ميرزا محمدخان برازجاني ملقب به (غضنفرالسلطنه) :
میرزامحمدخان
برازجانی ملقب به غضنفر السلطنه دشتستانی دلاور مرد و شیر دل دشتستان در
سال 1252 شمسی در محله قلعه برازجان متولد گردید. تنها برادر وی میرزا محمود
خان نام داشت. پرورش میرزامحمد ومیرزامحمود با نظارت مستقیم پدرشان ، میرزا
حسین خان انجام میشد.
تحصیلات: تحصیلات فارسی و عربی آنان در مکتب خانه محل و در محضر علمای برازجان بود ، پس از این مقدمات ، میرزامحمدخاب برای تکمیل علم صرف و نحو و فقه و اصول به شیراز رفت و نزد ادیب برجسته و واعظ وارسته حجه الاسلام والمسلمین مرحوم مغفور آقا سید ابو الحسن ریاضی فرا گرفت که شاید موانست و همنشینی با همین روحانی طراز اول منطقه باعث شد تا همراه با یادگیری علوم و فنون زمان خود پای بند و متعهد به خاندان طهارت و عصمت باشد. در این موقع او جوانی برونمند و عاشق و طالب علم آموزی و پیشقدم در فراگیری در فرا گیری دروس بود. او با هوش سرشاری که داشت ، مراتب علوم حوزه ای را نزد مرحوم حجه الاسلام آقاشیخ مرتضی محلاتی آموخت. ازاین لحاظ فردی فرهنگ دوست و متدین و صاحب قریحه سرودن اشعار بار آمد، احاطه وی در ادبیات عرب و اندیشه تابناکش از او شاعری خوش قریحه و سخنوری برجسته ساخت تا در صحنه علم و سیاست ، تعهد و دیانت ، جنگاوری و شجاعت سرآمد اقران و امثال گردد. به طوری که میگویند اشعار فراوانی که همگی پند آمیز و حاوی افکار پاک وی بود ، افسوس که دست تطاول ایام و غارت مایملک او در جریان جنگ و گریز ها و پناه وی و خانواده اش به کوهستان ، دیوان اشعارش را پرپرکرد.
دو باب مسجد:یکی به نام جنت در برازجان و دیگری در روستای محمدآباد رابنا نهاد،مادر ایشان نیز بانی مسجد قلعه بود.
میرزا محمد خان رامیتوان بنیانگذار فرهنگ ومدرسه جدید نام برد ، وی در سال 1294شمسی اولین مدرسه با مدیریت و آموزگاری آقای شیخ مهدی کازرونی در شهر برازجان دایر نمود.وشخصا حقوق معلم و سایر مخارج آن را می پرداخت و این مدرسه جنبه عمومی داشت.
مشهور است: که میرزا حسین خان پدر میرزامحمدخان 130 سال عمر کرد،همین کهولت سن سبب شد تا غضنفر با اجازه پدرش حکمرانی برازجان را عهده دار شود و مدت 30 سال با اقتدار کامل بر برازجان و بخش مرکزی و پشت کوه حکومت کرد.
ميرزا قبل از وفات پدرش به حکومت رسيد. زمان حکومت وي مصادف بود با آشوب فراوان در اوضاع سياسي ايران وعدم ثبات و امنيت ملي اما با اين حال ميرزا محمد خان با قدرت و مديريت روندي رو به ترقي را براي برازجان رقم زد . وي که خود از محضر اساتيد آن زمان بهره مند شده بود براي مثال وي علم صرف و نحو را نزد اديب برجسته و واعظ وارسته حجت الاسلام و المسلمين مرحوم مغفور آقا سيد ابوالحسن رياضي فرا گرفت. در سال1334 هجري قمري اولين مدرسه به سبک نوين را در برازجان احداث کرد وي آنچنان فردي مذهبي بود که مخالفانش به طعنه به وي آخوند مي گفتند.
