انگلیسی ها که از ورود واسموس کاملاً مطلع بودند و همواره مسیر او را تعقیب می کردند از این که در خاک بختیاری و ابواب جمع سردار جنگ نمی توانستند هیچ گونه اقدامی علیه واسموس انجام دهند بسیار خشمگین شده بودند .
اما به پیشنهاد سرپرسی کاکس در ناحیه ی حیات داوود دشتستان یعنی سرزمینی که حیدر خان حیات داوودی از سرسپردگان سازمان جاسوسی انگلیس بر آن جا حکومت می کرد زمینه ی بازداشت واسموس را فراهم کردند . کدخدای محل ورود او را به همراه هیئت آلمانی انتظار می کشید .

واسموس به سمت برازجان مرکز حکمرانی میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه حکمران ملی و مخالف سلطه بیگانگان حرکت می کرد ، اما برای رسیدن به برازجان ناچار بود که از ناحیه حیات داوود نیز عبور نماید آیا می دانید که واسموس چرا قصد داشت به برازجان عزیمت کند ؟ پاسخ این پرسش را خود در یادداشت هایش نگاشته است :
« به این قصد به برازجان می رفتم تا بتوانم با لیسته مان در بندر بوشهر ارتباط برقرار کنم و شاید پنهانی خودم به شهر بوشهر بروم و سر و گوشی آب دهم . و ببینم که پس از این که هندوها زمینه ی مساعد را فراهم کردند چه اقدامی می توانم علیه قوای مهاجم انگلیس انجام دهم .» ۱
در روستای تاج ملکی حیات داوود واسموس و همراهانش به وسیله افراد وابسته به حیدر خان بازداشت شدند واسموس که از مذاکره با کدخدا و دیگر محاصره کنندگانش نتیجه ای نگرفت ،تصمیم گرفت شبانه فرار کند و با دوست آلمانی خود موضوع را در میان نهاد ، آن چه مدارک و اسناد مهم بود برداشت و در پناه سیاهی شب راه فرار را در پیش گرفت .
و با مشکلات طاقت فرسایی از این دام نجات یافت اما در هر گامی که پیش می نهاد دام های دیگری برایش آماده کرده بودند .
به هر ترتیب خود را به روستای ده کهنه ،مرکز حکمرانی محمد علی خان شبانکاره فرزند خان مقتدر شبانکاره رسانید . محمد علی خان با این که با حیدر خان داوودی رابطه ی بسیار صمیمانه ای داشت و خود و پدرش هم پیمان خان های حیات داوودی بودند اما جوانمردی ذاتی اجازه نداد که بیش از این حرمت خاک ایران و حیثیت چند هزار ساله ی ایرانیان نادیده گرفته شود لذا با قاطعیت تمام از اعمال حیدر خان اظهار انزجار و ناراحتی کرد و گفت این نخستین بار نیست که حیدر خان مرتکب چنین اهانتی به دولت و ملت ایران شده است و آبروی ماها را ریخته . یک بار دیگر هم ،یک شخص عربی را که به او پناهنده شده بود ، تسلیم انگلیس ها نمود . ۱
پس از آنکه پذیرائی شایسته ای از واسموس به عمل آورد به او گفت : ماندن شما بیش از این در اینجا صلاح نیست ، لذا شما را به همراه دو نفر از افراد مسلح خودم تا نزدیکی برازجان می فرستم . آن جا دیگر برای شما امنیت کامل حاصل خواهد شد زیرا که خان برازجان ، غضنفر السلطنه از مخالفین سرسخت سیاست تجاوز کارانه انگلیس ها در خاک ایران است و نسبت به سیاست دولت مرکزی و حفظ بی طرفی ایران سخت پای بند می باشد .
سپس محمد علی خان ، واسموس را به همراه دو مرد مسلح ، در حالی که قاطری نیز برای سواریش در اختیار او گذاشت به برازجان مقر حکمرانی غضنفرالسلطنه برازجانی روانه کرد . وقتی واسموس به برازجان وارد شد با این که یک جاسوس خارجی بود اما چون دشمن دشمن را حکیمان دوست نامیده اند با استقبال گرم و پر شور خان سلحشور و بی باک برازجان قرار گرفت . غضنفرالسلطنه ، واسموس را به عنوان یک پناهنده غارت زده پذیرفت و پس از چند روز که از وی پذیرائی کرد ده هزار تومان پول هم (سال ۱۲۹۳ برابر ۱۹۱۵ م.) به او قرض داد .
