به شهر برازجان خوش آمدید

به شهر برازجان خوش آمدید

به شهر برازجان خوش آمدید | غضنفرالسلطنه برازجانی

ارسلان متوسلی
به شهر برازجان خوش آمدید به شهر برازجان خوش آمدید

میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی را از کدامین پنجره بنگریم؟

میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی را از کدامین پنجره بنگریم؟

غضنفر سردار سربلند

تاريخ انتشار: 16 شهريور 1392 - 20:41


حسین برازجانی: شاعر، سیاستمدار و جنگجوی قیام جنوب علیه استعمار یا ...

 حقیقتاً گاه نوشتن درباره شخصیت های نادری همچون شهید میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه کاری ست بس حسین برازجانیدشوار، گاه قلم می ماند که بر صفحه سپید کاغذ چه بنگارد. از مغز فرمان گیرد و از آن رادمرد در کسوت سیاست و حکمرانی یا در هیبت دلاوری و شهامت، شجاعت، آزادگی و وطن پرستی و سلحشوری اش بنویسد یا با سراچه دل همراه شده با روح لطیف در لباس شاعریش با او همنشین شود یا با عبای عبادت و راز و نیازش با معبود را نظاره گر باشد. شیرمرد دشتستان را در سنگر بست چغادک یا کوهستان لرده  به تصویر کشد یا تبعید و اسارت و سکنی و همجواریش در کلیسای ارامنه شیراز را و با او هم نوا شده و بخواند.

زمانه کرده بس زار و پریشم

جدا از خانه و اقوام خویشم

کلیسا سایه افکند بر سر من

شب و روز است صحبت با کشیشم

و یا به خاک خون غلتیدن و شهادت مظلومانه اش در بیست و یکمین غروب رمضان با زبان روزه را نظاره گر باشد.

هر لحظه دری ست از درهای بی شمار که به رویت گشوده می شود. در می مانی و نمی دانی که از کدامین درب وارد شوی. لحظه ای درنگ می کنی آنگاه پروانه وار گرد شمع فروزانش می چرخی و لاجرم می اندیشی که شرح شاعری و شخنوریش را به ادیبان و سخن سرایان وانهی و تدیّن و تقدس اش را به عالمان دین واگذاری. و تصمیم اینگونه رقم می خورد که به لحاظ آشنایی دیرینه ای که از کوچه پس کوچه های محله قلعه برازجان زادگاه میرزا که عمرت را در آن سپری کرده ای آرام آرام راه را در پیش گیری و از حافظه ی تاریخی معمرین استمداد طلبی و همرا با آنان از حصار کشیده شده اطراف شهر و خندق شهید سالمخان گذشته دروازه شمالی را گشوده به درب قلعه رسیده و به اندرونی وارد شوی و ببینی که کودکی تولد یافته نامش را محمد گذارده اند و چون مادرش سیده است او را میرزا محمد صدا می زنند به تماشایش می ایستی اما انگار همان لحظه می دانی که این کودک خفته در گهواره عنقریب سردار ملی خطه جنوب خواهد شد. میرزا را می بینی که در محضر اساتید منطقه علوم و فن زمان را فراگرفته و ایایم کودکی و نوجوانی را در کوره روزگار آبدیده می گردد. در تدیّن و امور دینی چنان دلبسته و عاشق عمل می کند که مخالفانش او را به طعنه «آخوند» می نامند. چون به ریاست می رسد اولین قدم را در جهت بنیاد آموزش و پرورش و اشاعه علم و دانش با ایجاد مدرسه به سبک نوین بر می دارد. و می بینی هنگام سنگ اندازی شالوده «فنداسیون» مسجد قلعه که با حضور وی و 7 تن از علمای تراز اول برازجان بود هیچ عالمی قبل از وی پای پیش نمی گذارد و او را به این امر مقدم می دارند و غضنفر رو به آسمان کرده می گوید: خدایا تو واقف بر حقایقی و می دانی که هرگز از فرمان تو سرپیچی نکرده و آلوده به گناهی نیستم و اولین سنگ بنای مسجد قلعه را در شالوده می نهد. مبازه بی امانش علیه تهاجم و سیاست های استعماری انگلیس و رد سازش با دولت مرکزی و ائتلاف و اتحادش با سران مجاهدین جنوب بویژه با گرد دلاور تنگستان شهید رییسعلی دلواری که از قضا و شور بختانه پس از گذشت 43 روز از آغاز نبرد به درجه رفیع شهادت نایل می آید و علم رهبریت این ائتلاف  به سپهدار کم تای زمانه شهید نام آور غضنفر برنا می رسد. و این سردار سترگ دشتستان در «بست چغادک» چند کیلومتری بوشهر در قلب میدان جنگ به نبردی جانانه می پردازد و تلفاتی به قشون انگلیسی وارد می آورد و در جریان این نبرد چندین تن از تفنگچیان به همراه برادرش میرزا محمودخان به شهات می رسند.

قوای دشمن که خطر را احساس می کند تعداد زیادی سواره نظام و پیاده به قوای خود اضافه و با اسلحه های مدرن و پیش رفته آن روز به میدان جنگ وارد و آماده حمله نهایی می شود.

زائرخان در سنگر چپ میدان با دوربین جنگی متوجه تحرکات انگلیسی ها شده و به شیخ حسین خان در سنگر راست میدان را خبر می دهد که دشمن تصمیم به محاصره دارد و تفنگ های ما در برابر سلاح های مدرن آنان کاری از پیش نمی برد بهتر است عقب نشینی تاکتیکی کرده و جنگ پارتیزانی به راه اندازیم شیخ حسین خان رأی او را پسندیده و جریان را به غضنفرالسلطنه که در قلب میدان بود اطلاع می دهد و می گوید: اگر محاصره شویم همگی کشته می شویم عقب نشینی و جنگ پارتیزانی جایزتر است. اما آن سردار شجاع نمی پذیرد و می گوید: یا باید در این جنگ مانند برادرم کشته شوم یا فایق آیم و به مقاومت ادامه می دهند. در نهایت توسط یارانش بخصوص حجت الاسلام شیخ محمدحسین مجاهد برازجانی که به منظور تهیج احساسات مذهبی مجاهدین در چغادک حضور داشت با قسم و بردن کلام ا... مجید به سنگر وی آن رادمرد دلیر را از سنگر خارج می سازد. آنگاه زایر خان به طرف تنگستان و شیخ حسین خان به سوی چاهکوتاه و غضنفر به سمت برازجان عقب نشینی می کنند.