وي سي سال مقتدرانه بر خطه برازجان حکومت کرد و سياست و انديشمندي و تبدر و وطن پرستي از وي چهره اي نماياند تا در قلب مردم برازجان احترامي جاويد بيابد . غضنفر مظهر طهارت، وطن پرستي و تقوي بود و احاطه وي بر ادبيات عرب و انديشه تابناکش از وي شاعري خوش قريحه و سخن وري برجسته ساخت تا در صحنه علم و سياست تعهد و ديانت جنگاوري و شجاعت سر آمد اقران و امثال گردد. ايالت بوشهر آمادگي جنگ نداشت اصولا براي جنگيدن به نيرو،اسلحه و مهمات آذوقه و .... لازم و ضروري است و قشون انگليس تمام و کمال اينها را داشت اما ايران که دچار آشفتگي شديد بود و نيروهاي دولتي خود را از جنوب ايران فرا خواند . اما هيچ کدام از شرايط فوق را آنگونه که لازم بود در ميان مردم دشتستان و دشتي و تنگستان شاهد نبوديم مگر روحيه وطن پرستي و شجاعت و اين باعث بروز جنگ هايي گسترده اما نابرابر شد . دولت هم حاضر به هيچ کمکي به مجاهدين جنوب نبود . در اين باره غضنفر السلطنه مي گويد :
گه جانب تهران شدم گه سوي شيراز گفتم به همه دولتيان درد دل زار
بودند به ظاهر همه با بنده هم آواز در پرده نبودند بمن ياور و دمساز
غضنفر پراکندگي نيروها را به صلاح نمي ديد به همين دليل با آگاهي از فنون جنگي و نظامي و با درايت بر آن شد با ايجاد اتحاد ميان نيروهاي جنوب قشوني سازمان يافته و مجهز را وارد کارزار عليه استعمارپير نمايد. اما در ابتدا با وي موافقت چنداني به عمل نيامد و همين امر باعث شد تا رئيس علي وعده قليلي از دلواريها در جنگي نابرابر به مقابله با دشمن برخيزند. اما وي به طرزي نا جوان مردانه وغير قابل باور به شهادت رسيدند. پس مجاهدين دلاوري مانند رئيس علي را زود از دست دادند . پس از واقعه شهادت رئيس علي حاکم دشتي و دشتستان اتحادي قدرتمند ايجاد کردند. انگليس در اين زمان با حيله هاي معروف خود تطميع منتفذين يا مرعوب کردن روساي مجاهدين زمينه را براي موفقيت خود فراهم کردند ولي سران نهضت با هوشياري و دقت عمل برنامه هاي تفرقه اندازي دشمن را خنثي مي نمودند تا اينکه بالاخره چغادک در ابعاد وسيعي محل تلاقي نيروهاي ايراني با دشمن شد .
میرزامحمدخان فرزند میرزا حسین خان فرزند میرزا اسد خان فرزند ابوالحسن خان برازجانی
خصوصیات ظاهری میرزا محمدخان
میرزامحمدخان همراه با کسب فیض و دانش از محضر علمای آن زمان به فراگیری فنون و رموز رزمی و تاکتیک های نظامی همت گماشت ،از قیافه ای مردانه برخوردار بود ، هیکلی رستم گونه داشت،بطوری که کلنل انگلیسی،پس از ناکامی از نقشه شوم خود مبنی بر اندیشه ی به اسارت در آوردن غضنفر،چون هنگام ترک چادر انگلیسی ها فرا رسید وی قصد خداحافظی نمود ،کلنل انگلیسی اعتراف کرد که:من قصد توقیف تو را داشتم ،از قیافه شما که مثل پلنگ بود ترسیدم و نتوانستم حرکتی بنمایم.
استعداد نظامی و روح سلحشوری غضنفر السلطنه زبان زد خاص و عام بود.جا دارد تا نام وی،در صفحات تابماک تاریخ پرافتخار ایران ثبت و ضبط شود.نام این اسطوره مقاومت در برابر اجنبی را باید در ردیف لایقترین دلاوران تاریخ ایران زمین قرار داد.
گویند:غضنفر
السلطنه اندامی برازنده داشت که در پذبرایی نهار احمد شاه و رضا خان سردار
سپه در برازجان و در مقایسه هیکل و قدرتش در کنار رضاخان میگویند: اگر یک
سیلی به رضاخان میزد، او هرگز تاب مقاومت نمی آورد و نقش بر زمین میشد!!
