام داد. عمویم با محمد جعفر از بیراهه خود را به کمین گاه رسانده و مترصد ورود غضنفربودند. عمویم بدون توجه به تعهدی که بااین مرد رشید و به قرآن کریم قسم یاد کرده بودند که هیچگونه تجاوزی به محدوده یکدیگر نکنند ، منتظر رسیدن غضنفر شد.

غضنفر از پایین گردنه شاه پسر مرد نمودار شد و آهسته پیش میآمد چون هم اسب و هم خودش خسته و تشنه بودند.

شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی ناگهان مباشرخود را مخاطب قرار داد و گفت :محمدجعفر اول توبزن، محمدجعفر گفت:تاپیش بیاید ببینم چکار میکنم.اما غضنفر دیگردرتیررس آنهابودوبی خبر از همه جا.

محمدجعفر تفنگ خود را به شانه نزدیک میکند ولوله رادر برابر صورت غضنفر راست کردو میخواست ماشه را عقب بکشد ،اما شدیدا ترسید و روبه عبدالرسول کرد و گفت :نمیتوانم بخدا قسم من نمیتوانم.جسارتا خودتان بزنید!

عمویم عبدالرسول تفنگ را به طرف غضنفر نشانه گرفت،ناگهان گلوله در سینه خان نشست و از آن طرف بیرون زد.بلافاصله تیری دیگر که پهلوی خان را به هم دوخت.

غضنفر ابتدا با ناباروری خود را روی زین اسب نگهداشت.اما خون فواره زد و باورش شد که تیر خورده،به هر تقدیر از اسب به پایین غلتید و به طرف زمین سقوط کرد.

عبدالرسول و محمدجعفر پس نیم ساعت نزد غضنفررفتند و غضنفر پرسید چه کسی به من تیراندازی کردو مرا زد؟ عبدالرسول:جسارتا من شمارا هدف قراردادم.

غضنفر باتلخی جان کندن زبان درکامش چرخید وگفت: عبدالرسول مگرما هم قسم نبودیم چراتخطی کردی ،معنی قسم به کلام الله همین بود؟ عبدالرسول گفت:من به حکم وظیفه میهنی وملی شما را هدف گلوله قرار دادم،به دستور رضاخان سردارسپه و با اولتیماتم سرهنگ سید احمد معینی و ناچار این کار راکردم.اما غضنفرشاید بقیه پاسخ اورا نشنید و مرغ روحش در عالم بیکران به پرواز درآمده بودوجان به جان تسلیم کرد.

عبدالرسول به پول وچاقو و تفنگ وکلت او و...دست نزد و فقط انگشتری دست اورا که نام غضنفری روی آن حک شده بود ازدستش بیرون آورد،تاازطریق روستای اهرم تنگستان به پیشگاه حکومت بوشهر تقدیم گردد و از طریق ازمیان برداشتن میرزامحمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی به بارگاه رضا خانی اعلام شود که شیخ عبدالرسول موفق به انجام این جنایت گردیده بود.

جنازه غضنفرالسلطنه را روی دو راس ورزاگاونر که در کنار هم به یکدیگر بسته و تخته یا لنگه دری روی آن قرار داده بودند،به کمک 10یا15 نفر از پایین گردنه به طرف امام زاده شاه پسر مرد حرکت دادند،خلیفه حسین و خلیفه داراب از خلیفه های شاه پسر مرد بودندکه نهایت همکاری را در تهیه مقبره ومقدمات غسل و دفن معمول داشتند؛هرچه صبر کردند ، خون ریزی از محل اصابت گلوله ها بند نیامد ، شیخ عبدالشهید اهل روستای طلحه او را غسل داد و هم تیمم گرفت وسپس براونماز میت بجاآورد،رفته رفته جمعیت تشییع کننده و نمازگذار بیشتر میشد ، شیخ عبدالشهید او راتلقین داد سپس بر مزار قرار داده و باتاسف خاک بر او ریختند.


شاه پسرمرد

قبر غضنفرالسلطنه برازجانی


قبر غضنفرالسلطنه برازجانی

منبع:کتاب دلاوران دشتستانی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: شهيد ميرزا محمد خان برازجانی , شهید غضنفرالسلطنه دشتستانی , دلاوران دشتستان , تاریخ برازجان

تاريخ : ۱۳۹۰/۱۱/۰۹ | 13:29 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

ميرزا حسين خان در برابر استبداد صغير

ميرزا حسين خان در برابر استبداد صغير

 در اين دوران فقر قحطي و جنگ و وبا برازجان و منطقه دشتستان را با رکود بي سابقه مواجه کرده بود که به تدريج رفع شد اما بلاي ديگري به نام استبداد صغير شروع شد که مورد حمايت محمد عليشاه قاجار  که به نوبه خود از حمايت انگليس برخوردار بود حمايت مي شد. اما مردم مشهد ، بوشهر ، گيلان، تبريز، شيراز و منطقه بوشهر کانون مبارزات عليه استعمار بودند.

 حتي در دوران مشروطه خواهي هم برازجان از مراکز مهم و نا آرام کشور بود که در اين خصوص ذکر مطلب ذيل خالي از لطف نيست.(مهدي بامداد در کتب رجل ايران جلد شيشم به مسافرت شخصيتي چون سيد جمال الدين اسدآبادي به برازجان اشاره ميکند که احتمال دارد براي آگاهي از موقعيت انقلابيون وتشکيل نيروهاي انقلاب به آنجا رفته باشد وي در پاورقي صفحه 213 کتاب خود آورده است که : ملا محمد باقر بواناتي چون از کسوت روحاني به درآمد و تغيير لباس داد از ترس مجازات شيرازي ها متواري شد مامورين او را تعقيب تا آنکه در برازجان دستگيرش نموده و به زندانش بردند ملا محمد باقر شرح ميدهد که : به محض ورود به قلعه(کاروانسراي مشير) مرا به سيدي که درمحوطه درحال قدم زدن بود معرفي کردند، سيد پس از شنيدن توضيحات مامورين سيلي محکمي در گوش من نواخت و گفت اين ملعون کافر را در اتاق مجاور حبس کنيد تا صبح حکم قتلش را بدهم ، نصف شب در باز شد و همان سيد وارد شد وگفت : برخيز و فرار کن . به تدبير آن سيد بدين طريق از مهلکه جان به در بردم، بعدها چون سيد جمال الدين به لندن آمد او را شناختم و دانستم آن سيد رهاننده من سيد جمال الدين معروف مدير((عروه الوثقي)) بود.)                 