در این روزهای بحرانی وقتی که انگلیسی ها دیدند ، سران سلحشور و میهن پرست جنوب علیه منافع بیگانگان و دخالت های ناروای دشمنان ایران متحد شده اند به گفتۀ سرهنگ احمد اخگر در کتاب « زندگی من » : « برای اینکه نیروهای غضنفرالسلطنه را از حضور در جبهه جنوب یعنی تهاجم قوای انگلیس ها در نبرد بوشهر باز دارند جبهه ای در شمال دشتستان به رهبری حیدر خان بندر ریگی و اسماعیل خان شبانکاره گشودند که با هوشیاری و درایت بزرگان جنوب و اقدامات مخبر السلطنه هدایت ملییون فارس چندان دوامی نیافت و نتوانست میهن پرستان مسلمان را از هدف مقدس خود باز دارد. در همین زمینه باز هم می بینیم رجال تهران از رئیس الوزراء تا سران حزب دموکرات ، وزیر کشور و فرمانفرمای فارس اصلاح ذات بین و صلح و آشتی و پیشگیری از جنگ خانگی و برادر کشی و هدایت خوانین به صلح را از میرزا محمد خان برازجانی می خواهند برای اثبات این ادعا به تلگراف سلطان عبدالمجید میرزا عین الدوله نخست وزیر در خرداد ۱۲۹۳ با عنوان غضنفرالسلطنه توجه فرمائید .
« آقای غضنفر السلطنه تلگراف شما راجع به نفاق بین خوانین شبانکاره رسید تلگراف لازم به حکومت بنادر شد ولی مخصوصاً به شما می گویم اصلاح ذات بین را شخصاً از شما می خواهم حالا به هر طور مصلحت می دانید اسماعیل خان را ملتفت و آگاه به اهمیت موقع و لزوم اتحاد نمائید .
نمره ۶۹۵۶ ۷ جوزا (خردادماه) سلطان عبدالمجید
یا در همین مورد موتمن الملک وزیر داخله نیز برای ایجاد نظم و اتحاد و جلوگیری از جنگ داخلی از غضنفرالسلطنه می خواهد که با ایالت فارس و حکومت بنادر همراهی کند تلگراف های ذیل عرایض ما را تأیید می کند :
« آقای غضنفرالسلطنه تلگراف شما واصل از طرف ریاست وزراء عظام به ایالت فارس و حکومت بنادر تلگراف دستور العمل لازم داده شد به خود شما نیز تعلیمات داده شده است موتمن الملک شب ۹ جوزا(خرداد ۱۲۹۳) و نیز مهدی قلی خان مخبرالسلطنه هدایت در همین مورد خطاب به میرزا محمد خان برازجانی چنین تلگراف کرده است .
برازجان – امیرالأمراء غضنفرالسلطنه
از قرار تلگراف اسماعیل خان جمعیت خودشان را متفرق کرده است شما هم البته جمعیت را موقوف کنید این اقدامات بی موقع است به حکومت بوشهر گفته شده است
۱
محمد خان را حکماً بخواهد و خواهد خواست .
نمره ۱۰۴۰ مخبر السلطنه شب ۷ جوزا(خرداد۱۲۹۳)
این جنگ خانگی تا چند ماه به صورت پراکنده و نامنظم ادامه یافت تا اینکه به راهنمائی خیرخواهانی چون محمد حسن بیگ خوشابی آتش آن نبرد فروکش کرد .
امّا دخالت ها و تحریکات ناروای واسموس که مقدمه جنگ وخونریزی در جنوب ایران و بهانه و دستاویز مطلوبی برای انگلستان جهت لشکر کشی به داخل خاک ایران شد ایالت فارس را بر آن داشت تا از غضنفر السلطنه بخواهد که از تحریکات ایشان جلوگیری نماید و به دیگر خوانین جنوب نیز بفهماند که هماهنگی با واسموس به سود ملت ایران نمی باشد که بعدها نیز ثابت شد این طرز تفکر برداشتی بسیار صحیح از اوضاع و احوال جهانی بوده است .