در سال های جنگ بین الملل اول ، خوانین سه گانه: شیخ حسین چاه کوتاهی، غضنفر السلطنه برازجانی و زائر خضر خان اهرمی، در مقابل هجوم نیروهای انگلیس از خود فداکاری بسیار نموده اند.
نقل از صفحات 241و242کتاب بوشهر در مطبوعات عصر قاجار تالیف آقای دکتر سید جعفر حمیدی استاد دانشگاه
اقدامات پیش از جنگ دلاوران دشتستانی
زمانی که زایر خضرخان اهرمیخواهر زاده خود ، رئیس علی دلواری را به وسیله فردی به نام غلامحسین به شهادت رسانید،نایره ی جنگ دلواری ها فروکش کرد،در این جنگ، غضنفر السلطنه نتوانست مستقیما مشارکت نماید،تنها با ارسال پول و اسلحه برای دلواری ها اکتفا نمود،علت این امر نیز بروز جنگی خانگی بین اسماعیل خان و میرزا محمدخان بود،خسارت این جنگ خودی برای غضنفر یک صد هزار تومان بر آورده شده است.
یعنی دشتستانی ها اگر نمیتوانستند خودشان شرکت کنند ، از کمک مالی و سلاحی دریغ نکردند.
قبل از آغاز جنگ انگلیسی ها بافاصله کمی با صف آرایی دلاوران دشتستانی و تنگستانی قاصدی را پیش غضنفر فرستادند،که گفته بود:صاحب منصب میگوید:این دو صندوق لیره ی استر لینگ را بگیرید واز سر راه ما کنار بروید،ما به برازجان کاری نداریم ،میخواهیم ازآنجا عبور کرده و به شیراز برویم.در غیراین صورت منتظر توپ شرپنیل ما باشید وزن گلوله توپ مزبور بنا به اظهار شاهدان عینی 52 کیلو بود.
غضنفر السلطنه در پاسخ به قاصد میگوید:مابرای لیره به این جا نیامده ایم،یاتخلیه ی بوشهرازسپاه متجاوز و یا آماده جنگ باشید.ماهمان گلوله توپ را میخواهیم،ما برای جهاد فی سبیل الله به قصد جنگ با شما متجاوزین به وطنمان به اینجا آمده ایم و فرستاده اجنبی فرموده غضنفر را در برگشت به فرمانده انگلیسی کلنل گریکسن اعلام میدارد وحرکت دشمن به طرفصفوف دلاوران دشتستانی آغاز میشود.
غضنفر السلطنه بنیان گذار حزب دمکرات در برازجان و ارتباط با این حزب در شیراز بود.
غضنفر
با پرداخت وجوه نقدی تعداد 400 قبضه تفنگ پنج تیر مشهور به واسموسی را به
ویلیام واسموس آلمانی سفارش داد که پس از خرید از آلمان و تحویل به
غضنفربین مجاهدین برازجانی و افراد تحت فرمان رئیس علی دلواری توزیع گردید.
غضنفر
اجازه نداد تا انگلیسی ها آزادانه از برازجان عبور کرده به شیراز بروندو
حتی مکاتبات بین مستر چیک و دریابیگی و معظم له 15 روز به طول انجامید و
نهایتا منجر به جنگ سر بست چغادک گردید.
کلیه مخارج جنگ رئیس علی دلواری با انگلیسی ها را غضنفر السلطنه برازجانی تامین میکرد
مستر
چیک حاضر به پرداخت 70000 لیره ی استرلینگ به غضنفر گردیدهتا از بابت مخارج
جنگ سربست چغادک پرداخت شود اما غضنفر گفت:اگر هزارمیلیون لیره هم بدهند
قبول ندارم.به جز اینکه اجنبی بوشهر را تخلیه نماید و از کشور ما برود.
برازجان در دوره حکمرانی غضنفر ، مرکز انقلاب و فعالیت علیه دولت استعماری انگلیس بود.