 ميرزا حسين خان مردي مذهبي و متعصب بود و دستور داد دعاوي وشکايات  مردم  را بر اساس موازين شرعي بررسي کنند.  در زمان او درباره وضعيت معيشتي مردم روبه راه شد و دولت فردي به نام سعيد سلطان را باقوايش براي وصول ماليات به برازجان گسيل داشت  محمد حسن خان با پذيرش عليق سپاه او را خارج از برازجان نگه داشت و سعيد سلطان با آنکه فردي تند خو و خشن بود و به دنبال فرصتي براي در گيري مي گشت  اما چون خوي مردم برازجان را مي شناخت نپذيرفت. اما دستور داد دو نفر از تفنگچيان برازجان را به اتهام شورش وبه قصد انتقام از عدم پرداخت ماليات جلوي کاروان سراي بزرگ شهر تيرباران کردند.

 بنا به گفته معمرين اين اتهام و اعدام مغاير با ادعاي سعيد سلطان بود. اين باعث شد که مردم شبانه شهر را ترک گفتند و به کوهستان پناهنده شدند. سعيد سلطان از ترس شورش مردم بدون آنکه بتواند ديناري ماليات بگيرد به شيراز بازگشت. در اين حال تفنگداران برازجان که خطر خوانين انگالي را مي دانستند  به آنجا حمله ور شدند و جزيره شيف را که منبع درآمد آنان بود را مسخر داشتند و خوانين انگالي هم به دشتي اسماعيل خواني گريختند . بعد ها انگالي را به محمدخان واگذار کردند اما جزيره شيف همچنان در دست حاکم برازجان ماند. در اواخر دوره ميرزا حسين خان حکومت احمد شاه وي را به مناسبتي به تهران دعوت کرد وي به دليل کهولت پسر برومندش ميرزا محمد خان را  فرستاد . ميرزا محمد خان در عنفوان جواني به صفات بارزي منتسب بود طلاقت لسان کارداني و لياقت او زبانزد خاص و عام بود. دولت مرکزي به همين دليل وي را ملقب به غضنفر السلطنه نمود و حکم ضابطي براز جان را به وي اعطا نمود اما وي مطلب را از پدر مخفي نگه داشت تا آنکه طي نامه ايي که از تهران رسيد مطلب روشن گرديد. ربودن وزير (طرق) در برازجان از جمله حوادث مهم زمان ميرزا حسين خان است که در نزد قدما به سال وزيري معروف است. و نيز مسجد قلعه توسط حاجيه خانم همسر ميرزا احداث شد. منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: ميرزا حسين خان در برابر استبداد صغير , تاریخ برازجان , سازنده مسجد قلعه برازجان , مسجد قلعه

تاريخ : ۱۳۹۰/۱۰/۱۶ | 12:43 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

محمد حسن خان برازجاني

محمد حسن خان برازجاني

 

محمدحسن خان مردي متواضع وسخاوتمند و مردم دار بود و بين سالهاي 1294-1248 ضابط برازجان بود. در اين ايام رابطه ميان والي  واهالي چنان صميمي بود که مايه رشک و حسد سران و حکام ولايات همسايه برازجان بويژه خوانين انگالي شد. اين خوانين به علت روابط حسنه با کنسول انگليس و فرماندار دست نشانده آنها در بوشهر خيال واهي تصرف برازجان را در سر داشتند . در همان اوضاع مردم برازجان دچار قحط سالي شديد شدند و با اين حال در برابر تهاجم بيگانگان گرسنگي و برهنگي را فراموش کرده و کمر همت به شکست دشمن بستند .

دشمني که بسيار مکار و حيله گر و مجهز به سلاح هاي مرگبار بود. خشکسالي آن سالها باعث شد تا حاکم برازجان نتواند مالياتها را براي حکومت وقت بفرستد با آنکه در مقابل حکومت وقت به پرداخت ماليات تعهد داشت حاضر نشد مردم را تحت فشار قرار دهد. اما دولت هر روز فشار را براي گرفتن ماليات بيشتر مي کرد.

 انگليسي ها هرات افغانستان را با طغيان کامران ميرزا از ايران جدا کردند به اين بهانه که ايرانيها قسمتهايي ازافغانستان را پس گرفته اند با هماهنگي ميرزا آقا خان نوري نخست وزير ايران عليه ايران اعلام جنگ کرده و در بوشهر  و خارگ و خرمشهر نيرو پياده کردند. در آن زمان دولت وقت  کمترين توجهي به مردم  به خصوص مردم بلاد بوشهر که از اهميت بيشتري نسبت به خوزستان برخوردار بود نداشت. سي فروند کشتي انگليس با حدود ده هزار سرباز هندي و لندني روزپنجشنبه 21 ربيع به فرماندهي (اترام) وارد بوشهر شدند.

 دولت ايران بعد از يک ماه از اشغال کامل بوشهرتوسط انگليسي ها اقدام به اعزام نيرو به سرداري شجاع الملک نمود و سردار شجاع الملک حرکت کرد تا به فراشبند رسيد محمد قلي خان قشقايي هم با هزار نيروي دلير  در ني نيزک فرود آمد. باقر خان تنگستاني و محمد حسن خان برازجاني هم به لشکرگاه آمدند. شيخ حسين کلانتر چاکوتاهي از سوي افکار عمومي متهم به خيانت و سازش باانگليسي ها شده بود. اما دموخ ها يعني طايفه شيخ حسين که اصالتا از اعراب عربستان که دنبال محل بهتري براي زندگي به جنوب ايران آمده بودند اين قضيه را اتهام مي دانستند. البته بعدها انتشار مطلبي از سوي يکي از نظاميان انگليس بنام (ليوتنان بالارد) بر اين ظن مردم صحه گذاشت. در آن جنگ به غير از محمد حسن خان افرادي چون حاجي محمد خان برازجاني و حاجي محمد خشتي و علي محمد خان زيراهي و سهراب خان شبانکاره در جبهه ني نيزک حضور دايم و موثر داشتند و در نهايت نيروهاي انگليس در خوشاب شکست مي خورد . شجاع الملک که فردي نا لايق و ترسو بود وعلم جنگ هم نمي دانست به جاي اينکه نيرو هاي ايران را دربرازجان که حصاري حصين داشت مستقر سازد به دالکي برد  که اين کار نسنجيده علاوه براينکه موجب تعجب نيروهاي انگليس شد باعث وارد آمدن خسارات زياد و شکست نيروهاي ايراني شد و نيز معلوم شد که خود نيز خيانتکاري بيش نبوده است .