انگلیسی ها دست از تعقیبشان برنمی دارند، آنان نیز مرتباً به قوای انگلیس شبیخون زده و با جنگ های پارتیزانی قوای انگلیس را به هراس و وحشت می انداختند. قوای انگلیس پس از جنگ چغادک همه مساعی خود را برای تصرف برازجان بکار بستند زیرا چاهکوتاه و اهرم هیچ کدام خطر بالقوه ای برای دشمن نبود مضافاً به اینکه ولایات مذکور در مسیر نبود و خوب می دانستند تا وقتی برازجان را تصرف نکرده اند هرگز به شیراز نخواهند رسید و اگر برازجان و حاکمش کانون مقاومت شده و سد راهشان شود از پیروزی موقت در چغادک طرفی نخواهند بست لذا در این رابطه سخت کوشیدند تا شاید راه خویش را از طریق مذاکره به صورت مسالمت آمیز هموار سازند لذا با مکاتبات و مذاکرات پیاپی و روش استعمارگر خود به غضنفر پیشنهاد 70 هزار لیره استرلینگ طلا به عنوان رشوه و یا هر چیز دیگری که غضنفر بخواهد می دهند تا دست از خصومت و مخالفت بردارد. اما آن سرو آزاده پاسخ می دهد اگر میلیون ها لیره بدهند محال است تا جان در بدن دارم بگذرم خواسته های آنان عملی گردد و دست از مبارزه برنمی دارم و نمی گذارم اجنبی بر خاک وطن عزیزم تجاوز نماید حتی اگر در این راه خود و اطرافیانم همگی کشته شویم و عاقبت پس از کشمکش های فراوان چون انگلیسی ها متوجه می شدند که کاری از پیش نمی برند و نمی توانند این سردار وطن پرست را فریب دهند تصمیم به لشکرکشی می گیرند و پس از چند درگیری غضنفر به خاطر جلوگیری از هجوم قشون و حفظ شهر و امنیت جان و مال مردم با یک سیاست جنگی حساب شده دستور داد تا شایع کنند که چاه های آب برازجان به تلافی شهدای جنگ چغادک مسموم شده تا دشمن با استفاده از آن ها به هلاکت برسد و پخش کنند که بیماری مسری اسهال خونی و تب و استفراغ اپیدمی شده و مردم برازجان را با خطر مرگ مواجه ساخته. اتخاذ چنین شیوه ای سبب شد نظامیان انگلیسی بخاطر حفظ جانشان از وارد شدن به برازجان اجتناب ورزند پس میرزا به منظور آزادی عمل بیشتر همراه با خانواده و تفنگچیان با سلاح، مهمات و آذوقه لازم به لرده در کوهستان شرق برازجان رفته چون انگلیسی ها از رفتن نیروهای برازجان به لرده غافلگیر شده بودند سخت متحیر شده و قلعه ی غضنفر را بمباران هوایی کردند. اما آن شیرکوه نبرد کوهستان را برای قوای متجاوز به جهنمی مبدل ساخت که شرحش در این مقال نمی گنجد و اگر نبود خیانت چند نفر ساده لوح محلی که گناه خیانت به کشور ندانسته و حرفاً به خاطر عنادی که با غضنفر السلطنه داشتند راه نفوذ بر سنگر مستحکم مجاهدین را نشان نمی دادند غضنفر و تفنگچیان دشتستان در لرده کار قوای انگلیس را یکسره و طومار تجاوزگری و استعمارشان را در هم پیچیدند. در کتاب جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری تألیف مرحوم علی مراد فراشنبدی آمده است. روزی که رضاخان به عنوان سردار سپه در معیت احمد شاه قاجار به برازجان آمد و در برابر صف مستقبلین، تفنگچیان برازجانی را با آن هیبت و صلابت مردانه دید که همه مسلح و سوار بر اسب کمیت «اسب سرخ یال و دم سیاه» به استقبالش آمده اند. رو به احمد شاه می کند و می گوید: اگر غضنفرالسلطنه ثروت قوام الملک و ابوالجمعی صولت الدوله را داشت مالک الرقاب فارس بود. بی شک چند سال بعد وقتی رضاخان به سلطنت می رسد آن شکوه و جلال غضنفری را به یاد آورده و چون سلطنت وی از استبداد مایه گرفته بود با انگلیسی ها هم آواز شده و دستور قتل آن یل آزاده را صادر می کند پس چه دردناک است شهید پرآوازه غریب که در شاه پسر مرد آرام گرفته دریغ از بنای یادبودی در خور شأن و شوکتش و یا تندیس و موزه ای در اقلیمی که در راه ماندگاری و اعتلایش جانانه جان شیرین را در طبق اخلاص گذاشت. آیا بعنوان یک جنوبی دشتستانی و ایرانی حق داریم سرزنش کنیم کسانی را که از مطرح شدن و معرفی این سردار کبیر به نسل آینده به انحاء  گوناگون ممانعت کرده و می کنند بگوییم زهی  خیال باطل که نام نیک سردار شهید در دل تک تک غیور مردان و شیرزنان خطه جنوب تا هستی و انسان بر کره خاکی برجاست جاویدان و پرشکوه و ماندگار بوده و خواهد بود. و باز لازم می دانم رخصت طلبم از ادیبان و باز هم زمزمه کنیم ترجیح بند سروده ی آن سردار شهید را که می سراید.

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

یک چند در این ملک بُدم شیر شمیده         اندر صف ناورد چو شمشیر خمیده

چون از افق نکبتم اسپید دمیده                  عقل و هنر و هوش زمن جمله دمیده

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

افسوس که گشتم تبه از راه حماقت           اما نه حماقت به حقیقت ز صداقت

دیگر نه به من مانده به جا تاب و نه طاقت          نه مانده دگر آبرو و عزم لیاقت

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

یا رب تو به من لطف نما صبر چو ایوب             زیرا که شده قلبم از این حادثه معیوب

ای کاش نبودم از این (دشت) پر آشوب              ناشنوم از مردم دون این همه سرکوب

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

گه جانب تهران شدم و گه سوی شیراز               گفتم همه به دولتیان درد دل و راز

بودند به ظاهر همه با بنده هم آواز                    در پرده نبودند به من یاور و دمساز

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

زین قوم، دل غمزده غمخوار ندارد             این طایفه جز خون جگر خواره ندارد

جز درد جفاجوی ستمکاره ندارد              پاس نمکم هیچ نمک خواره ندارد

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

اوخ که شدم دستخوش مردم احمق            از گردش وارونه این چرخ مطبّق

از خلق نبینم به جز از طعن و جردق         زین قوم بسی خسته و وامانده الحق

شمیده: ترسیده، دمیده، آشفته

دَق: کوبیدن، سرزنش

دشت: مخفف دشتستان

دمساز: هم دم، همدل، موافق

مطّبق: کسی که امور را با رأی صایب خود حل و فصل کند

ناورد: نبرد، جنگ مبارزه
 منبع : نشریه اتحاد جنوب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: غضنفرالسلطنه برازجانی , میرزا محمد خان برازجانی , حسین برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ | 23:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

غضنفرالسلطنه برازجانی

به گزارش سوک به نقل از 110نیوز،چند روزی پس از آغاز دومین سال جنگ جهانی، در اواخر ژانویه ۱۹۱۵ م . واسموس از روستای کوچک «شیخ سعد» به همراه کاروان کوچکش به راه افتاد. دوستان آلمانی که در این سفر او را همراهی می کردند یکی دکتر لندرس ،‌پزشک ساکن بغداد بود ، دیگری اریک بوهنشتورف ،‌مدیر شعبه بغداد شرکت ونکهاوس ،‌دومی فارسی را خوب صحبت می کرد ، غیر از این دو نفر آلمانی ، سه نفر هندوی برهمایی مذهب نیز او را همراهی می کردند ،‌که تمام هم و غم این سه هندو ،‌آزادی وطن خویش از سلطه ی انگلیسی ها بود ،‌این ها نیز می خواستند با لباس مبدّل به میان نیروهای هندی ،‌لشکرهای انگلیسی نفوذ کنند ،‌ بلکه بتوانند با انصراف هندوها از جنگ، بزرگترین لطمه را به انگلیس ها وارد کنند ، همراهان هندوی واسموس نام های اسلامی برای خود انتخاب کرده بودند . چند نفر ایرانی سر شناس نیز او را در این سفر همراهی می کردند از جمله همراهان ایرانی واسموس میرزا محمد خان فاتح زاده است که از اهالی اصفهان بود و از مدرسه آمریکائی بیروت به ایران بر می گشت واسموس از طریق لرستان و پشتکوه وارد خاک ایران شد . والی پشتکوه از هیئت آلمانی به گرمی استقبال کرد ،‌و از واسموس کمال پذیرائی را به عمل آورد و ضمن مذاکره با وی یاد آور شد که اگر آلمان ها پول زیادی در اختیارش بگذارند حاضر است به آلمانها علیه انگلیسی های منفور کمک کند . والی پشت کوه با دریافت ارمغان های ارزشمندی از طرف آلمان با سرور خاطر ،‌هیئتی را برای بدرقه به همراه واسموس کرد ، واسموس با آسودگی در سرزمین بختیاری مسافرت خود را ادامه داد .