تلگراف مخبر السلطنه :
امیرالامراء غضنفرالسلطنه :
موسیو واسموس به عنوان میهمانی ضرغام عشایر بدون اطلاع من از شهر بیرون رفته است از قرار معلوم به برازجان آمده است .
این نکته را بدانید که این اقدامات شخصی واسموس اگر برای بعضی القائات به خوانین است شاید نظر به پولتیک (سیاست) خودشان مفید فائده که در نظر گرفته اند باشد .
لیکن از برای ایران مضر است. و بر خلاف تعلیمات دولت . و ابداً در این موقع نگذارید خوانین مشتبه بشوند . به خود معزی الیه هم تلگراف کردم که، بدون درنگ مراجعت نماید . به اداره ژاندارم هم اخطار شد که ملتفت مطلب باشند به بوشهر هم اطلاع داده شد که اقدامی نکنند .
موسیو واسموس هنوز از طرف دولت به رسمیت پذیرفته نشده است . و به اداره ژاندارمری تعلیمات داده ام که اگر نصایح مرا نپذیرد و بخواهد جلوتر برود با او همراهی نکنند شماها از اوضاع عالم درست باخبر نیستید این است که بالمره منتظر اوامر دولت باشید و خودسرانه یک قدم برندارید که امری بر خلاف مصلحت واقع نشود و بهانه به دست احدی نیفتد .
۱۲ رجب نمره ۱۰۳۰ مخبر السلطنه
پاسخ غضنفر السلطنه به مخبر السلطنه والی فارس :
احکام مبارک تلگرافی زیارت ، اولاً از بابت تفرقه جمعیت غلام ،بر حسب احکام تلگرافی سابق در صدد اصلاح بین خوانین شبانکاره برآمده با اینکه حضرات خارجه و خارجه پرست ها آتش این فتنه را دامن می زدند نگذاشتیم کار به جنگ کشد تا اصلاح شد و عصر دوازدهم مراجعت به برازجان نمود ولی این نکته را لازم است به عرض رساند که مبادا در آستان مبارک اشتباه کاری کرده باشند غلام قشون جمع آوری کرده بودم ولی تخطی به جنگ شبانکاره یا زیراه یا جای دیگر نشده بود . اگر غیر از این به عرض رسانیده اند کذب محض گفته اند دشمن نمک مبارک باشد اگر غلام از روز دویم که از برازجان به عزم دیدن دائی زادگان خود که عامل زیارت هستند به زیارت رفته و تا روز دوازدهم که از زیارت به عزم برازجان حرکت کرده ام قدمی رو به جنگ دیگری برداشته باشم .
عجاله ً به هر وسیله بود این جنگ را مبدّل به صلح و تلگرافات مبارک مراجعت از زیارت را در برازجان زیارت نمود ولی به هیچ وجه از دسایس اجانب نمی توان ایمن بود چنانچه عریضه تلگرافی مفصّل مشتمل بر تشریح این مطالب به مقام منیع ریاست وزراء روحنا فداه نیز عرض نموده .
از بابت جناب مسیو واسموس خاطر مبارک راحت باشد . غلام قدمی بی رضا و سخنی بی امضای حضرت اشرف محال است ،اگر چه صحرائی هستم در این دو سه سال پرورش یافته حضرت اشرف شده ایم . مطابق میل و فرمایش حضرت اشرف با ایشان مذاکره کردم چون از غلام مایوس شد امروز مقارن سفیده صبح تا کنون که شب شانزدهم است لایری شده و غلام به ملاحظه اینکه شاید به طرف شیخ حسین خان و زائر حضرخان و رئیس علی خان دلواری و روسای دشتی که با غلام متحد و با اجانب ضدند رفته باشد و به واسطه بی اطلاعی انها را وادار به کاری نماید . مخصوصاً بعد از ظهر حضرت مستطاب شریعتمدار حجه الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین مجتهد را در زحمت انداخته به طرف خوانین و روسا فرستادم که اگر چنین باشد جلوگیری فرمایند تعیین خط سیر مسیو واسموس و نتیجه اقدامات آقای آقا شیخ محمد حسین را پس از تحقیق به عرض می رساند در اطاعت اوامر مقدس و دولتخواهی فروگذار ندارد. محمد برازجانی
« تلگراف دوم مخبر السلطنه به غضنفر السلطنه باز هم درباره واسموس» :
امیرالأمراء غضنفر السلطنه
به طور خوش ، حالی موسیو واسموس بکنید که ایرانی ها تخلف از اوامر دولت متبوعه خود نخواهند کرد بی جهت به بعضی خیالات نباشد و در آن صفحات اسباب اشکالات نشود . ما ایران را یقیناً بیش از آنها دوست داریم لیکن به اصطلاح نمی شود برای ابرو چشم را کور کرد مثل اهالی مملکت در این جزء از زمان باید خیلی عاقلانه باشد و علی ای حال باید به تعلیمات تهران کار کرد . امروز حکم دولت حفظ بی طرفی است .