خلاصه شکست نيروهاي ايراني باعث شد که انگليس خارج شدن نيروهاي ايراني از هرات را بخواهد و با يک تير دو نشان زد . محمد حسن خان سه پسر به نام هاي علي خان، حيدر خان و فتح الله خان داشت. پس از جنگ، حيدر خان و محمد طاهر خان گله داري را در زندان کريم خاني شيراز اعدام کردند . وقتي خبر اين اعدام به محمد حسن خان در برازجان رسيد او در حال نماز و در سجده بود و باشنيدن شيون زنان در دم جان سپرد . در اين مدت حاجيه بيگم زن محمد حسن خان که زني متدين و با وقار بود اداره شهر را بر عهده گرفت تا آنکه علي خان که زنداني بود فرار کرد و به برازجان آمد و بدون رادع و مانع حاکم برازجان شد . محمد خان ضابط انگالي ضامن علي خان شد که ماليات هفت سال گذشته را که به علت خشکسالي از طرف برازجان به دولت پرداخت نشده بود پرداخت شود و دولت هم رياست علي خان بر برازجان را پذيرفت .اما باز هم خشکسالي شد و مردم باز هم ياراي پرداخت ماليات نداشتند .اين بهانه اي شد براي خان هاي انگالي که با حمايت قنسول انگليس و حاکم بوشهر برازجان را محاصره کنند.

علي خان فرد چابکي را به کلمه شهري در منطقه ي پشتکوه دشتستان نزد عباس قلي بگ که فرد جنگجو و دليري بود فرستاد. عباسقلي بگ با چند جنگجوي زبده در دو جناح شرق و جنو ب شرقي حلقه محاصره مستقر شد و با سپيده دم مردان انگالي را به گلوله بست . انگالي ها که حيران بودند دو جناح را تخليه کردند وپس از تلاش محصورين  وياران عباسقلي چنان  عرصه به مردان انگالي تنگ شد که تا خود انگالي پا به فرار گذاشتند . خشکسالي ادامه يافت و باز هم خان انگالي با پشتيباني حاکم بوشهر و قنسول انگليس حاضر شد که ماليات برازجان را خودش  بدهد و برازجان به حوزه حکم راني اش اضافه شود. عليخان که ماندن و جنگ را يا پرداخت ماليات را جز عذاب نمي ديد به کوههاي گيسکان پناه برد .

 حاکم بوشهر مردم برازجان را جلوي حمام سالم خاني جمع کرد و گفت از اين به بعد محمد خان انگالي خان برازجان خواهد بود که با واکنش شديد منفي اهالي برازجان مواجه شد و مردم گفتند که ما غير از سلسله خوانين برازجان از احدي اطاعت نمي کنيم . حاکم بوشهر از سر اجبار فرداي آن روز ميرزا حسين خان فرزند ميرزا اسد خان را کلانتر برازجان کرد و اينگونه تيره حکومت دار محمد حسن خان به تيره  ابوالحسن خان منتقل شد . چندي بعد علي خان در راه بوشهر در گذشت و مردم برازجان بسيار متالم شدند و از ميرزا حسين خان حمايت بيشتري کردند.

 منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: محمد حسن خان برازجاني , به شهر برازجان خوش آمدید , برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۰/۱۰/۰۹ | 13:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

شیخ محمد حسین برازجانی

شیخ محمد حسین برازجانی معروف به مجاهد ، ( زاده: 1249 - درگذشت: 1319 ) فرزند نجفعلی متولد برازجان از روحانیون مبارز جنوب در جنگ جهانی اول بود.


وی در نجف تحصیل کرد. با تصرف بوشهر در جنگ جهانی اول به سال ۱۳۳۳ قمری مردم جنوب به رهبری ریس علی دلواری به نبرد با نیروهای انگلیس پرداختند. در همین زمان، آیت الله محمدتقی شیرازی در نجف برضد متفقین اعلام جهاد کرد و برازجانی بر همین اساس، به یاری رئیسعلی دلواری شتافت. دامنهٔ این قیام تا شیراز گسترش یافت و برازجان مرکز تجمع آزادیخواهان شد. وی با علی کازرونی، غضنفرالسلطنه برازجانی (ضابط برازجان)، اخگر (دکتر ژاندارمری) برای کمک به نبرد جنوب، در برازجان شورایی تشکیل دادند که در آن پس از خواندن نامه‌های مجاهدان و مخالفان، رهنمودهای لازم را می‌دادند و از خان‌های منطقه می‌خواستند تا رئیسعلی را در جنگ یاری دهند. نخستین کسی که به درخواست آنها پاسخ مثبت داد، شیخ حسین خان چاکوتاهی بود. کاکس، وابستهٔ نظامی انگلیس در بوشهر، طی نامه‌ای از او بازخواست کرد، اما شیخ با استناد به فتوای علمای نجف، به کاکس پاسخ داد و رئیسعلی نیز در تأیید آن، نامه‌ای مفصل و ستایش‌آمیز برایش فرستاد. در اثنای جنگ جنوب، رئیس علی دلواری کشته شد. مبارزهٔ جنوب همچنان ادامه یافت تا آنکه انگلیسی‌ها در (۱۳۳۵.ق - ۱۹۱۷.م) بر برازجان مسلط شدند. وی پس از پیروزی متفقین مدتی متواری بود. پس از پایان جنگ، به زادگاه خود بازگشت. شیخ محمدحسین در اواخر عمر در تهران زیست و در این شهر درگذشت.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: شیخ محمد حسین برازجانی , مجاهد , روحانی برازجان , مبارز جنوب در جنگ جهانی اول

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۹/۲۹ | 8:5 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

حکم راني حاج محمد خان بزرگ

حاج محمد خان(بزرگ)


حاج محمد خان برادر کهتر سالم خان بين سالهاي  1236- 1238 در فضاي تالمات مردم در اثر شهادت سالم خان به دست شيخ عبدالرسول خان به حکومت رسيد. او با هوشمندي و درايت اهالي تنگستان و دشتستان و دشتي که از دست شيخ عبدالرسول خان دوچار خسران شده بودند را باخود همراه نمود وهسته مرکزي انتقام شد. حاج محمد خان فردي مدير و آگاه به اوضاع سياسي کشور بود و مردم برازجان را از بازي هاي دوران حکومت قاجار دور نگه مي داشت .