انگلیسی ها که از ورود واسموس کاملاً مطلع بودند و همواره مسیر او را تعقیب       می کردند از این که در خاک بختیاری و ابواب جمع سردار جنگ نمی توانستند هیچ گونه اقدامی علیه واسموس انجام دهند بسیار خشمگین شده بودند .

اما به پیشنهاد سرپرسی کاکس در ناحیه ی حیات داوود دشتستان یعنی سرزمینی که حیدر خان حیات داوودی از سرسپردگان سازمان جاسوسی انگلیس بر آن جا حکومت می کرد زمینه ی بازداشت واسموس را فراهم کردند . کدخدای محل ورود او را به همراه هیئت آلمانی انتظار می کشید .

غضنفرالسلطنه برازجانی

واسموس به سمت برازجان مرکز حکمرانی میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه حکمران ملی و مخالف سلطه بیگانگان حرکت می کرد ،‌ اما برای رسیدن به برازجان ناچار بود که از ناحیه حیات داوود نیز عبور نماید آیا می دانید که واسموس چرا قصد داشت به برازجان عزیمت کند ؟ پاسخ این پرسش را خود در یادداشت هایش نگاشته است :

 « به این قصد به برازجان می رفتم تا بتوانم با لیسته مان در بندر بوشهر ارتباط برقرار کنم و شاید پنهانی خودم به شهر بوشهر بروم و سر و گوشی آب دهم . و ببینم که پس از این که هندوها زمینه ی مساعد را فراهم کردند چه اقدامی می توانم علیه قوای مهاجم انگلیس انجام دهم .» ۱

در روستای تاج ملکی حیات داوود واسموس و همراهانش به وسیله افراد وابسته به حیدر خان بازداشت شدند واسموس که از مذاکره با کدخدا و دیگر محاصره کنندگانش نتیجه ای نگرفت ،‌تصمیم گرفت شبانه فرار کند و با دوست آلمانی خود موضوع را در میان نهاد ، آن چه مدارک و اسناد مهم بود برداشت و در پناه سیاهی شب راه فرار را در پیش گرفت .

و با مشکلات طاقت فرسایی از این دام نجات یافت اما در هر گامی که پیش می نهاد دام های دیگری برایش آماده کرده بودند .


 به هر ترتیب خود را به روستای ده کهنه ،‌مرکز حکمرانی محمد علی خان شبانکاره فرزند خان مقتدر شبانکاره رسانید . محمد علی خان با این که با حیدر خان داوودی رابطه ی بسیار صمیمانه ای داشت و خود و پدرش هم پیمان خان های حیات داوودی بودند اما جوانمردی ذاتی اجازه نداد که بیش از این حرمت خاک ایران و حیثیت چند هزار ساله ی ایرانیان نادیده گرفته شود لذا با قاطعیت تمام از اعمال حیدر خان اظهار انزجار و ناراحتی کرد و گفت این نخستین بار نیست که حیدر خان مرتکب چنین اهانتی به دولت و ملت ایران شده است و آبروی ماها را ریخته . یک بار دیگر هم ،‌یک شخص عربی را که به او پناهنده شده بود ، تسلیم انگلیس ها نمود . ۱

پس از آنکه پذیرائی شایسته ای از واسموس به عمل آورد به او گفت : ماندن شما بیش از این در اینجا صلاح نیست ، لذا شما را به همراه دو نفر از افراد مسلح خودم تا نزدیکی برازجان می فرستم . آن جا دیگر برای شما امنیت کامل حاصل خواهد شد زیرا که خان برازجان ، غضنفر السلطنه از مخالفین سرسخت سیاست تجاوز کارانه انگلیس ها در خاک ایران است و نسبت به سیاست دولت مرکزی و حفظ بی طرفی ایران سخت پای بند می باشد .

سپس ‌محمد علی خان ، واسموس را به همراه دو مرد مسلح ، در حالی که قاطری نیز برای سواریش در اختیار او گذاشت به برازجان مقر حکمرانی غضنفرالسلطنه برازجانی روانه کرد . وقتی واسموس به برازجان وارد شد با این که یک جاسوس خارجی بود اما چون دشمن دشمن را حکیمان دوست نامیده اند با استقبال گرم و پر شور خان سلحشور و بی باک برازجان قرار گرفت . غضنفرالسلطنه ، واسموس را به عنوان یک پناهنده غارت زده پذیرفت و پس از چند روز که از وی پذیرائی کرد ده هزار تومان پول هم (سال ۱۲۹۳ برابر ۱۹۱۵ م.) به او قرض داد .

در این روزهای بحرانی وقتی که انگلیسی ها دیدند ، سران سلحشور و میهن پرست جنوب علیه منافع بیگانگان و دخالت های ناروای دشمنان ایران متحد شده اند به گفتۀ سرهنگ احمد اخگر در کتاب « زندگی من » : « برای اینکه نیروهای غضنفرالسلطنه را از حضور در جبهه جنوب یعنی تهاجم قوای انگلیس ها در نبرد بوشهر باز دارند         جبهه ای در شمال دشتستان به رهبری حیدر خان بندر ریگی و اسماعیل خان شبانکاره گشودند که با هوشیاری و درایت بزرگان جنوب و اقدامات مخبر السلطنه هدایت ملییون فارس چندان دوامی نیافت و نتوانست میهن پرستان مسلمان را از هدف مقدس خود باز دارد. در همین زمینه باز هم می بینیم رجال تهران از رئیس الوزراء تا سران حزب دموکرات ، وزیر کشور و فرمانفرمای فارس اصلاح ذات بین و صلح و آشتی و پیشگیری از جنگ خانگی و برادر کشی و هدایت خوانین به صلح را از میرزا محمد خان برازجانی می خواهند برای اثبات این ادعا به تلگراف سلطان عبدالمجید میرزا عین الدوله نخست وزیر در خرداد ۱۲۹۳ با عنوان غضنفرالسلطنه توجه فرمائید .

« آقای غضنفر السلطنه تلگراف شما راجع به نفاق بین خوانین شبانکاره رسید تلگراف لازم به حکومت بنادر شد ولی مخصوصاً به شما می گویم اصلاح ذات بین را شخصاً از شما می خواهم حالا به هر طور مصلحت می دانید اسماعیل خان را ملتفت و آگاه به اهمیت موقع و لزوم اتحاد نمائید .