میرزا محمد خان بنیانگذار فرهنگ ومدرسه بود ، وی در سال 1294شمسی اولین مدرسه با مدیریت و آموزگاری آقای شیخ مهدی کازرونی در شهر برازجان دایر نمود.وشخصا حقوق معلم و سایر مخارج آن را می پرداخت و این مدرسه جنبه عمومی داشت.
در
کتاب کلید خلیج فارس تالیف سرلشکر غلامحسین مقتدر ، صفحه 102 از کمک مالی
غضنفرکه 10 هزار تومان بود به واسموس آلمانی به نیکی یاد شده است.
غضنفر
السلطنه در ایجاد امنیت در محدوده ی حکومتش بسار دقیق بود، به منظور امنیت
بازار برازجان عده ای مسلح به نام شبگرد برای مراقبت گماشته بود و نیز جهت
امنیت جاده ی مسیر کاروان ها تعدادی تفنگچی تعیین نموده بود و خود غضنفر
السلطنه تفنگ به دست شبانه به گشت می پرداخت.
انجام فرائض دینی و توجه به مبادی اسلامی و روح ایمان ، معتقدات مذهبی غضنفر زبان زد همگان بود.
آقای بیاتی میگفت : کلیه مخارج جنگ رئیس علی دلواری با انگلیسی ها را غضنفر السلطنه برازجانی تامین میکرد، و با همکاری نور محمدخان،هژبرنظام،ضابط دهستان دالکی برازجان پول و نقره را با قاطری بار میکرد و رئیس علی دلواری را که با دست خالی به جنگ فرسایشی و ایذایی پرداخته بود تقویت میکرد،و هم او با پرداخت وجوه نقدی تعداد 400 قبضه تفنگ پنج تیر مشهور به واسموسی را به ویلیام واسموس آلمانی سفارش داد که پس از خرید از آلمان و تحویل به غضنفربین مجاهدین برازجانی و افراد تحت فرمان رئیس علی دلواری توزیع گردید.
به
نقل از صفحه 99 کتاب جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری ، نگارش علیمراد
فراشبندی، تنها شاهد به شهادت رسیدن غضنفر السلطنه ، به دست شیخ عبدالرسول
چاه کوتاهی را ، میرزا حسین بلوکی معرفی مینماید.
از قوا شاهد عینی که میگوید:
غضنفر السلطنه بعد از دریافت دو گلوله جان شکار، شیخ عبدالرسول را مخاطب ساخته میگوید:
کوچکتر از آن هستی که مرتکب چنین جنایتی شوی، دشمن خونخوار ایران مرا کشت، ملت ایران انتقام خون مرا از تو خواهد گرفت.
گریه قاتل
عبدالرسول چاه کوتاهی ، دوبار دستش را روی ماشه تفنگ فشار داد که تناوبا نفیر دو گلوله سکوت سحر گاهی 21 رمضان را شکست و تیر ها یکی بعد از دیگری در سینه و پهلوی دلاور مرد دشتستان بزرگ نشست. غضنفر السلطنه ای کهاندامی برازنده داشت که در پذیرایی نهار احمد شاه و رضا خان سردار سپه در برازجان و در مقایسه هیکل و قدرتش در کنار رضاخان میگویند: اگر یک سیلی به رضاخان میزد، او هرگز تاب مقاومت نمی آورد و نقش بر زمین میشد!!
چگونه از اسب فرود آمد و بر زمین افتاد، که مرد قاتل پس از گذشت نیم ساعت با احتیاط به او نزدیک شد و بر لاشه آن شهید راه دین و وطن نتوانست از فرو ریختن اشک خود جلوگیری نماید و های های گریه را سرداد، و با هزار تاسف از آن جسم بی جان و روان فاصله گرفت!؟
قدرت و اشتها
حاج جوهر بیاتی برازجانی تعریف میکرد و میگفت:
غضنفر یک دیس چلو ویک مرغ بریان را به صورت معمول صرف میکرد و سپس سینی یا دیس مسی را مثل کاغذ به هم می پیچید و بعد آن را باز میکرد و به کناری مینهاد.اما به وقت قضا وبوقت قدر نتوانست کمترین دفاعی و عکس العملی از خود نشان بدهد، واین شیر بیشه شجاعت به وسیله روباه صفتی به شهادت رسید.