۱۵ رجب (۱۳۳۳) نمره ۱۰۶۰۲ مخبرالسلطنه ۹ جوزا
اکنون در می یابیم که چرا واسموس در سال ۱۲۹۴ خورشیدی برازجان را برای همیشه ترک کرد و به اهرم رفت . البته آخرین بار که واسموس در برازجان دیده شد . هنگامی بود که اسرای انگلیسی را از شیراز به برازجان آورده بودند . در آن روز غضنفرالسلطنه برخوردی بسیار خشن با واسموس داشت . و انگیزه آن برخورد حرکت ناشایست واسموس بود که می خواست به دیدار بانوان اسیر انگلیسی برود آنگاه که آنها در طبقه دوم کاروانسرای مشیر الملک برازجان نگهداری می شدند و غضنفرالسلطنه این اقدام واسموس را تجاوز به حقوق اولیه یک انسان اسیر می دید از این جهت ، وی را از انجام چنین کاری در کشور ایران بر حذر داشت و آن رویداد به شرح زیر است :
روز ۹ محرم ۱۳۳۴ قمری برابر ۲۶ آبان ماه ۱۲۹۳ خورشیدی و ۱۷ نوامبر ۱۹۱۵ میلادی اسرای انگلیسی وارد برازجان شدند در شهر برازجان ژاندارمری سوئدی به فرماندهی احمد اخگر ناظر بر اوضاع بود ولیکن قدرت فائقه ی دشت های ساحلی غضنفرالسلطنه برازجانی بود . لذا ، پس از ورود اسرا به کاروانسرای برازجان ، واسموس به قصد عیادت از « مادام اسمیت» و ملاقات با سایر خانم های انگلیسی از اتاق بیرون آمده و به یک نفر ژاندارم که پای پلکان مشغول پاسداری بود گفت : می خواهم چند دقیقه پیش خانم ها بروم ، قبلاً شما به نزد آن ها بروید و آمدن من را به آن ها بگوئید. هنوز واسموس سخنش را تمام نکرده بود که ، صدایی از پشت سر به گوشش رسید که می گفت : کنسول کجا ؟! واسموس برگشت ، چهره ی بر افروخته ی امیر دلیر جنوب ایران غضنفر السلطنه برازجانی را دید ، که دست ها را بر کمر زده و با سکوتی توأم با خشم از واسموس سؤال می کند .
واسموس پاسخ داد : جناب غضنفرالسلطنه می خواهم از خانم های انگلیسی احوال پرسی کنم ، زیرا که شنیده م بعضی از ایشان بیمار شده اند .
واسموس به سادگی سخن می گفت و تصور نمی کرد که غضنفر السلطنه از طرح ان سؤال مقصود خاصی داشته باشد اما ناگهان چهره ی خان برازجان در هم رفت و با لحنی خشن بدین گونه زبان به ملامت واسموس گشود !
آقای واسموس ، مثل این که فراموش کرده ای این جا مملکت اسلامی است و میان ما مسلمانان رسم نیست مرد غریبه وارد اتاق زنها شود این طور کارها از شما قبیح است...
بفرمائید این طرف و هرگز گرد این خیالات نگردید !
« واسموس» یکه خورد و لحظاتی با تردید به قیافه ی خشمناک غضنفرالسلطنه می نگریست .
صدای بم و رسای رادمرد بی باک و متهور دشتستان ، چند نفری را به طرف آن ها کشانیده بود واسموس احساس کرد که غضنفرالسلطنه می خواهد او را در برابر دیگران پست و خوار کند . معهذا به آرامی گفت :
صحیح می گوئی دوست من ، ولی این جا پای مسلمانی در میان نیست ؛ خانم های انگلیسی مثل خود من مسیحی هستند و در مذهب ما رو گرفتن خانم ها مرسوم نیست؛ زنها و مردها مثل خواهر و برادر روبروی هم می نشینند و با هم صحبت می کنند ، وانگهی من می خواهم آنها را دلداری دهم .