نمره ۶۹۵۶ ۷ جوزا (خردادماه)   سلطان عبدالمجید

یا در همین مورد موتمن الملک وزیر داخله نیز برای ایجاد نظم و اتحاد و جلوگیری از جنگ داخلی از غضنفرالسلطنه می خواهد که با ایالت فارس و حکومت بنادر همراهی کند تلگراف های ذیل عرایض ما را تأیید می کند :

« آقای غضنفرالسلطنه تلگراف شما واصل از طرف ریاست وزراء عظام به ایالت فارس و حکومت بنادر تلگراف دستور العمل لازم داده شد به خود شما نیز تعلیمات داده شده است موتمن الملک شب ۹ جوزا(خرداد ۱۲۹۳) و نیز مهدی قلی خان مخبرالسلطنه هدایت در همین مورد خطاب به میرزا محمد خان برازجانی چنین تلگراف کرده است .

برازجان – امیرالأمراء غضنفرالسلطنه

از قرار تلگراف اسماعیل خان جمعیت خودشان را متفرق کرده است شما هم البته جمعیت را موقوف کنید این اقدامات بی موقع است به حکومت بوشهر گفته شده است

۱

 محمد خان را حکماً بخواهد و خواهد خواست .

نمره ۱۰۴۰   مخبر السلطنه       شب ۷ جوزا(خرداد۱۲۹۳)

این جنگ خانگی تا چند ماه به صورت پراکنده و نامنظم ادامه یافت تا اینکه به راهنمائی خیرخواهانی چون محمد حسن بیگ خوشابی آتش آن نبرد فروکش کرد .

امّا دخالت ها و تحریکات ناروای واسموس که مقدمه جنگ وخونریزی در جنوب ایران و بهانه و دستاویز مطلوبی برای انگلستان جهت لشکر کشی به داخل خاک ایران شد ایالت فارس را بر آن داشت تا از غضنفر السلطنه بخواهد که از تحریکات ایشان جلوگیری نماید و به دیگر خوانین جنوب نیز بفهماند که هماهنگی با واسموس به سود ملت ایران نمی باشد که بعدها نیز ثابت شد این طرز تفکر برداشتی بسیار صحیح از اوضاع و احوال جهانی بوده است .

تلگراف مخبر السلطنه :

امیرالامراء غضنفرالسلطنه :

موسیو واسموس به عنوان میهمانی ضرغام عشایر بدون اطلاع من از شهر بیرون رفته است از قرار معلوم به برازجان آمده است .

این نکته را بدانید که این اقدامات شخصی واسموس اگر برای بعضی القائات به خوانین است شاید نظر به پولتیک (سیاست) خودشان مفید فائده که در نظر گرفته اند باشد .

لیکن از برای ایران مضر است. و بر خلاف تعلیمات دولت . و ابداً در این موقع نگذارید خوانین مشتبه بشوند . به خود معزی الیه هم تلگراف کردم که، بدون درنگ مراجعت نماید . به اداره ژاندارم هم اخطار شد که ملتفت مطلب باشند به بوشهر هم اطلاع داده شد که اقدامی نکنند .

موسیو واسموس هنوز از طرف دولت به رسمیت پذیرفته نشده است . و به اداره ژاندارمری تعلیمات داده ام که اگر نصایح مرا نپذیرد و بخواهد جلوتر برود با او همراهی نکنند شماها از اوضاع عالم درست باخبر نیستید این است که بالمره منتظر اوامر دولت باشید و خودسرانه یک قدم برندارید که امری بر خلاف مصلحت واقع نشود و بهانه به دست احدی نیفتد .

۱۲ رجب     نمره ۱۰۳۰   مخبر السلطنه

پاسخ غضنفر السلطنه به مخبر السلطنه والی فارس :

احکام مبارک تلگرافی زیارت ، اولاً از بابت تفرقه جمعیت غلام ،‌بر حسب احکام تلگرافی سابق در صدد اصلاح بین خوانین شبانکاره برآمده با اینکه حضرات خارجه و         خارجه پرست ها آتش این فتنه را دامن می زدند نگذاشتیم کار به جنگ کشد تا اصلاح شد و عصر دوازدهم مراجعت به برازجان نمود ولی این نکته را لازم است به عرض     رساند که مبادا در آستان مبارک اشتباه کاری کرده باشند غلام قشون جمع آوری کرده بودم ولی تخطی به جنگ شبانکاره یا زیراه یا جای دیگر نشده بود . اگر غیر از این به عرض رسانیده اند کذب محض گفته اند دشمن نمک مبارک باشد اگر غلام از روز دویم که از برازجان به عزم دیدن دائی زادگان خود که عامل زیارت هستند به زیارت رفته و تا روز دوازدهم که از زیارت به عزم برازجان حرکت کرده ام قدمی رو به جنگ دیگری برداشته باشم .

عجاله ً‌ به هر وسیله بود این جنگ را مبدّل به صلح و تلگرافات مبارک مراجعت از زیارت را در برازجان زیارت نمود ولی به هیچ وجه از دسایس اجانب نمی توان ایمن بود چنانچه عریضه تلگرافی مفصّل مشتمل بر تشریح این مطالب به مقام منیع ریاست وزراء روحنا فداه نیز عرض نموده .

از بابت جناب مسیو واسموس خاطر مبارک راحت باشد . غلام قدمی بی رضا و سخنی بی امضای حضرت اشرف محال است ،‌اگر چه صحرائی هستم در این دو سه سال پرورش یافته حضرت اشرف شده ایم . مطابق میل و فرمایش حضرت اشرف با ایشان مذاکره کردم چون از غلام مایوس شد امروز مقارن سفیده صبح تا کنون که شب شانزدهم است لایری شده و غلام به ملاحظه اینکه شاید به طرف شیخ حسین خان و زائر حضرخان و رئیس علی خان دلواری و روسای دشتی که با غلام متحد و با اجانب ضدند رفته باشد و به واسطه بی اطلاعی انها را وادار به کاری نماید . مخصوصاً بعد از ظهر حضرت مستطاب شریعتمدار حجه الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین مجتهد را در زحمت انداخته به طرف خوانین و روسا فرستادم که اگر چنین باشد جلوگیری فرمایند تعیین خط سیر مسیو واسموس و نتیجه اقدامات آقای آقا شیخ محمد حسین را پس از تحقیق به عرض می رساند در اطاعت اوامر مقدس و دولتخواهی فروگذار ندارد.       محمد برازجانی

« تلگراف دوم مخبر السلطنه به غضنفر السلطنه باز هم درباره واسموس» :

امیرالأمراء غضنفر السلطنه

به طور خوش ، حالی موسیو واسموس بکنید که ایرانی ها تخلف از اوامر دولت متبوعه خود نخواهند کرد بی جهت به بعضی خیالات نباشد و در آن صفحات اسباب اشکالات نشود . ما ایران را یقیناً بیش از آنها دوست داریم لیکن به اصطلاح نمی شود برای ابرو چشم را کور کرد مثل اهالی مملکت در این جزء از زمان باید خیلی عاقلانه باشد و علی ای حال باید به تعلیمات تهران کار کرد . امروز حکم دولت حفظ بی طرفی است .