 شيخ عبدالرسول خان که به ظاهر قدرت منطقه شده بود يک سال پس از شهادت سالم خان به شيراز رفت و در راه برگشت به علت صعب راه شبگير شد و در دالکي ماند. خبر را به حاج محمد خان رساندند . حاج محمد خان همراه حاج محمد امين خان شبانکاره اي از زيراه و محمدعلي خان و باقر خان از تنگستان اقامتگاه حاکم بوشهر را در سپيده دم محاصره کردند . و گارديها که محافظ حاکم بوشهر بودند در مقابل انذار محاصره کنندگان حاضر به تسليم شيخ نشدند و جنگ شروع شد و شيخ در بالاي برج قلعه بود توسط يکي از مردان جسور برازجاني هدف آماج گلوله قرار گرفت و تفنگچيان برازجاني  محافظين شيخ را که نظاميان شيراز بودند آزاد کردند و سر بريده شيخ را بر سر ني کردند و تا چند روز در وسط شهر(محوطه جلوي دبستان آفتاب به نمايش گذاشتند و مردم اين فتح بزرگ را جشن گرفتند. چون خبر مرگ شيخ عبدالرسول به شيراز رسيد رضا قلي ميرزا به برازجان آمد وبه آنها اطمينان داد واز آنها تفنگچي گرفت وبه بوشهر رفت شيوخ بوشهر از ترس هرچه داشتند برداشتند و به کشتي هاي انگليسي پناه بردند. (اين نمونه بارزي از روابط شيوخ عرب نژاد ساکن جنوب ايران  که از آغاز ترک نازي انگليس به کرات اتفاق افتاده است).

 در ايام حکم راني حاج محمد خان بزرگ فتحلي شاه قاجار مرد و محمد شاه به سلطنت رسيد. اين باعث تغييراتي در اوضاع سياسي گشته و بعضي از شاهزادگان از کار معاف شدند و مورد غضب قرار گرفتند. از اين جمله رضا قلي ميرزا و برادرانش و عمويش سليمان ميرزا و نواب حاجيه روز پنج شنبه 23 ذيقعده125 به برازجان رسيدند. حاج محمد خان ابتدا از آنها پذيرايي کرد ولي بعد به دليل اينکه حسادت هاي زنانه همين نواب حاجيه باعث به شهادت رسيدن سالم خان شده بود و همين رضا قلي ميرزا به سالم خان نارو زده بود عذرشان را خواست. اين نهايت گذشت حاج محمد خان بود که از آنها انتقام خون برادرش را نگرفت و فقط به راندن آنها از برازجان قناعت کرد. بعد از آن قضيه فرمانفرما که حاکم شيراز در زمان قجر بود در وصيت نامه اش به آنها گفته بود که براي استخلاص به دولت انگليس پناه ببريد که نشان دهنده نوع سياست زمامداران قاجاري است.

حاج محمد خان اوضاع برازجان و ولايات تابعه را با درايت، نظم بخشيده و با خيال آسوده حکومت را به برادرزاده اش محمد حسن خان تفويض نموده بود و طرح انگليسي ها را موقتا عقيم گذاشت.


منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران +دلاوران دشتستانی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: حاج محمد خان , بزرگ , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۹/۱۳ | 15:55 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

سلسله سالم خان برازجاني

سالم خان مرد يادها و خاطره ها

 

طبق سنت ديرين چون فرزند منصور خان ، محمد خان صغير بود فردي محجوب و خير به نام سالم  خان با مرگ برادرش منصور خان بين سالهاي 1215تا 1220 به خاني رسيد. در همان اوايل حکومت وي چاههاي آب منازل خشکيد و سالم خان ناچار دستور تخليه شهر به سوي شمال شهر را صادر کرد. سالم خان در پي چاره جويي و انجام کاري اساسي شروع به احداث رشته قناتي نمود . که از کوههاي شرق برازجان شروع مي شد و يک دانگ از درآمد اين رشته قنات را وقف سرور آزادگان حضرت سيدالشهدا حسين بن علي (ع) نمود. و اين رشته قنات علاوه بر تامين نياز هاي مردم باعث آباداني  باغستاني خرم معروف به سالم خاني شد و روستاهاي ديگر هم از آن استفاده مي کردند و در بخش ديگري از فعاليت عمراني خود حمامي با سنگ يک پارچه بنا نهاد و يک دانگ آن را وقف سيد الشهدا کرد سپس براي مصارف شايسته موقوفات خود حسينيه سالم خاني را بنياد نهاد. اين خدمت و ارادت توسط وراث آن شهيد بزرگوار هنوز هم ادامه دارد. سالم خان در محوطه جنوبي حمام بارگاهي به نام عصره خانه تاسيس کرد که در آنجا از روغن کنجد (در زبان محلي ارده)مي گرفتند. به دستور سالم خان و همت والاي اهالي و به خاطر موقعيت سوق الجيشي برازجان در ظرف چند روز خندقي با پانزده قدم عمق و سه برج ديده باني در جنوب ومغرب وشمال ايجاد شدو پشت خندق ديوار مستحکمي بنا کردند که روحيه اطمينان را در مردم برازجان هر چه قوي تر کرد . همچنين عده اي آهنگر به خاطر هنرشان از کازرون به برازجان آورده و آنها را زمين و موقعيت داد که هم اکنون به طايفه آهنگران برازجان معروفند. سالم خان آن قدر محبوب دلها شد که شيخ عبدالرسول خان حاکم دولتي بوشهر شديدا نسبت به وي احساس خطر و حسادت کرده و تصميم به نابودي وي گرفت و براي اين منظور حاکم فارس و دولت وقت را با خود همراه کرد. گفته مي شود دخالتهاي بي جاي زنان در زمان فتحلي شاه مملکت را اساسا دوچار فقر و ناامني و هرج ومرج کرده بود چنان که همين حسادت هاي ميان زنان دربارحاکم شيراز باعث به شهادت رسيدن سالم خان و ريس محمد باقر خان تنگستاني بدست شيخ حسين خان شد. وقتي خبر غرق کردن سالم خان در دريا به مردم برازجان رسيد اهالي دست به سلاح بردند تا آماده جنگ با بوشهر شوند اما محمدخان برادر کوچکتر سالم خان مردم را به آرامش فرا خواند تا اوضاع عادي شود. سالم خان آنقدر محبوب و سليم النفس بوده وآوازه اي نيکو داشت که براي معرفي خوانين برازجان سلسله را منسوب به او ميدانند(سلسله سالم خان برازجاني)


منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: سالم خان مرد يادها و خاطره ها , شهر برازجان , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۹/۰۶ | 13:34 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

منصورخان اولين ضابط رسمي برازجان

منصورخان اولين ضابط رسمي برازجان

 