قطار برازجان
انگلیسی ها در مدت چهار سوال اقامت خود در برازجان، اقدام به کشیدن خط قطار از بوشهر به برازجان نمودند . ظاهرا برای حمل آب شیرین قنات برازجان به بوشهر و مصرفی سربازان سپاه بیگانه و واگن هایی هم برای حمل مسافر از برازجان و بالعکس بود.
غضنفر بر ارتفاعات کوه قلعه برجی از نوع گچ و سنگ بنا نهد که پناه گاه شبانه وی و اسب او بود ، مردم انارستان به مجرد این که فهمیدند که انگلیسی ها قصد انفجار و انهدام آن قلعه را دارند، قبلا در مستحکم ورودی آنرا ، از جا در آورده و به انارستان برده ، بر درگاه شاهزاده ابوالعباس آنجا نصب کردند .اخیرا جستجوگران یک لنگه از پنجره قلعه غضنفر را رویت کرده اند.
نحوه شهادت غضنفر السلطنه دشتستانی
روز
21 رمضان 1308 بنا به اقوال، غضنفر بر اسب سفید خود سوار میشود و عازم
آبادی شاه پسر مرد میگردد تا هم برای تبرک و آمرزش زیارتی کرده باشد و هم
از همسر قشقایی خود دیدار نماید، زیر لب زمزمه کرد:
شوق دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان شما
اواز پیچ و خم دره های رود فاریاب و منطقه تنگ ارم و دهرود گذشته و روز قبل از هواداران و کدخدایان طرفدارش دیدار به عمل آورده بود،اکنون منطقه زیرنفوذ خود را پشت سر میگذاشت تا با شوق دیدار خانواده وزیرات امامزاده ، بی صبرانه طی طریق کند.به یک نقل گرگوچرچر وکربلایی علیمراد اهل برازجان از همراهان آن مرد بزرگ بوده اند. وبه قولی تنها گرگوچرچر همراه آن مرد بزرگ بوده اند.
خلاصه میرزا محمد خان بازبان روزه به حوالی روستای کلمه رسیده،حالا چگونه از این آبادی بگذرد که هیچ کس متوجه ورود وخروجش نشوند، شایدغیرممکن باشد، این روستا مقر فعالیت شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی بود. عبدالرسول چاه کوتاهی قلعه مستحکمی از خشت خام برپانموده و چند روستای جانبی مانند خون ، تنگ زرد، فاریاب ،شاهی جانی و طلحه و آبادی های ارغون و بعضی از مزارع و تنگه را ضمیمه کرده بود،و ایادی و نوکران و تفنگ بدستان او همه جا را زیر نظر داشتند،تا چگونه غضنفرالسلطنه ما ازین معابر عبور کند و .....
این درحالی است که غضنفرالسلطنه اصلا فکر نمیکند همچنین نقشه ای وجود داشته باشد وکسی جرات کند ماشه تفنگ را بکشد و سویش تیراندازی کند.
در همین حال که غضنفرالسلطنه از کوه و دشت ها در حال حرکت بود ، ناگهان شیخ عبدالرسول چاه کوتاهیسه نفر سوار براسب را،جلوی قلعه بادوربین 4 قاب انگلیسی دید گفت انگار این سواره اسبش مانند غضنفرالسلطنه است،بعد که غضنفرالسلطنه نزدیکتر آمد عبدالرسول مطمئن شد که او غضنفرالسلطنه است.
میرزامحمدخان حال با پای خود به مسلخ آمده بدون اینکه از وقایع پشت سرش مطلع باشد.
به گفته پسر برادر عبدالرسول چاه کوتاهی:
عمویم شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی، غضنفرالسلطنه را از قلعه روستای کلمه تعقیب کرد ،همراه او آقای محمدجعفر آتشی مباشر آن موقع عبدالرسول بود که این تعقیب را شروع کردند.