۱۵ رجب (۱۳۳۳)       نمره ۱۰۶۰۲ مخبرالسلطنه       ۹ جوزا

اکنون در می یابیم که چرا واسموس در سال ۱۲۹۴ خورشیدی برازجان را برای همیشه ترک کرد و به اهرم رفت . البته آخرین بار که واسموس در برازجان دیده شد . هنگامی بود که اسرای انگلیسی را از شیراز به برازجان آورده بودند . در آن روز غضنفرالسلطنه برخوردی بسیار خشن با واسموس داشت . و انگیزه آن برخورد حرکت ناشایست واسموس بود که می خواست به دیدار بانوان اسیر انگلیسی برود آنگاه که آنها در طبقه دوم کاروانسرای مشیر الملک برازجان نگهداری می شدند و غضنفرالسلطنه این اقدام واسموس را تجاوز به حقوق اولیه یک انسان اسیر می دید از این جهت ، وی را از انجام چنین کاری در کشور ایران بر حذر داشت و آن رویداد به شرح زیر است :

روز ۹ محرم ۱۳۳۴ قمری برابر ۲۶ آبان ماه ۱۲۹۳ خورشیدی و ۱۷ نوامبر ۱۹۱۵ میلادی اسرای انگلیسی وارد برازجان شدند در شهر برازجان ژاندارمری سوئدی به فرماندهی احمد اخگر ناظر بر اوضاع بود ولیکن قدرت فائقه ی دشت های ساحلی غضنفرالسلطنه برازجانی بود . لذا ، پس از ورود اسرا به کاروانسرای برازجان ، واسموس به قصد عیادت از « مادام اسمیت» و ملاقات با سایر خانم های انگلیسی از اتاق بیرون آمده و به یک نفر ژاندارم که پای پلکان مشغول پاسداری بود گفت : می خواهم چند دقیقه پیش خانم ها بروم ، قبلاً شما به نزد آن ها بروید و آمدن من را به آن ها بگوئید. هنوز واسموس سخنش را تمام نکرده بود که ، صدایی از پشت سر به گوشش رسید که می گفت : کنسول کجا ؟! واسموس برگشت ، چهره ی بر افروخته ی امیر دلیر جنوب ایران غضنفر السلطنه برازجانی را دید ، که دست ها را بر کمر زده و با سکوتی توأم با خشم از واسموس سؤال می کند .

واسموس پاسخ داد : جناب غضنفرالسلطنه می خواهم از خانم های انگلیسی احوال پرسی کنم ، زیرا که شنیده م بعضی از ایشان بیمار شده اند .

واسموس به سادگی سخن می گفت و تصور نمی کرد که غضنفر السلطنه از طرح ان سؤال مقصود خاصی داشته باشد اما ناگهان چهره ی خان برازجان در هم رفت و با لحنی خشن بدین گونه زبان به ملامت واسموس گشود !

آقای واسموس ، مثل این که فراموش کرده ای این جا مملکت اسلامی است و میان ما مسلمانان رسم نیست مرد غریبه وارد اتاق زنها شود این طور کارها از شما قبیح است...

بفرمائید این طرف و هرگز گرد این خیالات نگردید !

« واسموس» یکه خورد و لحظاتی با تردید به قیافه ی خشمناک غضنفرالسلطنه     می نگریست .

صدای بم و رسای رادمرد بی باک و متهور دشتستان ، چند نفری را به طرف آن ها کشانیده بود واسموس احساس کرد که غضنفرالسلطنه می خواهد او را در برابر دیگران پست و خوار کند . معهذا به آرامی گفت :

صحیح می گوئی دوست من ، ولی این جا پای مسلمانی در میان نیست ؛ خانم های انگلیسی مثل خود من مسیحی هستند و در مذهب ما رو گرفتن خانم ها مرسوم نیست؛ زنها و مردها مثل خواهر و برادر روبروی هم می نشینند و با هم صحبت می کنند ، وانگهی من می خواهم آنها را دلداری دهم .

« غضنفرالسلطنه» که در برابر واسموس و هزاران واسموس ، هرگز حاضر نبود کوتاه بیاید ، بی آنکه به کلمه ای از حرف های واسموس ترتیب اثر دهد گلنگدن تفنگ را کشید و جلوتر آمد و چنین گفت :

کنسول ! من کار ندارم که عیسوی ها میان خودشان چه رسومی دارند اما تا وقتی که این خانم ها در مملکت ایران هستند اجازه نمی دهم کسی به آن ها نزدیک شود . قسم می خورم که اگر قدمی پیش بگذاری ماشه تفنگ را خواهم کشید .

چشم های « غضنفرالسلطنه» نشان می داد که تهدیدش کاملاً جدی است . واسموس که هیچ میل نداشت در نظر دوستان ایرانی خود ، آن هم سرداری با قدرت و شوکت غضنفرالسلطنه به گستاخی و بی اعتنایی نسبت به باورها و آیین ها و سنت های آنان متهم شود فوراً دستش را به نشانه تسلیم بالا برد ، در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت : حق با شماست . دوست عزیز معذرت می خواهم .


 « واسموس» بیش از این در کاروانسرا درنگ نکرد و از آن جا بیرون آمد و با خروج وی،غائله ای که می رفت بالا گیرد پایان یافت.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: غضنفرالسلطنه برازجانی , میرزا محمد خان برازجانی , دلاوران دشتستانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ | 16:41 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

نامه سرگشاده روزنامه نگاران، نویسندگان و هنرمندان دشتستان به رییس جمهور

نامه سرگشاده روزنامه نگاران، نویسندگان و هنرمندان دشتستان به رییس جمهور

در پی جمع‌آوری تندیس غضنفرالسلطنه برازجانی 12 ساعت پس از نصب آن در برازجان، جمعی از روزنامه نگاران، نویسندگان، هنرمندان و فعالان اجتماعی دشتستان در نامه ای سرگشاده به رییس جمهور و ملت ایرانی اعتراض خود را نسبت به توهین به مقام این شهید اعلام داشته و خواستار احقاق حقوق مردم برازجان و تکریم مقام میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی شدند.