منصورخان که هميشه در کنار پدرش بود قصد داشت که در مسايل اجتمايي دخالتي نکند اما تقديرچنان شد که مانند پدرش ياري مردم و تظلم خواهي را رسما بدست گرفت چنانکه روزي که  مردم دراعترض به ايل زنگنه در مسجد جمع آمده بودند منصورخان با سخناني رسا شرح ظلم و جنايات ايل زنگنه را يک به يک شمرد و از حسين خان ملقب به ايلخاني خواست تا حکومت رابه مردم واگذارد. مردم يک صدا محکم سخنان منصورخان را تاييد کردند و حسين خان که ناچار به تسليم بود به نظر مردم گردن نهاد. مردم و بزرگان به خان تبريک مي گفتند وبرج وبارويي جديد براي خان جديد بنا کردند. آوازه پاکي وشجاعت منصورخان چنان پيچيد که دولت وقت به مناسبت هاي گوناگون از وي به عنوان ضابط برازجان دعوت مي کرد. براساس کتاب عارف ديهييم دار نوشته جيمزداون و قلعه پري نوشته بهرام افراسيابي منصورخان ملقب به ملک منصورخان در جريان جنگ هاي اواخر صفويه و زنديه(خصوصا لطفعلي خان) جنگ هاي بسيار شجاعانه اي انجام مي دهد. ملک منصورخان عمري طولاني داشت و صاحب چند فرزند شد ازجمله چهار پسر به نامهاي سالم خان، حاج محمدخان، غلامحسين خان وابوالحسن خان و در نهايت دقت به تعليم وتربيت آنها همت گماشت وبه برازجان چنان حيثيتي بخشيد که در زمان وي مرکز دشتي و دشتستان شد.


منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: منصورخان اولين ضابط رسمي برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , ملک منصورخان برازجانی , حاکمان برازجان

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۱۳ | 8:14 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

طغیان ملک منصور

طغیان ملک منصور

 

ملک منصور پس از پدرش کدخدامحمد ، برآبادی های روزبه و بنداروز و نینیزک و دره چیتو تسلط یافت ، از فرمانبری ایل زنگنه سرباز زد و دلیر مردانی گرد آورده با آنها به مقابله پرداخت ؛ تعدادی از ایل زنگنه را به قتل رسانیده و از پرداخت مالیات و خراج به آن خوانین سرپیچی نمود ، به طوری که دیگرافراد ایل زنگنه جرات این را نداشتند تا از نزدیکی با این آبادی ها بگذرند ، زنگنه برای ارتباط با دالکی و مضافات آن جرات نداشتند از بنداروز و روزبه بگذرند ، ناچار در کناره و حاشیه رشته کوه شرقی رفت و آمد میکردند. که رفته رفته به (راه ایل زنگنه)معروف شد .از این پس ملک منصور خان خود را خان نامید.وی در حل و فصل امور شهرت فراوانی یافت و علاوه بر آبادی های نامبرده ، محل حکومتی خود را از روزبه به محلی امروز مشهور است به چهاب باغچه انتقال داد ، و سپس به وسیله یکی از پسرانش به نام سالمخان به محله قلعه امروزی منتقل گردید و برازجان جدید را پایه گذاری کرد و به آبادی برازجان قدیم اتصال داد.


منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران +دلاوران دشتستانی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: طغیان ملک منصور , طغیان ملک منصور برازجانی , بنداروز , نی نیزک

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۱۰ | 15:33 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

حاج غلامحسین کمالپور

زنده یاد مرحوم حاج غلامحسین کمالپور فرزند مرحوم محمد حسن متولد 1279 خ در برازجان از اشخاص برجسته و سرشناس و از افراد نیکوکار و خیر و مردمدار این شهر بود. وی سواد را در مکتبخانه های برازجان فراگرفت و شخصی آگاه و روشن و از معلومات عمومی بسیاری برخوردار بود.
وی در آغاز و در دوره رضا شاه به دلیل مخالفت با رژیم، مدت ها به صورت فراری و تحت تعقیب در کوه های گیسکان به سر می برد. سال ها پس از آن وارد اداره امنیه شد و مدت ها محل خدمت او در منطقه دشتی کنونی بود. در این زمان به علت مخالفت با رژیم و عدم اطاعت از دستور فرماندهی، در به تعطیلی کشاندن مراسم سوگواری ماه محرم مردم و حتی شرکت متعصبانه خود او در این مراسم از سوی دادگاه نظام احضار و به دلیل به کار بردن کلمات و جملات رکیک بر علیه شاه در دادگاه به اعدام محکوم شد.
وی در زندان نگه داشته شد تا حکم اعدام او تایید و اجرا شود. به نقل از یکی از نزدیکان او شبی در زندان خوابی می بیند و امام حسین در خواب او آمده می گوید فردا شخص بالا مقامی به زندان خواهد آمد و تو را احضار می کند و تو موضوع خوابت را برای او تعریف کن. فردای آن شب سرتیپ احمدخان زندیه رییس وقت دادگاه نظام فارس به آن زندان می آید و او را می خواهد و وقتی مرحوم کمال پور به حضور او می رسد موضوع خواب خود را برای او بازگو می کند. سرتیپ از شنیدن آن منقلب و ترس وجودش را فرا گرفته و لذا او را از اعدام رهانیده و باعث آزادی او می شود. وی پس از بازگشت به دشتستان، مرزی برای خروج و رهایی خود از اداره امنیه تلاش می کند و از کار خود استعفا داده که در آغاز با آن موافقت نمی شود. اما او تهدید می کند.
در صورتی که با درخواست او موافقت نشود تمام اسلحه ها را برداشته و به کوه خواهد زد که با مشاهده این وضع ناچار استعفای او پذیرفته می شود. مرحوم حاج غلامحسین کمالپور در طول حیاتش اقدامات عام المنفعه بسیاری انجام داد. اولین ژنراتور برق در برازجان را برای استفاده مردم نصب نمود. قدرت این ژنراتور 70 اسب بخار بود و هر منزل می توانست از یک لامپ در منزل خود استفاده کند و در برابر آن ماهانه 20 ریال باید می پرداخت. این موتور برق تنها تا ساعت 12 شب روشن بود. دومین دبستان برازجان به نام دبستان عضد با همکاری و تلاش او و با در اختیار قرار دادن منزل شخصی اش در شهر برازجان تاسیس گردید. مسجد صاحب الزمان محله کمال آباد را ساخت و ده ها پلاک زمین مسکونی در محله کمال آباد جهت ساخت مسکن به صورت رایگان به افراد نیازمند واگذار کرد و حتی به برخی در حد توان کمک هایی به صورت نقدی و مصالح برای ساخت مسکن در آن ها نیز نمود. وی همچنین کمک ها و تلاش های بسیاری در ساخت طرح مقید و همگانی ورزشگاه برازجان کرد و خود او کار نظارت و امور مالی و حسابداری آن را به عهده گرفت. در سال های پیش و پس از انقلاب اسلامی در دادگستری برای حل و فصل اختلافات و درگیری ها از وجود ایشان بهره می بردند و او در انجام این امور کوشا و بسیار موثر بود. زنده یاد حاج غلامحسین کمالپور سرانجام در بهمن ماه سال 1376 خ دار فانی را وداع گفت.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: حاج غلامحسین کمالپور , غلامحسین کمالپور برازجانی , کمالپور مخالف رژیم رضا شاه , اولین ژنراتور برق در برازجان