احمد چاه کوتاهی ، برادر زاده شیخ عبدالرسول ادامه داد:عمویم در این تعقیب نهایت احتیاط و استتار را انجام داد. عمویم با محمد جعفر از بیراهه خود را به کمین گاه رسانده و مترصد ورود غضنفربودند. عمویم بدون توجه به تعهدی که بااین مرد رشید و به قرآن کریم قسم یاد کرده بودند که هیچگونه تجاوزی به محدوده یکدیگر نکنند ، منتظر رسیدن غضنفر شد.
غضنفر از پایین گردنه شاه پسر مرد نمودار شد و آهسته پیش میآمد چون هم اسب و هم خودش خسته و تشنه بودند.
شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی ناگهان مباشرخود را مخاطب قرار داد و گفت :محمدجعفر اول توبزن، محمدجعفر گفت:تاپیش بیاید ببینم چکار میکنم.اما غضنفر دیگردرتیررس آنهابودوبی خبر از همه جا.
محمدجعفر تفنگ خود را به شانه نزدیک میکند ولوله رادر برابر صورت غضنفر راست کردو میخواست ماشه را عقب بکشد ،اما شدیدا ترسید و روبه عبدالرسول کرد و گفت :نمیتوانم بخدا قسم من نمیتوانم.جسارتا خودتان بزنید!
عمویم عبدالرسول تفنگ را به طرف غضنفر نشانه گرفت،ناگهان گلوله در سینه خان نشست و از آن طرف بیرون زد.بلافاصله تیری دیگر که پهلوی خان را به هم دوخت.
غضنفر ابتدا با ناباروری خود را روی زین اسب نگهداشت.اما خون فواره زد و باورش شد که تیر خورده،به هر تقدیر از اسب به پایین غلتید و به طرف زمین سقوط کرد.
عبدالرسول و محمدجعفر پس نیم ساعت نزد غضنفررفتند و غضنفر پرسید چه کسی به من تیراندازی کردو مرا زد؟ عبدالرسول:جسارتا من شمارا هدف قراردادم.
غضنفر باتلخی جان کندن زبان درکامش چرخید وگفت: عبدالرسول مگرما هم قسم نبودیم چراتخطی کردی ،معنی قسم به کلام الله همین بود؟ عبدالرسول گفت:من به حکم وظیفه میهنی وملی شما را هدف گلوله قرار دادم،به دستور رضاخان سردارسپه و با اولتیماتم سرهنگ سید احمد معینی و ناچار این کار راکردم.اما غضنفرشاید بقیه پاسخ اورا نشنید و مرغ روحش در عالم بیکران به پرواز درآمده بودوجان به جان تسلیم کرد.
عبدالرسول به پول وچاقو و تفنگ وکلت او و...دست نزد و فقط انگشتری دست اورا که نام غضنفری روی آن حک شده بود ازدستش بیرون آورد،تاازطریق روستای اهرم تنگستان به پیشگاه حکومت بوشهر تقدیم گردد و از طریق ازمیان برداشتن میرزامحمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی به بارگاه رضا خانی اعلام شود که شیخ عبدالرسول موفق به انجام این جنایت گردیده بود.
جنازه غضنفرالسلطنه را روی دو راس ورزاگاونر که در کنار هم به یکدیگر بسته و تخته یا لنگه دری روی آن قرار داده بودند،به کمک 10یا15 نفر از پایین گردنه به طرف امام زاده شاه پسر مرد حرکت دادند،خلیفه حسین و خلیفه داراب از خلیفه های شاه پسر مرد بودندکه نهایت همکاری را در تهیه مقبره ومقدمات غسل و دفن معمول داشتند؛هرچه صبر کردند ، خون ریزی از محل اصابت گلوله ها بند نیامد ، شیخ عبدالشهید اهل روستای طلحه او را غسل داد و هم تیمم گرفت وسپس براونماز میت بجاآورد،رفته رفته جمعیت تشییع کننده و نمازگذار بیشتر میشد ، شیخ عبدالشهید او راتلقین داد سپس بر مزار قرار داده و باتاسف خاک بر او ریختند.
قبر غضنفرالسلطنه برازجانی
منبع:کتاب دلاوران دشتستانی
موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسبها: شهيد ميرزا محمد خان برازجانی , شهید غضنفرالسلطنه دشتستانی , دلاوران دشتستان , تاریخ برازجان