متن نامه که نسخه ای از آن نیز به "پیغام " ارسال گردیده به شرح زیر می‌باشد. ریاست محترم جمهور ایران جناب آقای روحانی و ملت شریف ایران، هم‌میهنان ارجمند
تاریخ پرفرازونشیب دشتستان و به ویژه برازجان به عنوان پاره‌ای از سرزمین گرم و عطشناک جنوب ایران حاصل سال‌ها نبرد با طبیعت و ستیز با محرومیت‌ها و محدودیت‌هایی‌ست که عرصه را برای زندگی ناهموار کرده است. مردم این جغرافیای تفتیده در برهه‌های مختلف زیست خود تجربه‌های متفاوتی را از سر گذرانده‌اند. گاه در مقابل اقلیم گرم و خشک، زمانی به دلیل تجاوزهای بیگانگان و وقتی نیز تیررسِ تنگ‌نظری‌های بی‌مورد بوده‌اند. تاریخ معاصر این بخش از میهن گرامیمان، تاریخ خشونت طبیعت و مبارزة مردم در جدال با قهر جغرافیا و پیروزی ایشان در برابر جبرهای زمانه است. از سوی دیگر دشتستان در غروبی از این تاریخ در معرض حملات نیروهای استعمارگر بوده و دلاور مردان این سرزمین سال‌ها جانانه در مقابل استعمارگران ایستادند و جنگیدند.
 در پی نفوذ انگلستان به ایران و در آن هنگامه‌ی نبرد جنوب با قوای بیگانه، مردی توانست در نقش سردار لشکر نیروهای دشتستان جنگ‌های منظم و شجاعانه‌ای را در مقابل بیگانگان طرح‌ریزی و اجرا کند. میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه، والی برازجان، به همراه هم‌رزمانش چهار سال جانانه علیه استعمار انگلیس جنگید و چندین جنگ بزرگ را رهبری کرد. وی را می‌توان دشمن شماره یک انگلیس در جنوب دانست. سند این ادعا تصویری از شهید برازجانی در موزه بریتیش لندن است که در زیر آن نوشته شده: «این خان دشمن سرسخت انگلستان در جنوب ایران است.»
وی به عنوان سردار ملی شهر برازجان، پیش‌قراول خیل عظیمی از فرزندان این دیار بود که جان بر کف نهاده و در برابر قوای اشغالگر جنگیدند، مردانی سترگ با همتی والا که از کیان و سرزمینشان دفاع کردند.
اکنون این سردار ملی نماینده‌ی مقطعی تاریخی از رشادت‌های این مردم است. او به عنوان فرماندهی لشکر، نشانگر خون شهیدانی است که در راه وطن از جان گذشته‌اند و مام میهن را با خون خود آذین بسته‌اند. میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه منشأ خدمات فراوانی در دشتستان است و برازجان فعلی را می‌توان میراث حکمرانی وی دانست.
 اما جناب رئیس‌جمهور و هم‌میهنان گرامی!
نزدیک به 20 سال است که فرهیختگان این دیار در پی برگزاری کنگره‌ای برای تجلیل از این شهید وطن می‌باشند. مراسمی که چندین بار تا مرحله‌ی برگزاری رسیده و متوقف شده است!
شورای دوم شهر برازجان، در پی درخواست‌های مکرر شهروندان، دستور ساخت تندیس میرزامحمدخان را صادر کرد و این تندیس ساخته شد. چندین سال است که به بهانه‌های واهی و با مخالفت عده‌ای که مشخص نیست چه کسانی هستند اما گویا تأثیرگذارند!! این تندیس نصب نگردید. گاه به بهانه‌ی مخالفت، گاه به بهانه‌ی احتمال درگیری و گاهی به بهانه‌های دیگر.
سرانجام اما در بامداد روز شنبه 2 شهریور 1392، شهرداری برازجان اقدام به نصب این تندیس در جایی شایسته ـ روبروی کاروانسرای مشیرالملک که مقر فرماندهی میرزا محمدخان بوده ـ نمود و اهالی شهر را خوشحال کرد. اقدامی که با رضایت اکثریت قاطع مردم در پی نظرسنجی‌ها و جلسات و … قبلاً در نشریات محلی اعلام شده بود.
اما در میان بهت نگاه شهروندان، این نصب کمتر از 12 ساعت دوام آورد و با «دستوری» تندیس پایین آمد و دوباره به انباری در حاشیه‌ی شهر برده شد تا مردم بدانند که گویا نیروی اقلیت مخالف مانع از تحقق خواسته‌ی اکثریت موافق می‌شود.
تندیس میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه به عنوان یادمانی از شهیدان این سرزمین و فرزندان به خون نشسته اهالی برازجان و حومه تنها نمادی از شخصی ایشان نیست؛ بلکه یاداور دوره‌ای متلاطم در تاریخ معاصر جنوب ایران است. نشانگر راه شهیدانی که برای حفظ میهن در مقابل بیگانگان جانانه ایستاده‌اند. روح مشترک و زبان خاطره‌ی جمعی این مردم است. حاصل رشادت‌ها و ایمان بی‌بدیل آن‌ها برای حفاظت از مرزهای میهن است.
 جناب رئیس‌جمهور و هم‌وطنان ارجمند!
 آیا شایسته است که با شهیدی پایمرد و سرداری ملی که جان و هستی‌اش را بر سر عزت ایران نهاد، چنین برخوردی کرد؟ آیا این رفتار توهین به میراث فرهنگی، دینی و میهنی مردم دشتستان نیست؟ آیا رواست که مردم برای کسب حداقل خواسته‌های خود که نصب تندیسی از شهید آنان می‌باشد چنین تاوانی بدهند؟ به راستی چگونه است که خواست عمومی مردم نادیده گرفته می‌شود؟ چرا به شعور و خرد جمعی ساکنان این سرزمین توهین می‌گردد؟
امضاکنندگان این نامه که از روزنامه‌نگاران، نویسندگان، هنرمندان و فعالان اجتماعی سرزمین دشتستان هستند، ضمن توجه دادن شما به این مهم، متذکر می‌شوند اکنون که با شعار تدبیر و امید توانسته‌اید رأی اکثریت ملت را کسب کنید خواهشمند است به خواست اکثریت مردم این دیار توجه نموده و ضمن احقاق حق و تجلیل از شخصیت مبارز و فرهنگی میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه‌ی برازجانی، یاد و خاطره‌ی شهیدان این سرزمین را گرامی داشته در راستای احترام به شعور جمعی و خرد همگانی گام بردارید و تندیس آن شهید را در مکان تعبیه شده طی مراسمی ویژه نصب و زمینه های برگزاری کنگره پاسداشت مقام ایشان را هموار کنید.
با آرزوی توفیق روزافزون
امضاها در حال افزایش می‌باشند.
سید محمد مهدی جعفری ـ  فرج الله کمالی ـ عبدالرسول خیراندیش ـ سروش اتابک زاده ـ هیبت الله مالکی ـ احمد قائمی ـ نادر استوار ـ احمد فکراندیش ـ سید حسن لواسانی ـ اکبر صابری ـ رضا معتمد ـ محمدجواد فخرایی ـ ماشاالله کازرونی ـ حسین برازجانی ـ محمد غلامی ـ اسفندیار فتحی ـ معصومه خدادادی ـ حیدر خدادادی ـ  فرج‌الله گرمسیری‌نژاد ـ  حیدر کاشف ـ اصغر حسام‌مقدم ـ عبدالرسول استادزاده ـ مهدیه امیری ـ فریده دهملایی ـ  معصومه فخرایی ـ رضوان سهراب‌پور ـ فریده فهیمی ـ نصرالله کهزادی ـ محمدرضا چمنکار ـ محسن دوراهکی ـ اسماعیل حسام‌مقدم ـ سید محسن حسینی ـ حسین رویین‌تن ـ مجید عوض‌فرد ـ امین شبانکاره ـ شبنم پناهی ـ اسد بهادری ـ  بتول سهراب‌پور ـ خدیجه جوکار ـ  اسماعیل کهکیلویه ـ جلال خسروی ـ خسرو طاووسی ـ کاووس کمالی ـ حسین قشقایی ـ فریده فهیمی ـ فریده خدادادی ـ نرگس محمد زاده فرد ـ محمد محمد زاده فرد ـ مریم تنگستانی ـ حسین عباسی ـ حیدر کاشف ـ شاکر شکیبا ـ سارا باقری ـ بیتا تنگستانی ـ مهرداد طاووسی ـ محمد کیان ـ علیرضا غلامی ـ مسعود حاجب ـ مرتضا مالکی ـ مجید حیدری ـ مسعود جعفر زاده ـ کیانوش صمیمی ـ موعود فخرایی ـ خسرو مصدق ـ علی آزاده فرد ـ آرش کمالی پور ـ حامد قلی پور ـ حامد رهنما ـ محمد بهار مست ـ بهزاد عبدالله زاده ـ اردلان خویش دوست ـ سجاد رنجبر ـ علی سلیمی فرد ـ محمد رضا احسانجو ـ محمد حسن پور ـ سید محمد امین جعفری حسینی ـ علی شهریاری ـ مسعود وطن خواه ـ خشایار کمالی مقدم ـ محمد رضا باباعلی ـ اکبر سبزپور ـ وحید هادی نژاد ـ مرضیه کیامرثی ـ کریم هادی نژاد ـ احمد فرخی ـ جواد پورجم ـ امید مهاجریان ـ بهروز مالکی ـ حمید رضا کمالی ـ حسین یزدان پناه ـ حمیده سلیمی فرد ـ سیامک برازجانی ـ کوشیار جمالی ـ کیانوش جهاندیده ـ مصطفی دلخواه ـ کوروش زراعتگر ـ حسن زراعتگر ـ علی زراعتگر ـ نرگس شجاع الدین ـ غلامرضا پارسامهر ـ غلامرضا بنافی ـ فاطمه بنافی ـ فرهاد شبانکاره ـ اسماعیل آبشیرینی ـ آرش آبشیرینی ـ علی آتشی ـ علی شاهروبندی ـ محسن نیکبخت ـ صدرالدین مختاری ـ وحید فخری ـ همایون برازنده ـ قنبر قنبری ـ سهراب طاووسی ـ رستم طاووسی ـ ابوذر خضری ـ پیام راشدی ـ سوگل ثبوت ـ الهام محمد زاده فرد ـ میلاد نعمتی ـ سعید حاجی زادگان ـ محمد مصدق ـ فرشته پارسایی ـ عادل ناصری ـ فرج پارسایی ـ ایمان فیروز ـ مهدی شاد ـ احمد حیاتی ـ علی عسکری ـ اسماعیل مسیح گل ـ حدیث شادی ـ عادل دهقانی ـ مینو بازرگانی گلشن ـ  غلامرضا شاکری ـ  رحیم رهنما ـ میثم پارسایی ـ  غلامرضا شبانکاره ـ حمیده سلیمی‌فرد ـ مسعود آتشی ـ علیرضا باباعلی ـ  هدیه بیت سیاح ـ آریا سه کناری ـ مرتضی رحمانی فرد ـ خداکرم دهقان ـ جهانشیر محمودی ـ پرویز کمالیان ـ خسرو کمالی ـ احسان دهقان ـ بهروز کمالیان ـ داوود خرد ـ حکیمه کمالی نژاد ـ عباس پیروی ـ محمد محمدی ـ اسد کمالی ـ محمدصادق خسروی ـ خشایار کمالپور ـ بابک مصدق ـ محمد فتحی ـ مرضیه غلامشاهی ـ وحید سه‌کناری ـ نادیا باباعلی