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۷/۱۰ | 9:40 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

ملک منصور

ملک منصور

 

ملا محمد در حدود سنه 900 هجری قمری از کامفیروز فارس و همراه با فرزندانش محمود و عیال و اموالی مختصر به حدود برازجان (نی نیزک و جوار شاهزاده ابراهیم) مهاجرت کرده نسبت به مردم و محیط غریب بودند . در اولین برخورد کله پاچه حیوانی نذری برای این مهاجرین ناشناخته می آورند تا سد جوع نمایند ، محمود و پدرش به خدمت ایل زنگنه که مرکزشان روستای سمل و آباد و گندم ریز بوده و بر برازجان و دالکی و غیره تسلط داشته ، به جور و ستم از مردم مالیات اخذ میکردند در می آیند.این خانواده مهاجر دورادور هوشیار اوضاع بودند ولی وضعیت اقتضاء میکرد تا فرمان ایل زنگنه را گردن نهند ، شاید راهکاری بود که رفته رفته آنها را به شناخت محیط و مردم دشتستان بیشتر آشنا می کرد و بر اوضاع مسلط می نمود.محمود دو فرزند پسر به نام های علی و محمد داشت که هوش و فراست را از خانواده و عشیره خود به ارث برده بودند پس از شناخت و تسلط بر اوضاع محمود و فرزندان و خانواده به آبادی (روزبه) منتقل و کدخدایی آنجا را از طرف زنگنه پذیرفتند ، این آبادی حدفاصل بین روستای بُنداروز و برازجان فعلی بوده و آخرین پدیده آن درخت کویری به نام (کویرچهرروستایی)و دختر جسته و چاه آقابزرگی و جَرِسَرِ آسیابی (مقبره دونفر) در حوالی آن آبادی بوده ، در ضلع غربی آن آثار فراوانی از دوره هخامنشی و ساسانی در زیر خاک نهفته است.

محمود فرزند بزرگتر کدخدا ، دختری از آبادی روزبه را به همسری بر می گزیند که صاحب فرزندان نیکو ، از جمله ملک منصور می شود ،  ملک منصور بعد هها ،" از همین خانواده زنی اختیار میکند که حاصل این وصلت چهار فرزند پسر صالح و نیکو سیرت به نام های غلامحسین و سالم  و محمد و ابئالحسن بودند.



موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: شروع تاريخ 500 سال گذشته شهر برازجان , تاریخ برازجان , ملا محمد , ظابطين برازجان

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۷/۰۶ | 20:50 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

برازجان کوره قباد ساسانی

برازجان کوره قباد ساسانی

به استناد کتاب های المسالک و الممالک و الرسل والملوک به ترتیب صفحات 47 و 109 دشتستان بزرگ ایالت یا کوره قباد ساسانی بوده و قبل ازآن جزو سرزمین هخامنشیان محسوب میشد ؛ دشتستان جزو کشور ایلام بود ؛ پس از تسلط کورش کبیر ضمیمه امپراطوری ایران شد.

آثار و آبادی های ایلامی به تدریج در زیر خاک مدفون گشت در کنار آنها ؛ آبادی های جدید و کاخ های ساحلی هخامنشی بنا گردید ، جبر زمان این بنا ها ی آباد و با عظمت را هم با خاک یکحسان کرد که اکنون آثار 4 کاخ از آن جمله در برازجان و توابع کشف گردیده است.با چرخش زمانه به دوره ساسانیان میرسیم که آثاری از سنگ و گچ و ساروج و را به صورت پراکنده به خود اختصاص داده است شهر های ریوارد شیر و برازجان و خرابه های شهر توج یادگار دوره ساسانیان میباشد.هفتاد رشته قنات در اطراف برازجان ئ گستره ی دشتستان قابل شمارش است که هم اکنون نزدیک به 15 رشته آن آبدهی دارد و معمور است.برازجان مرکز دشتستان ؛ ساتراپ نشین (دارای استانداری) بوده و جمعیت انبوهی در شهر های دشتستان بزرک مانند توج ؛ ریوارد اردشیر؛مهرویان و ریگ و جنابا و روستاهای پررونق آن به فعالیت های گوناگون اشتغال داشته اند.

منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران +دلاوران دشتستانی


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: برازجان کوره قباد ساسانی , تاریخ برازجان , المسالک و الممالک , الرسل والملوک

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۷/۰۱ | 15:26 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

پيشينه تاريخي برازجان

پيشينه تاريخي برازجان: برازجان داراي پيشينه تاريخي بسيار كهن است كه مي توان آن را به سه دوره تقسيم كرد. در دوره اول از عيلاميان تا ظهور اسلام، در قلب خود شهر باستاني توزوتا اوكه را داشته است كه پارچه بسيار معروف توزي و آثار تاريخي بسياري كه از اين دوره طلايي به جا مانده حاكي از همين نكته است. دوره دوم از ظهور اسلام تا آغاز صفويه است كه دشتستان موقتاً در تاريخ فراموش مي شود. دوره سوم از آغاز صفويه تاكنون را شامل مي شود. در اين دوره خوانيني خوشنام و ميهن پرست همچون ملك منصورخان، شهيد سالم خان، شهيد ميرزامحمدخان غضنفرالسلطنه برازجاني و... بر برازجان در دوره اي متلاطم حكمراني مي كنند؛ سالم خان كمر همت به آباداني برازجان مي بندد و غضنفرالسلطنه برازجاني به ياري رئيسعلي دلواري و جنگ با انگليسي هاي متجاوز برمي خيزد و پس از رشادت هاي بسيار و به خاك ماليدن پوزه انگليسي ها در جنگ لرده، به عنوان آخرين نفر از سرداران وطن پرست متحد در برابر متجاوزان، به دست يك خائن به شهادت مي رسد.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: پيشينه تاريخي برازجان , برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۵/۱۲ | 15:13 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