« غضنفرالسلطنه» که در برابر واسموس و هزاران واسموس ، هرگز حاضر نبود کوتاه بیاید ، بی آنکه به کلمه ای از حرف های واسموس ترتیب اثر دهد گلنگدن تفنگ را کشید و جلوتر آمد و چنین گفت :
کنسول ! من کار ندارم که عیسوی ها میان خودشان چه رسومی دارند اما تا وقتی که این خانم ها در مملکت ایران هستند اجازه نمی دهم کسی به آن ها نزدیک شود . قسم می خورم که اگر قدمی پیش بگذاری ماشه تفنگ را خواهم کشید .
چشم های « غضنفرالسلطنه» نشان می داد که تهدیدش کاملاً جدی است . واسموس که هیچ میل نداشت در نظر دوستان ایرانی خود ، آن هم سرداری با قدرت و شوکت غضنفرالسلطنه به گستاخی و بی اعتنایی نسبت به باورها و آیین ها و سنت های آنان متهم شود فوراً دستش را به نشانه تسلیم بالا برد ، در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت : حق با شماست . دوست عزیز معذرت می خواهم .
« واسموس» بیش از این در کاروانسرا درنگ نکرد و از آن جا بیرون آمد و با خروج وی،غائله ای که می رفت بالا گیرد پایان یافت.
موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسبها: غضنفرالسلطنه برازجانی , میرزا محمد خان برازجانی , دلاوران دشتستانی
عکس غضنفرالسلطنه و یارانش پس از پیروزی
جهت بزرگنمایی ؛ بر روی عکس کلیک کنید
موضوعات مرتبط: عکس
برچسبها: عکس برازجان , عکس غضنفرالسلطنه و یارانش , دلاوران دشتستانی , عکس بچه های برازجان
نحوه مبارزات میرزا محمد خان برازجانی
در سال 1327 هجری قمری یعنی شش سال قبل از جنگ جهانی اول بر اثر مداخلات کنسول گری انگلیس در امور داخلی بندر بوشهر شهید غضنفرالسلطنه برازجانی از رئیس علی دلواری و شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زائرخضرخان اهرمی دعوتی به عمل آورد در برازجان و ائتلافی علیه کنسول گری انگلیسی تشکیل داد که در این خصوص در کتاب قیام جنوب در جنگ جهانی اول صفحه 96 گزارشی از کنسول گری انگلیس در بوشهر به لندن نوشته شده است. بعد از ائتلاف ذکر شده کنسول گری انگلیس اتحادی از دوستان انگلسی علیه غضنفر السلطنه بوجود آورد. در سال 1333 هجری قمری با شروع جنگ جهانی اول و اشغال بوشهر توسط قشون تجاوزگر انگلیس با توجه به مجاهدتها و ایثارگری های شهید رئیس علی دلواری علیه انگلیسی ها و به شهادت رسیدن آن مرحوم در جنگ تنگک دشمنان انگلیسی یعنی میرزا محمد خان برازجانی، شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زائرخضرخان اهرمی تصمیم گرفتند که در جنگ کردن با قشون انگلیس مصمم تر شوند این بود که میرزا محمد خان برازجانی با سیصد تفنگچی از برازجان عازم سربست چغادک شد. در نزدیکی روستای خوشاب که لشکرگاهی تشکیل داده بود به سپاهیان چنین گفت: ای مردم ما میخواهیم برای دفاع از وطن و دین به جهاد دشمنان (قشون انگلیس) برویم ممکن است همه ما کشته شویم هرکسی شهادت را قبول دارد با من به محل نبرد بیاید وهرکس به عللی نمی تواند به خانه خود برگردد. همه سپاهیان گفتند: باتو می آییم و با سپاه انگلیس مبارزه خواهیم کرد.

ادامه را در ادامه مطلب بخوانید
.
موضوعات مرتبط: برازجان در گذر تاریخ
برچسبها: نحوه مبارزات میرزا محمد خان برازجانی , دلاوران دشتستانی , مبارزان برازجانی , مبارزان دشتستانی
ادامه مطلب