منبع:http://www.peigham.ir


موضوعات مرتبط: سایر
برچسب‌ها: نامه سرگشاده روزنامه نگاران برازجانی , غضنفرالسلطنه برازجانی , تندیس غضنفر السلطنه

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۰۵ | 19:0 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

در و پنچره قلعه غضنفرالسلطنه برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۰۱ | 13:16 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

غضنفرالسلطنه و واسموس آلمانی

غضنفرالسلطنه و واسموس آلمانی از زبان:
 حاج سید محمود محمدی برازجانی
واسموس یکی از اتباع آلمان بود که در منطقه بوشهر و توابع زندگی می کرد، او وظیفه داشت که مردم منطقه را بر علیه سیاست انگلیس بشوراند و مردم را بر علیه استعمار و استثمار انگلستان وارد نبرد سازد، به همین منظور در میان عشایر و ایلات می رفت و با خوانین و روسای طوایف دیدار می کرد. واسموس با کیف دستی اش از میان تفنگچیان یکی از خان های منطقه که از طرف دولت انگلیس مامور دستگیری واسموس شده بود نجات یافت و خود را به دهکهنه مرکز بلوک شبانکاره منزل محمد علیخان ضابط و حاکم شبانکاره رسانید و محمد علی خان را در جریان سفرش به منطقه گذاشت.
چون خان شبانکاره از جریان مطلع گردید به واسموس گفت: من و اهالی شبانکاره نمی توانیم به شما کمکی کنیم و نگهداری نماییم. ناچاریم پس از رفع خستگی شما را به برازجان راهنمایی کنیم، اگر بخواهید در این منطقه بمانید، صلاح در این است که به میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه برازجانی متوسل شوید، زیرا او از هر لحاظ مقتدر و امکان نگهداری شما را دارد، پس از این بیان همانطوری که گفته شد، بعد از رفع خستگی، واسموس را به همراهی دو نفر روانه برازجان می نماید.
واسموس به مجرد ورود به برازجان به منزل غضنفرالسلطنه رفته و جریان را تماما بیان و تقاضای کمک برای مقاومت در مقابل انگلیس می کند. غضنفرالسلطنه در پاسخ به تقاضای واسموس می گوید:
چون دولت ما بی طرف می باشد و از طرف دولت متبوع دستور جنگ باانگلیس ها را نداریم، لذا فعلا به طور محرمانه به شما کمک مالی هر اندازه که بخواهید می کنم و از کمک فکری هم دریغ ندارم و راهنمایی های لازم را از هر جهت می نمایم.
برازجان 
نظر به اینکه نقدینه و سایر اموال واسموس در مسیر حرکتی او به غارت رفته بود و جنگ بین المللی هم شروع شده بود و برای واسموس به هیچ وجه میسر و مقدور نبود که پولی از آلمان بخواهد، روی همین اصل، غضنفر مبلغ ده هزار تومان وجه نقد به پول آن روز و به طور بلاعوض به عنوان اعانه به واسموس می دهد و او را روانه اهرم مرکز تنگستان می کند و نامه هایی هم به روساء تنگستان و چاه کوتاه و دشتی از قبیل رییس علی دلواری و زائر خضر خان و شیخ حسین خان چاهکوتاهی و خالو حسین معروف و رییس عبدالحسن رزمی می نویسد و به آنان اکیدا توصیه می کند که از بذل مساعدت و کمک های لازم به او (واسموس) فروگذاری ننمایند.
(مدال افتخار دولت آلمان)
گفتیم که غضنفر واسموس آلمانی را مورد نوازش و استعانت قرار داد و بعد از پذیرایی کامل مبلغ ده هزار تومان وجه نقد به او داد.
شادروان باقرخان تنگستانی که خود به اوضاع و احوال آن ایام واقف بوده گوید: که واسموس مهربانی و کمک خان برازجان را به سفیر آلمان گزارش کرد و سفیر هم مراتب را به دولت مطبوع خود اعلام داشت.
1.جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری، علیمراد فراشبندی، شرکت انتشار، زمستان 1365 ـ تهران
دولت آلمان هم به پاس محبت غضنفرالسلطنه یک قطعه مدال نشان عالی درجه یک آلمان را برای شهید غضنفر فرستاد، این مدال توسط سفیر آلمان به رضا قلی هدایت (نظام السلطنه) مافی رییس هیات دولت موقت داد تا به وسیله هیات ویژه ای برای غضنفرالسلطنه فرستاده شود که طی مراسمی به او اهداء شود.
ولی از آنجایی که رضا قلی خان مزبور شخصی سود طلب و طماع بود نشان مزبور را برای خود برداشت و از دادن آن به شهید غضنفر امتناع ورزید.
( و این اشعار هم از اوست)
ای دل بکُن از بهر خودت فکر و نوایی
و زفعل بدِ خویش بکُن شرم و حیایی
امروز کجایی تو و فردا به کجایی
آخر من و تو هر دو که داریم خدایی
قدری جلو خواهش خود را تو نگهدار
ای دیده و دل شاکیَمَ ز دست تو بی عار
هر چند نصیحت کنمت می کنی انکار
امسال برآنم که بتر گشته ای از پار
هر سال همه صوم نبودی تو بزهکار
امسال کنی معصیت حضرت دادار
ترسم که تو را عاقبت سوء بگیرد
وندر صف محشرت پیامبر نپذیرد
گر این تن بیچاره بدین حال بمیرد
در قبر که رفتی علی ات دست نگیرد
گردی خجل و متفعل اندر بَرِ کفار
1. همان کتاب