جاذبه هاي تاريخي برازجان

جاذبه هاي تاريخي برازجان : در برازجان با توجه به تاريخ كهن و پربار آن، آثار تاريخي مهمي وجود دارد ازجمله: ۱- كاخ زمستاني كوروش هخامنشي: در جنوب غربي برازجان، با قدمتي حدود ۲۵۰۰ سال كه تلاش براي يافتن بقاياي آن ادامه دارد. ۲- گوردختر: در روستاي پشت پر، بخش ارم، مشابه مقبره كوروش، متشكل از ۲۴ قطعه سنگ؛ متعلق به مادر يا دختر كوروش هخامنشي. ۳- كاخ بردك سياه: در ۱۲ كيلومتري شمال غرب برازجان، روستاي درودگاه؛ مربوط به داريوش هخامنشي كه تلاش براي يافتن بقاياي آن ادامه دارد. ۴- كوشك اردشير: در مجاورت گوردختر؛ مربوط به عهد اردشير ساساني، ساخته شده با سنگ و ساروج. ۵- كاروانسراي مشيرالملك: در قلب برازجان، مربوط به اوايل قاجاريه، ساخته شده از سنگ با نماي بسيار زيبا و منحصر به فرد. اين بنا در زمان پهلوي زندان بوده (از زندانيان معروف: آيت الله طالقاني، مهندس بازرگان، آیت الله هاشمی رفسنجانی بهرمانی و...) و اكنون در حال بازسازي است. همچنين كوه قلعه (در ارتفاعات شرق برازجان)، پل مشيرالملك (۲۴ كيلومتري شمال برازجان)، كاروانسراي دالكي، چهل خانه سعد آباد، قصر دختر و گوري گاه در تنگ ارم، قلعه سبز در شبانكاره، سد سبا در روستاي كان سرخ وحدتيه (مربوط به هخامنشيان)، قلعه غضنفر السلطنه در كوه قلعه، بازار قديمي و سرپوشيده برازجان ازجمله آثار تاريخي دشتستان هستند.
موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: جاذبه هاي تاريخي برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید , تاریخ برازجان , برازجان

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۳/۰۳ | 11:16 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نگاهی به آثار دیدنی و زیارتی شهرستان دشتستان