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: غضنفرالسلطنه و واسموس آلمانی , تاریخ برازجان , واسموس , غضنفرالسلطنه برازجانی

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۶ | 20:33 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

فرصت طلبي يا خيانت

فرصت طلبي يا خيانت

 

آقاخان فرزند ميرزا علي خان ملقب به(ضرغام السلطنه) مردي دلير و جسور بود و نسبت به غضنفرالسلطنه شديدا حسادت مي کرد .انگليسي ها که در نبرد لرده راه را گم کرده بودند وي را از دست نيروهاي غضنفرالسلطنه آزاد کرده و بر برازجان رياست دادند . آقاخان ناخواسته براي حفظ رياست خود و شکست کامل غضنفرالسلطنه به دامان همکاري استعمار افتاد که البته در اين کار شکست خورد و حکومت او بناي سستي داشت چون بر اساس خواسته هاي مردم نبود و نيز متکي بر انگلستان بود. زيرا بعد آنکه دکتر مصدق غضنفرالسلطنه را بار ديگر بر برازجان حاکم کرد آقاخان براي باز پس گرفتن حقوق خود به کنسول انگليس در بوشهر متوسل شد که انگليسي ها هم عذرش را خواستند.



ادامه در ادامه مطلب

.


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: فرصت طلبي يا خيانت شيخ عبدالرسول خان چاهکوتاهي , تاریخ برازجان , غضنفرالسلطنه برازجانی , شهادت بزرگ مرد دشتستان

ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۰۴ | 18:3 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

محاصره رود فارياب

محاصره رود فارياب

 

محافظين رود فارياب حدود يک هفته در برابر نيروهاي آقاخان که آنها را محاصره کرده بودند مقاومت کردند. از آنجايي که طرفين جنگ مردم و اهالي دشتستان و برازجان بودند وهر کدام که پيروز شوند به نفع ارتش بريتانيا است. دستور متارکه را صادر کرد و به آقاخان اعلام داشت حاضر به تسليم است.بي بي مريم زن غضنفرالسلطنه در خيمه آقاخان به مذاکره پرداخت. شرايط غضنفرالسلطنه براي بازگشت به برازجان اين بود که اگر قرار است تحت مراقبت باشد،بايد آزادانه و بدون قيد و بند حرکت کند .غضنفرالسطنه بعد از ظهر روز پنجشنبه 20شوال هجري قمري با صلابت هميشگش در حالي که تفنگچيان دور او حلقه زده بودند از قلعه بيرون آمد اما پس از طي راهي در يک چشم به هم زدن از محافظين دور شد.يکي دو نفر از تفنگچيان فرياد زدند خان شليک مي کنيم برگرد و غضنفرالسلطنه بي اعتنا روي برگردانيده وبا تعدي اظهار داشت من نکوهش اين عمل شرم آور را که بعد از تحويل من به اگليسي ها بر زبانها جاري مي شود از شماها سلب کردم وسپس از راه ني نيزک به بندآرزو رفته و شب آنجا ماند و فردا صبح زد عازم شيراز شد.در شيراز به دستور ميرزا فرمانفرما در خانه اي نزديک کليساي ارامنه تحت مراقبت قرار گرفت .همسايکي او با کليسا با تمايلات شديد مذهبي او سازگار نبوده کما آنکه خود ميگويد :

زمانه کرده بس زار و پريشم        جدااز خانه واقوام و خويشم

کليسا سايه افکن بر سر من       شب و روزاست صحبت باکشيشم

 

مدتي به اين منوال گذشت تا اينکه فقيد سعيد جناب آقاي دکتر محمد مصدق والي فارس شد . مشاراليه با آگاهي از مبارزات مخلصانه ميرزا محمد خان عليه دولت استماري انگليس از وي دلجويي و استمالت کرده و برازجان را بار ديگر به دست باکفايت وي سپرد . غضنفرالسلطنه پس بازگشت به قدرت از تنبيه خاطيان بنا به مصالح جامعه گذشت همچنان که با بلند نظري کدخدايي زيارت را به آقاخان سپرد.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: محاصره رود فارياب , تاریخ برازجان , غضنفرالسلطنه برازجانی , تفنگچيان دشتستانی

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۱۲ | 23:1 | نویسنده : ارسلان متوسلی |

ببرهاي لرده پوزه انگليس را به خاک ماليدند

ببرهاي لرده پوزه انگليس را به خاک ماليدند

 اوايل شب هشتم آبان ماه 1333 هجري قمري انگليسي ها با راهنمايان محلي به سمت لرده براي غلبه برغضنفرالسلطنه به راه افتادند وصبح با لرده اي ها درگير شدند.در اين ميان شيرزنان لرده اي به مجاهدين خود فشنگ و آذوقه و سلاح مي رساندند در تمام شب توپخانه دشمن کار ميکرد .فردا صبح ببرهاي لرده اي کوهستان را براي نيروهاي مهاجم به جهنم تبديل کردند. گروهي از انگليسي ها براي برداشتن آب به چاهي بنام( چاه دمرو) اعزام شدند وپس از برداشتن آب گوسفندان مجاهدين را دزديده و چادر بي نگهبان غضنفرالسلطنه را به آتش کشيدند حاجي و فرهاد و پنچ نفر ديگر که شاهد بودند دگرگون شده و بين 35 تا40 نفر از آنان را به هلاکت رساندند. صبح روز بعد انگليسي ها هنگام فرار و عقب نشيني با تلفات بيشتري به برازجان بازگشتند. زنان که ديدباني وتدارکات مي کردند در موقع خطر با شيون و کل زدن موقعيت را به مجاهدين خبر مي دادند و انگليسي ها را دچار وحشت ميکردند در طول اين سه روز مردانه تلاش کردند تا پيروزي مجاهدين را رقم زدند. غضنفرالسلطنه براي آقاخان که خواهرزاده اش بود و فرد دليري بود محافظي گذاشته بود. زيرا آقاخان با انگليسي ها همکاري ميکرد تا جاي دائي خود غضنفرالسلطنه به حکومت برازجان برسد. يکي از ستون هاي انگليس در راه عقب نشيني راه را گم کرده وبا محافظينش در گوريک جنگي برخورد کرده و آقا خان را آزاد کردند.منبع:کتاب جايگاه دشتستان در سرزمين ايران


موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسب‌ها: به شهر برازجان خوش آمدید , ببرهاي لرده پوزه انگليس را به خاک ماليدند , تاریخ برازجان , برازجان در گذر تاریخ

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۵/۰۲ | 9:25 | نویسنده : ارسلان متوسلی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.