نگاهی به آثار دیدنی و زیارتی شهرستان دشتستان


شهرستان دشتستان در شمال شرقی استان بوشهر قرار دارد و حدود یک سوم مساحت استان را در برمی‌گیرد و بیش از دویست و چهل هزار نفر جمعیت دارد. این شهرستان از پنج بخش مرکزی، سعدآباد، شبانکاره، ارم و بوشکان تشکیل شده است. سابقه‌ی سکونت در این شهرستان بسیار طولانی است و با توجه به آثار تاریخی به دست آمده در دوره‌های مختلف می‌توان به طور یقین گفت که این شهرستان از اولین نقاطی است که پس از عقب‌ نشینی خلیج فارس آباد شده است. با توجه به زمین‌های حاصلخیز و وجود چند رودخانه‌ی دائمی در شهرستان باعث شده که در زمستان و اوائل بهار یکی از زیباترین شهرستان‌های ایران زمین باشد و مهمان‌های بی‌شماری را به طرف خود دعوت نماید. مهم‌ترین محصول کشاورزی این شهرستان خرما است که علاوه بر استفاده در داخل کشور به خارج از کشور هم صادر می‌شود. علاوه بر خرما محصولات دیگری از جمله: پرتقال، لیمو ترش، نارنج، سیب، نارنگی، بادمجان، کدو، گوجه‌فرنگی، کنجد و… در این شهرستان تولید می‌شود. قرار گرفتن این شهرستان در مسیر راه‌های اصلی بر اهمیت آن افزوده است. بهار "دشتستان" بسیار زیبا و دیدنی‌ست به خصوص سالی که بارندگی خوب باشد. گندمزارهای زیبا و گل‌های سرسبز و رنگارنگ و خوش‌بو به استان طراوت و شادابی می‌بخشند و کسی که اولین بار به این شهرستان سفر می‌نماید به یاد سرزمین‌های شمال ایران می‌افتد که همیشه سر سبز و خرم است.   
شهرستان دشتستان دارای مردمانی مهمان نواز، شجاع و با تقوا است که این خصوصیات آن‌ها زبان زد خاص و عام است. همان‌طور که ذکر شد این شهرستان دارای آثار تاریخی متعددی است که به تعدادی از این آثار اشاره می‌شود:    
گور دختر  این اثر مهم و دیدنی در روستای "پشت پر" از توابع بخش ارم قرار دارد و با توجه به نام آن و نظر باستان‌شناسان، آرمگاه دختر کورش هخامنشی است که در دشت پشت پر به خاک سپرده شده است. بنای آن کاملاً سنگی است و از چند تکه سنگ حجاری شده ساخته شده است. این اثر تقریبا شبیه به آرامگاه کورش در استان فارس است و با همان زیبایی ساخته شده است.کاخ کورش هخامنشی برازجان 
ته ستون‌های کاخ کورش درجنوب غربی شهر برازجان و در پانصدمتری ابتدای جاده‌ی برازجان – بوشهر قرار دارد. این کاخ در سال 529 قبل از میلاد مسیح به دستور کورش سر سلسله‌ی هخامنشیان در نزدیکی شهر برازجان ساخته شده است ولی براثر مرگ کورش کار آن نا تمام مانده است. ته‌ستون‌های این کاخ در سال 1380 هجری شمسی توسط استاد علی اکبر سرفراز باستان‌شناس معروف ایران حفاری شد. این ته ستون‌های کاملاً سنگی از دو نوع سنگ زرد و سیاه با حجاری بسیار زیبا ساخته شده است.
کاروان‌سرای مشیرالملک برازجان    این بنای زیبا در دوره قاجاریه به فرمان مشیرالملک شیرازی ساخته شده است و دارای چهار برج دیده‌بانی است و از دو طبقه ساخته شده است. معماری بنا بسیار زیبا و دیدنی است و یکی از کاروان سرا‌های زیبا و بی‌نظیر است و به علت قرار گرفتن شهر برازجان در مسیر راه‌های اصلی این بنا، در کنار این شهر تاریخی ساخته شده است.پل مشیر این پل زیبا و دیدنی در شمال شهر دالکی قرار دارد و در نوع خود بی‌نظیر است. ساخت آن دوره‌ی ساسانیان صورت گرفته. گرچه قبلاً تاریخ ساخت آن را دوره‌ی قاجاریه می‌دانستند ولی در بازدید جدید دکتر "سرفراز" از این بنا معلوم شده که این بنای مهم مربوط به زمان ساسانیان است. این بنا در سمت چپ جاده‌ی برازجان به شیراز قرار دارد.   کوشک اردشیر  این بنا در کنار روستای پشت پر از توابع بخش ارم قرار دارد و مربوط به اردشیر ساسانی است و تا "گور دختر" فاصله‌ی چندانی ندارد و از بنا‌های زیبا و دیدنی شهرستان دشتستان محسوب می‌شود.    آثار در شهر صفاره     این آثار در شمال روستای دهقاید از توابع بخش مرکزی شهرستان قرار دارد که قسمتی از آن در سال گذشته توسط باستان‌شناسان حفاری شد که نوع معماری این بنا‌ها در نوع خود بی‌نظیر هستند. شهر صفاره در کنار رودخانه قرار داشته و در دوران اسلام شهری آباد بوده است.   تل مر    این تل عظیم در جنوب غربی برازجان و در شرق کاخ زمستانی کورش قرار دارد و از این تل بلند برای دیده‌بانی استفاده می‌نموده‌اند.   آرمگاه شیخ منصور خزاعی    این اثر در جنوب روستای زیارت از توابع بخش مرکزی شهرستان دشتستان قرار دارد و مربوطه به دوره‌ی اسلامی است. این بنا که در سال‌های اخیر مرمت و بازسازی شده یکی ازبناهای بسیار زیبا است که دیدن آن لازم به نظر می‌رسد.    بقعه آقا میر اهداف    این بقعه مربوط به میرهداف یا پیرهداف است که مردم شهرستان دشتستان اعتقاد خاصی به آن دارند. این بنا مربوط به دوره‌ی اسلامی است و می‌گویند این پیر در حمله مسلمانان به شهر توز کشته شده است. این بقعه در نزدیکی شهر سعدآباد قرار دارد.    قلاسوز    این اثر در 5 کیلومتری شرق شهرشبانکاره قرار دارد و بسیار و دیدنی است.    آثار تاریخی شهر توز   آثار شهر "توز" یا "توج" در نزدیکی روستای زیراه از توابع بخش سعدآباد قرار دارد. این شهر تا قرن پنجم هجری آباد بوده است و پارچه و لباس آن معروف بوده است و هزاران مغازه پارچه فروشی در این شهر قرار داشته است و از پارچه‌ی این شهر برای ساخت لباس پادشاهان استفاده شده که در کتب مختلف تاریخی به آن اشاره شده است. آثار متعددی از جمله : سفال، کوزه، لوله آبی، اشیاء قیمتی و … در این منطقه به دست آمده و آثار متعددی هم در زیر زمینی مدفون است و نیاز به حفاری دارد. کاروان‌سرای دالکی این بنا مربوط به دوره‌ی قاجاریه است که در کنار شهر دالکی ساخته شده است. با توجه به این که جاده‌ی برازجان ‏شیراز از قدیم تا کنون از کنار این شهر تاریخی می‌گذرد این امر باعث ساخت چنین کاروانسرایی در این مکان شده است.
این کاروانسرا بسیار زیبا و دیدنی است گر چه در سال‌های گذشته قسمتی از آن تخریب شده و همت مسئولین جهت مرمت آن بسیار لازم به نظر می‌رسد .   
چهل‌خانه  غار چهل خانه در شمال شهر سعدآباد قراردارد و مربوط به دوره‌ی قبل از اسلام است. این غار‌ها به "چهل خانه" معروف شده است و می‌گویند در زمان آبادانی شهر توز که در نزدیکی آن قرار داشته است از این غار‌ها برای انبار و یا ندامتگاه استفاده می‌کرده‌اند.‌کاخ بردک سیاه    این کاخ زیبا و دیدنی در کنار روستای درودگاه قرار دارد و در سال 1384 حفاری شده است. ستون‌های کاخ که در نوع خود بی‌نظیر هستند شامل دورگه سنگ است که تقریباً معماری آن با کاخ کورش در برازجان شبیه به هم است. این کاخ مربوط به داریوش هخامنشی بوده است ودر حفاری سال گذشته تندیس داریوش و سنگ نوشته‌ای که حکایت از تعلق کاخ به داریوش است، پیدا شد.شاهزاده ابراهیم (ع)   این بقعه در جنوب شرقی شهر برازجان و در کنار روستای "نی‌نیزک" قرار دارد. شاهزاده ابراهیم (ع) فرزند امام موسی کاظم (ع) و برادر امام رضا (ع) است که در نزدیکی روستای نی‌نیزک به شهادت می‌رسد و روی تپه‌ای به نام "له‌له پرچین" در کنار این روستا دفن شده است. این مکان مقدس به علت داشتن طبیعتی زیبا و دیدنی و همچنین کرامت‌های امام‌زاده باعث شده زائران بی‌شمار را به طرف خود دعوت نماید.منابع طبیعی سرکره     یکی از دیدنی‌ترین مناطق شهرستان دشتستان منابع طبیعی "سر کره" است که در جنوب شهر برازجان قرار دارد و در اواخر زمستان و اوائل بهار یکی از زیباترین و سرسبزترین مناطق شهرستان دشتستان است که مسافران بی‌شماری را به طرف خود دعوت می‌نماید.
دیگر آثار تاریخی و زیارتی شهرستان دشتستان که فقط به نام آن‌ها اشاره می‌شود:
کوه قلعه درشرق برازجان ـ کاخ سنگ سیاه در کنار روستای ضبوط ـ تل پهن در جنوب غربی شهر یرازجان ـ شاهزاده محمد واقع در شهر ارم ـ امامزاده دو قلو در روستای خون ـ قصر دختر در نزدیکی شهر ارم ـ تل باغ شهید نزدیک روستای بنداروز ـ شاهزاده محمد و قبرستان قدیمی دهرود وسطی ـ چشمه‌های آ‌ب‌گرم دالکی ـ دره‌ی فاریاب ـ امامزاده جعفر روستای دهقاید ـ پیر مختک در روستای نظر آقا ـ حمام قدیمی در هروی سفلی ـ شاهزاده نورالله در غرب بنداروز ـ شاهزاده ابوالقاسم در روستای گندم ریز ـ بی بی خاتون در روستای نظر آقا ـ شاه صادق و راه حسنعلی در روستای خوش مکان ـ شاه غیب‌الدین حیدر در روستای درودگاه ـ شاه پیرمرد در بخش بوشکان ـ آغا بابا کوسه در نزدیکی روستای پلنگی ـ شاهزاده ابراهیم در نزدیکی شهر کلمه ـ امام‌زاده محمدباقر در روستای دشتی اسماعیل خانی ـ شاه نورالدین در روستای چاه عرب ـ شاهزاده احمد شهر دالکی ـ شاه حسین روستای چاه‌خانی ـ خلیل خالق در روستای دهرود علیا ـ قلعه شهر شبانکاره ـ قلعه روستای زیراه ـ بازار سرپوشیده شمالی و جنوبی برازجان ـ باغ شیرین روستای طلحه


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: نگاهی به آثار دیدنی و زیارتی شهرستان دشتستان , تاریخ برازجان , به شهر برازجان خوش آمدید

تاريخ : ۱۳۹۰/۰۱/۰۹ | 10:19 | نویسنده : ارسلان متوسلی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.